احتمالاً یه گربه‌ی قطبی بودم توو زندگی قبلیم

دمای توی خونه‌م شده بود 12 درجه و خیلی اوکی و راضی بودم تا اینکه یادم افتاد دمای داخل ایگلو یا همون خونه‌های یخی اسکیموها بعضا تا ۱۶ درجه‌م میرسه:)))
دلم خیلی آشوبه :(

یلدا

یلدای امسال انار و هندونه نداشتیم. دور همیای مهربونانه نداشتیم. عوضش چیزی که زیاد داشتیم و داریم خون دل و خون جگره. هندونه و انار نداشتیم عوضش تا چشم کار میکنه سنگفرشای خونی و حوض خون داشتیم. جمعه‌ی خونین داشتیم. هر روز هفته، هر ساعت شبانه‌روز گوله و باتوم و شوکر و گاز فلفل، بازداشت، شکنجه، اعترافات نمایشی و اجباری داشتیم. صورتمون دیگه نه با سیلی که از گریه‌‌ی خون سرخه. امسال یلدا کرسی نه، داااااغ دل داشتیم. امسال بیشتر از همیشه داغ‌داریم. داغ فرزندان وطن... داغ مهسا و نیکا و حدیث و سارینا و غزل... داغ یلدا. داغ مردان نیک‌سرشت سر به دار، داغ محسن و مجیدرضا، محمدمهدی و محمد حسینی. داغ کودکان به خون خود خفته، داغ محمد اقبال و کیان و هلن و مونا و سها و اسرا...  
باری یلدا یادآور پایان تاریکی‌های به ظاهر بی‌انتهاست و ارمغانش امید به روشنایی‌هاست!
امسال اگر دور هیچ سفره‌ی یلدایی جمع نشدیم؛ چون دلمون خوش نبود و چون روزگارمون بسی بیش از پیش ناخوش بود، در عوض بی‌فراخوان همه‌ به میدان آمدیم تا کنار هم باشیم. نه تنها از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ایران، بلکه از سراسر این کره خاکی، هر کجا و هر کس که نشانی از ایران در دل داشت آمد تا زن زندگی آزادی را با هم فریاد کنیم...
محض یه دلخوشی کوچیک به بهونه یلدا، حالا که بعد از اینهمه سال ظاهراً بالاخره یکی شدیم برای هممون یه فال مشترک گرفتم. 
این شما و این حضرت لسان‌الغیب :)

مصائب جانبی

اونشب یه چیزی نوشت دوس داشتم در جواب بهش بگم الهی دورت بگردم درد و بلات به جون خودم. تو مریض نشو، تو پیر نشو، تو درد نداشته باش، تو فقط خوب باش، من جای تو همه فشارا، همه دردا و مرضا رو... من جای تو، من برای تو، همه چیو دو برابر تاوان و توان خودم تحمل میکنم. من جای تو هم؛ پیر و شکسته میشم، تو پیر نشو، مریض و ناتوان نشو، تو فقط خوب باش... ولی فقط یه دونه از اینا :( براش فرستادم و چیزی نگفتم چون لزومی نداشت واقعاً.

داد از این بیداد

حالم بده و نیاز به یه فریادرس دارم. دریغا که نه فریادم میاد و نه فریادرسی...

بیدار هر که گشت در ایران رود به دار/ بیدارو زندگانی بی دارم آرزوست

تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟
از اعدام بچه بی‌گناه مردم قدردانی میکنی؟
چقدر باید ذات آدمی مملو از لجن و کثافت باشه که از مرگ دیگری نه تنها متأثر نشه بلکه از عوامل قتلشم قدردانی کنه؟ 

#بیشرف

عارف قزوینی

بیمار درد عشق و پرستارم آرزوست
بهبود زان دو نرگس بیدارم آرزوست

یاران شدند بدتر از اغیار گو بدل
کای یار غار صحبت اغیارم آرزوست

ای دیده خون ببار که یک ملتی بخواب
رفته است و من دو دیده بیدارم ارزوست

ایران خرابتر ز دو چشم تو ای صنم
اصلاح کار از تو در این کارم آرزوست

بیدار هر که گشت در ایران رود بدار
بیدار و زندگانی بیدارم آرزوست

ایران فدای بوالهوسیهای خائنین
گردیده یک قشون فداکارم آرزوست

خون ریزی آنچنان که ز هر سوی جوی خون
ریزد میان کوچه و بازارم آرزوست

در زیر بار حس شده ام خسته راه دور
با مرگ گو خلاصی از این بارم آرزوست

بیزار از آن بدم که در آن ننگ و عار نیست
امروز از آنچه عمری بیزارم آرزوست

مشت معارف ار دهن شیخ بشکند
زین مشت کم نمونه خروارم آرزوست

حق واقف است وقف بچنگال ناکسان
افتاده دست واقف اسرارم آرزوست

تجدید عهد دوره سلطان حسین گشت
یکمرد نو چو نادر سردارم آرزوست

ما را ببارگاه شه عارف اگر چه راه
نبود و لیک پاکی دربارم آرزوست

همچنان انقدر دوسش دارم که وقتی بهش فکر میکنم دهنم سرویس میشه :|

دلم براش تنگ میشه هی :(

برای آزادی



+ شری/ برای خدانور/




منبع عکس: متأسفانه ناشناس

برای خدانور/ برای آزادی

خدا  نور را کشتند و خاموش نماندیم! 
خدانور را کشتید و گمان بردید که بردید!
غافل از اینکه که منشاء این روشنایی‌ها
آتشست و این خاک مهد آتشکده‌هاست!
ما
خدایان آتش، 
شما
پسماندگان کائنات، 
ما،
از خاکستر خود آتیش می‌شویم و پرواز می‌کنیم
شما، 
در آتش خشم ما می‌سوزید و خاکستر می‌شوید؛ 
و اما خاکسترتان را باد هم با خود هیچ‌کجا نخواهد برد!

خدای رنگین کمان کجایی؟

تیرها به خونمان رنگین شد
کمان قامتمان شکست
کجایی پس؟ 

شب است و غم گرفته چارسویم/ بیا ای دوست بنشین روبه‌رویم/ بیا تا قصه‌ی شب را و غم را/ اگر خوابت نمی‌آید بگویم*...

حالش خوب نبود، گفت یادته فال حافظایی که میگرفتی ردخور نداشت؟ گفتم میخوای برات بگیرم. گفت یکی برای هممون بگیر ولی خلاصه‌شو بهم بگو. گفتمش: 
                     غبار غم برود حال خوش شود حافظ
                                            تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار


*اخوان‌ثالث

گران افتاده لنگر، کوه درد سینه فرسا را/ خدا صبری دهد دلهای از جا رفتهٔ ما را*...

کرونای سختی گرفته بودم، بستری بودم، باز تا نزدیکی مرگ رفتم و برگشتم. حالا بهترم...
بهتر که... متأثرم، نگرانم، عزادارم، خشمگینم، خسته‌ام ولی امیدوارم. شمام امیدوار و استوار باشید. روزای خوب خواهند اومد. براتون انرژی میفرستم، آرزوی موفقیت میکنم و هر جایی که فکرم میرسیده و میتونستم صداتونو بازتاب دادم. کم و بیش بی‌نتیجه‌م نبوده. در مقابل شما که جونتون کف دستتونه و به خیابونا میرید قطعاً ناچیزه ولی بهتر از بی‌عملیه. امیدوار باشید. ما پیروزیم چون حق با ماست و نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند و ایران ققنوس‌وار از میان خون و خاکستر خود برخواهد خواست و این جماعت پست غاصب رو در آتش خشم خود خواهد سوزاند.  

...
غم هامان سنگین است
دل هایمان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
حتی حتی حافظه از
وحشت در خواب سخن گفتن می‌آشفت
ما نام تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت می‌کندیم... 

ا. سایه



*حزین لاهیجی

مصائبی که داریم

از اونجایی که ظاهراً غیر از مخاطبین خودی و گنجیشکام، تعداد خواننده‌های بلاگم بیشتر از چیزیه که حدس می‌زدم، سعی کردم این چند وقت چیزایی که جاهای دیگه هم عرض میکنم خدمت شمام بنویسم. خلاصه تعجب نکنید :))
ببینید با وجود تمام بدبختیایی که گریبانمونو گرفته و همه درگیری‌های دیگه‌ای که داریم ولی مجبوریم به چیزای جانبی هم برسیم چون کسی به جز خودمون قرار نیست بهمون کمک کنه. 
باید هشتگ‌های حمایتمون از اوکراین و محکومیت ج. ا. برای کمک به روسیه با پهپاداشو ترند کنیم و اجازه ندیم فردا اوکراین ما رو مسئول جنایات ج. ا. و همکاریش با پوتین بدونه یا بخواد ازمون طلب غرامت کنه!
بچه‌هایی که امکانشو دارن بنویسن ما به عنوان ملت ایران حمله به اکراینو محکوم میکنیم.  و اوکراینی‌ها باید بدونن که خواست ما و حکومتمان یکی نیست. ما خواستار صلح و آزادی هستیم: برای خودمون، اوکراینی‌ها و باقی ملل. بقیه‌ هم کمک کنن ترند شه. 
IRI_does_not_represent_iranian_people#
iranian_stand_with_Ukraine#
Peace4Ukraine#
no_war#

امیدوار باشیم/سحر نزدیکه

سال ۸۸ بهش گفتم اولین باره توو این سالهای غربت که دور و برم کسی هست که لازم نیس حال این روزامو بهش توضیح بدم و این خیلی حس خوبیه که البته بعداً متوجه شدم متأسفانه اونم نمی‌فهمیده :)) 
ولی میخوام بگم آدمی گاهی واقعا نیاز داره فهمیده بشه، بدون اینکه یا پیش از اینکه لازم باشه یا مجبور بشه همه چیز رو و بعضاً چیزای خیلی پیچیده رو به ساده‌ترین و جامعترین حالت ممکنش تشریح کنه، توضیح بده و تفهیم کنه...
نداریم دیگه...
حالا زیادم اشکال نداره زندگیه دیگه. تازه من شماهارم دارم :) 

از عکس عمام رو ماه که خیلی دقیقتره :))

داستان توهم عکس خمینی توو ماه که یادتونه؟ حالا بی‌توهم توو روز روشن عکس ایرانو توو آسمون دیدین در حالی‌ که خورشیدم داره  توو سینه‌ش نورافشانی میکنه؟ جان؟ ‌بی‌بی‌سی دچار نقص فنی شده؟ اشکال نداره چِش علمای اسلام هم از این شاهکار طبیعت یا به زبون خودشون از این آیة الهی کور شده. قد قامت الصلاة! نماز وحشت به جا بیارید که روز قیامتتون نزدیکه. توو همین دنیا باید جواب پس بدید. هان! ضه‌ی والضالین رو طولانی‌تر بکشید...

منبع با تأسف ناشناس

#زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مهسا_امینی #گه‌خوری‌های‌انسیه‌خزعلی

پیشناهاد کرده دخترای بدحجابو به عقد منقطع روحانیون دربیارن! من نمی‌دونم والا اینا شیر چه موجودی رو خوردن انقدر وقیحن! قدیم جاکشم یه حجب و حیایی داشت، اینا هیچی ندارن واقعاً. چیه؟ خب این حرفی که میزنه علناً جاکشیه برای طلاب دیگه! مگه غیر از اینه؟؟؟؟
حالا ولی گذشته از اینکه ایشون گه‌خوری بسیار بزرگی کرده و فکر کرده همه مثل پدر خودشن که اینو توو پونزده شونزده سالگی معلوم نیس به چه قیمتی زیرخواب ممدرضارضازاده کرده. 
اما چون که اینا در تمام این دوران از بلاهایی که همیشه سر ما آوردن و میارن لذت بردن و میبرن، میخوام اینو براتون تعریف کنم که بدونن اولاً حتی اگه عمرشون قد میداد و زورشون میرسید همچین قانونیم وضع میکردن باز هم ما پیروز میدان میبودیم و همه روحانیونو دونه به دونه به حول و قوه الهی ابتر میکردیم و ثانیاً درسته که ما مثل اینا وحشی و قسی‌القلب و جانی نیستیم ولی فکر میکنم از تصورش لذت ببرید. اشکال نداره خانوما بدون عذاب وجدان لذت ببرید. اگرم لازم بود به اندازه وارد میکنیم تا بعد از اتفاق عمل هم باز و با هم لذت ببریم. آقایونم حق اعتراض ندارن. هیچ ظلمی قرار نیست علیه جنس مذکر صورت بگیره که جبهه بگیرید. مگر اینکه متجاوز باشید و قصد همچین غلطایی رو داشته باشید که خب در اون حالت جسارتاً نه تنها حرفتون کوچکترین ارزشی نداره، آلتتونم کوچکترین حقی برای ادامه وجود نداره :)))) 
ببینید خانومای خوشکلم، حدوداً از سال ۲۰۰۵ یک نوع کاندومی ساخته شده و به بازار اومده به اسم Rapex یا Rape-aXe. این کاندوم توسط یه خانوم دکتری طراحی شده برای کمک به خانومایی که در معرض خطر تجاوز قرار دارن. به این صورت که شما این وسیله رو مثل تامپون میذارید داخل واژنتون و نه به باکرگیتون آسیبی وارد میکنه، نه احساس جسم خارجی در بدن بهتون میده و نه احساس ناراحتی خاصی درتون ایجاد میکنه. در واقع برای شمای خانوم کاملاً سیف، بدون عوارض و خطرات جانبیه. این کاندوم مخصوصِ خانوما از یک سو قربانی تجاوز جنسی رو از انتقال بیماری‌های مقاربتی من جمله ایدز از سمت شخص متجاوز حفظ میکنه و از سوی دیگه و مهمتر اینکه به محض انجام عمل تجاوز یا به قول اینا دخول، دندانه‌های ریزی که داخل این کاندوم وجود داره (یعنی اون سمتی که با بدن زن تماس نداره)، این دندانه‌ها مثل چنگک‌های ریز بسیار بسیار دردناک وارد آلت تناسلی مرد متجاوز میشه و اون رو از ادامه کار عاجز میکنه. علاوه بر این فرد آسیب دیده خودش به هیچ وجه قادر نیست اون تیغه‌هایی که توو آلتش فرو رفته رو دربیاره و اگر بخواد اینکارو بکنه فقط منجر به بیشتر و عمیقتر فرو رفتن تیغا داخل آلتش میشه! تنها راه رهایی از این مصیبت براش مراجعه به پزشک جراحه. به این ترتیب نه تنها زن مورد تجاوز قرار نمیگیره، از شرّ بیماری‌های مقاربتی به واسطه تماس جنسی هم در امان خواهد ماند و نکته‌ی قشنگتر اینکه شخص متجاوز چون ملزم به مراجعه به مراکز پزشکیه، شناسایی خواهد شد و حتی بدون شاکی خصوصی مورد مجازات قانونی هم قرار خواهد گرفت، چرا که آسیب‌دیدگیش به خودی خود اعترافش به جرم محسوب میشه!
#مهسا_امینی #زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مرد_میهن‌_آبادی #نیکا‌_شاکرمی #حدیث‌_نجفی #سارینا_اسماعیل‌زاده #زاهدان #ایران #گه‌خوری‌های‌انسیه‌خزعلی





بچه‌ها این ققنوسه ایران ماست...

unknown source
 

FreeNilloofarHamedi#

سلام یه دقه ساکت باشین شلوغ نکنین مریض شدم تب و لرز کردم حال ندارم خوب نیستم اما این رو مخم بود نمیتونستم بذارمش واسه بعد.
هشتک فری نیلوفرحامدی رو ترند کنید. نیلوفر صدای مهسا رو به ما و صدای ما رو به دنیا رسوند، حالا که نیلوفرو گرفتن ما باید صداش باشیم. 
دست شما درد نکنه.


#FreeNiloofarHamedi #مهسا_امینی #زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مرد_میهن‌_آبادی#ایران
#IranProtests #NoToIslamicRepublicOfIran#

چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند

در جواب به تو چه و تو که ایران نیستی/ که چی که می‌نویسی و به چه دردی می‌خوره/ چه فرقی برای تو داره/ تو که راحتی زندگیتو بکن/ برای چی برای کی/ و گیرت میارم/ میکنمت/ میکشمت/ میفرستم پیش مهسا و نیکا/ خفه شو/ بترس/ برو/ بپیچ/ بمیر و...

ایران زادگاه منه. ایران وطن منه. ایران خونه منه. ایران مادر منه. ایران پدر منه. ایران خاک منه. ایران ناموس منه. ایران سرزمین آبا و اجدادی منه. من زاده ایران، من میراث نادر، من سفیر آتش همیشه سوزان آذرآبادگانم. من فرزند سرزمین مهر، من یکی از ذره‌های ایرانم. بله من اینجا بزرگ شدم. اینجا درس خوندم. اینجا کار می‌کنم. اینجا موهام داره سفید می‌شه. اینجا دوستان بسیاری دارم. اینجا حتی میتونم ادعا کنم از مردمان همین سرزمینم اماااا نمی‌خوام و نمی‌کنم. من خودم وطن دارم و وطنم زادگاهم ایرانه. 

و شما که الان اونجا شاید برای آزادی، شاید برای آبادی، شاید برای رهایی از بند اژدهای ج. ا. جونتونو گذاشتین کف دستتون و توو خیابونا فریاد میزنید یا نشستید توو خونه‌هاتون و امیدوارید که شهر دوباره ساکت شه تا به روزمرگی‌هاتون برگردین یا منتظرید به محض اینکه موقعیتشو پیدا کنید به قول خودتون از اون خراب‌شده بزنید بیرون و در آرامش و رفاه، فارغ از فکر ایران و ایرانیا به زندگیتون ادامه بدین؛ شما که معتقدین چون من اینجام به من چه و چون من اینجام پس همدرد و هم‌رزم و همراه ملت نیستم و نمی‌تونم باشم، شما که معترض یا متعجبید از رفتار و گفتار من، شما هیـــچ تصوری ندارین از اینکه من در سالهای پیش از کوچیدنم از ایران، با همون سن کم چه تجربه‌هایی کردم، چه آینده و چه آرمانی داشتم، چه بهاهایی رو پرداختم، چه چیزایی و کسایی رو از دست دادم و موقع اومدن چقدر زخم و درد و حسرت با کوله‌بارم به اینجا آوردم. من نه اینجا نه اونجا جای کسی رو که تنگ نکردم، من نه اینجا نه اونجا جز حق از چیزی نگفتم و ننوشتم، من نه توو حرف کسی پریدم، نه از بیرون گود فریاد لنگش کنی برآوردم. از همین دور تا جایی که زورم و دستم رسیده در هر موقعیتی بی‌ سر وصدا به سهم خودم دینمو ادا کردم. حالام که اینا رو نوشتم برای اینه که در کمال تعجب (فکر نمی‌کردم انقدربازتاب داشته باشم) یه سری ایمیل برام نوشتین که یا از اول تا آخر فحش و تهدید و تخویفه و یا یه سری پیغوم پسغوم و ایمیل که تو رو سننه، زندگیتو بکن، حالشو ببر، چه لزومی داره خودتو قاطی میکنی، واقعا چرا، چیت کمه و... برای اینکه خیالتونو راحت کنم همشونو پاک کردم. من نه از کسی می‌ترسم، نه برعکس خیلیا نیازی به احراز هویت دارم برای اثبات ایرانی بودنم. 

من یه دختر ایرانیم و وطنم ناموس منه. هر کسی هم به ایران، به مردمش، به دخترانش، به تاریخش، به فرهنگش، به هویتش بخواد اهانت کنه جلوش وایمیستم. همیشه. از هر جایی که باشم و هر جایی یا هر کسی که باشه. 

اگه فقط براتون سؤال بود که جوابشو دادم، اگه نیتتون خیر بود که لطف عالی زیاد، به بقیه‌تونم باید بگم اگه هر جائیتون سوخته چاره‌ای نیس باید تحمل کنید چون آب قطعه و پماد سوختگیم جزو اقلام تحریمیه. اتفاقاً اینبار فقط برای شما. 

همینجوری

اریک امانوئل اشمیت به حق یه جایی مینویسه دنیا رو آدم‌هایی که مرتکب بدی میشن خراب نمی‌کنن، دنیا رو کسایی از بین می‌برن که بدون کوچکترین واکنشی نظاره می‌کنن ...
مارتین لوتر کینگ هم یه جایی میگه اون روزی که درباره‌ی چیزای مهم سکوت مى كنیم، اون روز پایان مفهوم زنده بودنمونه...

#گرچه رخت عزا به تن داریم باری امیدوار و استواریم #زن‌_زندگی‌_آزادی #مرد_میهن‌‌_آبادی

دوران ملک ظالم و فرمان قاطعش      چندان روان بود که برآید روان او
                                                                                                                               شیخ اجل
حالم بده. از اینهمه جنایت و وقاحت حالم بده.
همش عکس این بچه‌های بی‌گناهی که کشتن، اون پسرک بلوچی که خونش اونجوری کف زمین پخش شده بود، اون نیکا و عکس پیکر در هم شکسته‌ش و بقیه‌شون میان جلوی چشام. نه میتونم بخوابم، نه میتونم غذا بخورم، نه میتونم کار کنم... حالم بده و میدونم که حال شمایی که اونجایید خیلی بدتره.

برای نیکا 🖤

در دلم آهسته میگرید کسی...*

همون احمد وحیدیِ وزیر کشور که خیلی جدی گفته سازندگان شعار زن زندگی آزادی، شنیع‌ترین صحنه‌ها رو به وجود آوردن؛ رئیسی به مردم گفته خیالتون راحت دستور دادم رسیدگی کنن و به همون وحیدی بی‌ناموس جهت بررسی "حوادث" سیستان بلوچستان مأموریت داده :)))   :‌'(


*ا.سایه

#زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مهسا_امینی #گه‌خوری‌های‌حسین‌کچویان

در روانشناسی بحثی داریم با عنوان آزمون تداعی لغات (word association test). در این آزمون افراد به صورت غیرمستقیم و با توجه به پیش‌زمینه‌های ذهنی و ساختار روحی روانی منحصر به فردشون، شخصیت و نوع افکارشون رو طبق نسخه ناخودآگاهشون بر ملا میکنن. به این صورت که آزمونگر یه سری کلمات رو دونه دونه به عنوان واژه‌های کلیدی، القا کننده یا محرک برای فرد آزمون‌شونده میخونه و از او میخواد که در قبال هر کدام از این کلمات، با حداکثر سرعت ممکن اولین کلمه‌ای که به ذهنش می‌رسه به عنوان واژه‌ی القا شونده بیان یا یادداشت کنه و حالا کلمات القا شونده آیینه‌ای محسوب میشه از بستر فکری و شخصیتیِ آزمون‌شونده‌ای که کالبد ذهنش با این تست شکافته و افکار پنهانیش برای تحلیلگر فاش شده. از این تست بعضاً برای تشخیص مجرمین از ‌بی‌گناهان هم استفاده کرده‌اند و نتایج حاکی از آنست که ارزیابی جواب‌ها و عکس‌العمل‌ها، اغلب مجرم‌ها رو وادار به اعتراف کرده!
خب حالا میریم سراغ مدرس، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران: حسین کچوئیان.
ایشون بخش اول شعار ملت رو که زن زندگی آزادیست به عنوان کلمات کلیدی شنیده و چقدر خوب که کاملاً بی‌تدبیر برامون کلماتی رو که با شنیدن این لغات براش تداعی شده نام میبره و میگه: زن، فحشا، هرزگی! و در قبال قسمت دوم شعار ملت که مرد، میهن، آبادیه میگه مرد، بی ناموسی، شهوت‌رانی! 
واژه‌ی زن در ذهن این مردک بیمار پیش از هر چیز فحشا رو تداعی می‌کنه و آزادی براش با هرزگی هم‌وزن و همخوانه! همانطور که واژه‌ی مرد و میهن و آبادی براش تداعی شهوت و بی‌ناموسیه. ناموس برای یک مرد شریف و نجیب اصولاً در بالاترین رده‌ی ارزشهاشه و میهن مثل زن برای معشوقش، یا دختر برای پدر و برادرش تجلی ناموسه! حالا شما فکر میکنید چرا کچویان کلمات مرد و میهن رو در کنار هم که میشنوه بی‌ناموسی براش تداعی میشه؟ چون میهن‌پرستی رو عیب میدونه. ایشون در ناخودآگاه وجودش عشق به وطن و عرق میهن تعریف نشده‌س! تعصب به آقا و قیّمش، به اسلام، به مردی نشسته در ته چاه جمکران ـ شاید براش تعریف شده باشه ولی این مردک در هزار توی وجودش میهن دوستی رو بی‌ناموسی میدونه. و چرا؟ چون اینجوری بهش یاد دادن. اینجوری از اول مغزشو شستشو دادن و طبق فلسفه‌ی خمینی لعن‌الله‌علیه، بهش فرو کردن که وطن معنی نداره  و مهم اسلامه!  و چرا؟ چون اگر ایرانی  به جای اسلامی که ۱۵۰۰ سال پیش اعراب وحشی بهش سوپوخاندن به وطنش تعصب داشته باشه، خب نمی‌ذاره مملکتش دست اینایی بمونه که زن براشون به مثابه به یک شیء و ابزاره؛ ابزاری برای ارضای شهوت و دستگاهی برای تولید مثل! یا اینایی که افتخارات تاریخی، میراث فرهنگی، آثار باستانی و قهرمانان ملی ما براشون از بی‌ارزش هم بدترن و همیشه در تلاشن اینا رو مایه ننگ جلوه بدن! 
و اما آبادی که برای ما تداعی آبادانی و سازندگی و روزهای روشن و خوشی‌های ریز و درشت و خوشبختی و خنده و شادی و دشت‌های سرسبز و رود‌های پر آب و بی‌نیازی به نان شب و نداشتن دغدغه‌های اگزیستنسیالیستی و آرامش و رفاه نسبی و امنیت مدنی و آبروی ملی و آزادی و سربلندی یا لااقل عدم سرافکندگی و این قبیل چیزاس ـ برای این مرد آبادی تداعی شهوترانیه. 
یعنی اون جایی که ما داریم به چیزایی که برای همه‌س فکر می‌کنیم برای این مردک فقط یک آبادی فردی تداعی میشه که خب  چون سرحد لذت و خوشی و همه فکر و ذکر ناخودآگاهشم فحشا و هرزگیه ، سر حد آبادی فردیم براش همون تداعی شهوترانیه!
متأسفم کچویان. من عادت ندارم کسی رو جلوی جمع تحقیر کنم ولی یه اخلاقی دارم، اونم اینه که اگه کسی که به ناموسم بی‌حرمتی کنه نه تنها نمی‌تونم خودمو نگه دارم بلکه به بدترین شکل خشتکشم جلوی همه درمیارم که دفعه بعد از این گه‌خوریا نکنه. پیشنهادم به تو هم اینه که سعی کن بمونی خونه و بیرون نیای چون تو عادت داری ‌ممکنه نتونی جلوی شهوتتو بگیری و بازم گه اضافه بخوری و خب دنیا که می‌دونی دار مکافاته و برای امثال تو علی‌الخصوص این روزا یه کم جای خطرناکیه...


#مهسا_امینی #زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مرد_میهن‌_آبادی #نیکا‌_شاکرمی #حدیث‌_نجفی #سارینا_اسماعیل‌زاده #زاهدان #ایران #گه‌خوری‌های‌حسین‌کچویان


#زن‌_زندگی‌_آزادی #مهسا_امینی #گه‌خوری‌های‌حمیدرسایی

حمید رسایی، کافر همه را به کیش خود پندارد! ما که انقدر بیمار و حشری نیستیم و اصلاً توو ذهنمون نمی‌گنجه یعنی چی هر روز بخوای با یکی بخوابی ولی در مورد چریدن باید بگم شاید باورش براتون سخت باشه ولی ما دقیقاً چون گاو و گوسفند نیستیم و نمی‌خوایم بچریم داریم اعتراض می کنیم. تو هم اگه صدای پارسِت میرسه به سِدعلی چوپانتون بگو گوسفندای معمم و عرزشی و بسیجی و سپاهی و نظامیشو و همچنین مرغ خروسای لباس شخصیشو یا زودتر ذبح کنه، شرشونو بکنه یا ملت برای چریدن هدایتشون میکنن کویر لوت که مارها و عقربها زیر آفتاب سوزان و در زمین بی آب و علف ازشون پذیرایی کنن.

#مهسا_امینی #زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مرد_میهن‌_آبادی #نیکا‌_شاکرمی #حدیث‌_نجفی #سارینا_اسماعیل‌زاده #زاهدان #ایران #گه‌خوری‌های‌حمیدرسایی


#زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مهسا_امینی #گه‌خوری‌های‌معین‌الدین محمدی

مرتیکه پلشت وحشی که با اون خنده‌های اهریمنیت شعار زن زندگی آزادی رو، پشم زندگی آزادی میخونی و یک ملت رو توو مملکت خودشون به زبون مادری خودشون به سخره میگیری! 
میبینم که شطرنجی کردی معلوم نشه پشمات چجوری از شدت شجاعت و شهامت زن‌ها و دخترای ایرانی ریخته!
اون چیزی که سوزوندتت واجبی نیس اون صدای خشم و فریاد ماست بیچاره!
مغز پشمکی، همه میدونن که حتی بچه‌ زن‌های خرابم مادرشونو صرفاً چون مادرشونه دوس دارن، ببین مادر تو کی بوده و با توو چیکار کرده که عاقبتت این شده :))))
تو اندازه یه موی زائد هیچ‌کدوم از دخترای ایران ارزش نداری. تو شرف نداری، ناموس نداری، شعور نداری، انسانیت نداری، عقل نداری، تو هیچچچچی نداری، تو هیچی نیستی، هیچیییییی!
تو اندازه پهن گاو و گوسفندم ارزش نداری، تو  فلان خر هم برات زیادیه، تو یه حرومزاده‌ی پست بی‌همه‌چیزی. تو پشمم حتی نیستی. تو یه ضایعه‌ای، یه اشتباهی، تو یه زائده‌ای، یه دردی، یه تیکه کثافتی مثل فضله، لجن، کپک، انگل...
خون تک تک کسایی که ریختین مثل طناب دار نفست رو خواهد گرفت و وای به روزی که دست مردم بیفتی. زبونتو از حلقت بیرون خواهند کشید و در حالی که نمیتونی التماس کنی از ته خواهند بریدش. عجله نکن بعدش سراغ تخمات خواهند رفت و ترتیب اونارم خواهند داد.
تا تو باشی دیگه در مورد زن و حرمت خون انسانهای شریفی که در قیام زن، زندگی، آزادی به ناحق ریخته شده گه نخوری.
دفعه بعدم خواستی گه بخوری بگو خودم سرتو فرو میکنم توو چاه توالت عمومی که قشنگ ارضاء شی.

پ. ن. راستی گفته بودی پسری که شعار زن، زندگی، آزادی بده فلانه؟  کونی پدرته که وقتی داشت ننه‌ت رو با تو حامله میکرد همزمان یکی از پشت داشت خود باباتو میگایید. آره آشغال فک کردی کسی نمیدونه با چه ذلت و مشقتی به وجود اومدی؟ :)))))) 

پ.پ.ن. راستی در مورد اینکه کردها اگه بری توو اجتماعاتشون جرت میدن باید بگم بعله معلومه که تو رو جر میدن خائن بی‌ریشه بدبخت. من و باقی ایرانیای اصیل و میهن‌دوست رو کاری ندارن که. ایران اصلا و اصالتاً سرزمین کردهاست. کردها از قدیمی‌ترین و اصیل‌ترین اقوام این سرزمینن. مثل آذری‌ و آذربایجانی‌ها، بلوچ‌ها، فارس‌ها و بقیه اقوام ایرانی. 
آدمی که خودش صاحابخونه‌س که خونه‌خرابی نمی‌کنه. مگر وقتی که یه بی‌ناموسی مث ج. ا. بیاد خونه‌ی آدمو غصب کنه! تنها در اون شرایطه که تو حاضری خونه خودتو خراب کنی که آوار شه سر اون تجاوزگری که اومده لنگر انداخته توو خونه‌ت. اگه ج. کثافت اسلامی شررشو از سر ملت ما و خاکمون کم کنه، نه تنها آذربایجان شوروی بلکه کردهای ترکیه، عراق و سوریه هم آرزوشونه دوباره به ایران بپیوندن! 

#مهسا_امینی #زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مرد_میهن‌_آبادی #نیکا‌_شاکرمی #حدیث‌_نجفی #سارینا_اسماعیل‌زاده #زاهدان #ایران
#گه‌خوری‌های‌معین‌الدین‌محمدی

#زن‌_زندگی‌_آزادی #مهسا_امینی #گه‌خوریای۲۰:۳۰

توو بیست و سی میگه "در آمستردام زنی عریان شده که در ایران نام آشناس" (منظورش نیلوفر فولادیه) ، اونوخ از اون طرف میگن یه بار قایمکی روسریشو سر چوب کرده نه بازداشت شده نه چیزی و به دروغ ادعا میکنه که شکنجه و تهدید به مرگ شده! پس چون هیچ جرمی مرتکب نشده و دستگیر نشده یا چون تووی جای خلوت و تاریک یواشکی روسریشو ورداشته نام آشناس؟ گیرم که منظور تنظیم کننده خبر هم اینه که چون خرابه نامش آشناس! فاحشه‌ی معروفم نهایتاً و قائدتاً برای جاکشش و مشتریاش آشناس دیگه! پس بیست و سی تلویحاً داره اعتراف میکنه مخاطبینش یا کسکش و جاکشن یا مشتریان وی‌آی‌پی فحشا! یام که دروغ میگه و خودشم در ادامه خودشو لو میده. یام هر دو که خب پر واضحه!
بعد اعتراضات داخل رو نشون میده و میگه "در میانه اجتماعشان مردان خواهان آزادی استفاده از زنان هستند"! در صورتی که هنووووز هم بعد از اینهمه توضیح و تشریح شعور اینو نداره که بفهمه بحث اینه که مسلمانان، جاهلین و بیماران جنسی امثال شما اصولاً زن رو نباید ابزار بدونن و نباید یک انسان رو به شکل ابزار ببینن! آدم از ابزار میخواد و میتونه استفاده کنه، از انسان که یک موجود زنده‌ی هوشمندِ مستقلِ داری قدرت تشخیص و تصمیمه که به عنوان مفعول بی‌اختیار استفاده نمیشه کرد که! بحث اینه که زن ملک مرد نیست نه در جامعه و نه در خانواده. 
بعد یه عده‌م شلوغ کردن که آه و واویلا اون‌ور با برهنگی زنان و قاطی کردن تفکرات فمینیستی!!! هدف رو مطالبه حق عریانی و ترویج فحشا و بی بند و باری نشون میدن و اینورم با اعمال خشونت بیجا و چادر از سر مأمور اطلاعاتی در حال فیلمبرداری کشیدن و لباس شخصی مسلحو زدن، به جنبش ضربه میزنن! 

در مورد فمینیسم و مسائل پیرامونش قبلنم گفتم که بعداً مطالبی رو که نوشتم در اختیارتون میذارم ولی الان برای اینکه سخن کوتاه کنم متنی رو براتون میذارم که در جواب دوستی خسته از بیداد جماعت دد و مکار ج. ا. و مأیوس از پیروزی نوشته بودم، که ظاهراً چون دیشب بیست و سی صحنه‌های عریانی نیلوفر و چن تا خانم دیگه رو همراه یه گزارش کذائی نشون داده بود، برانگیخته شده بود و خطاب به فولادی میگفت با این کارت "به راحتی خون این همه دختر رو هدر دادی و بی اثر کردی"!
مجدد عرض میکنم نوشته در پاسخ یک دوسته و نه یه مطلب رسمی و به این دلیل بی‌پروا و محاوره‌ایست. البته باید اعتراف کنم وقتی جوابشو نوشتم تصميم گرفتم همون موقع براش نفرستم که آخرشب با حرفام اعصابش بیشتر خرد نشه و حالا هم که مطلبو اینجا میذارم مجبورم تکه‌ای از اون رو حذف کنم چون وصف خشونت افراطیه و درست نیست در معرض خوانش عموم باشه... حیقتش از یک طرف لازم میدونم اینا گفته شه چون رفیق من مطمئناً تنها کسی نیست که اینطور فکر میکنه و از سوی دیگه فرصت مناسبی برای تلف کردن وقت و نوشتن دوباره حرفام به زبان رسمی و غیرعامیانه نیست، پس در همین حد خدمتتون تا بعد به امید حق...

چرا؟ چه هدری داد؟ اولاً که این یه نفر کی هست اصن وسط اینهمه آدم؟ ثانیاً اونا که وسط تظاهراتا با عکس رهبرای بدتر از ج. ا راه میفتن، یا کسایی که شعارای غلط و کسشر میدن یا همدیگرو اون وسط میزنن و فحش مادر به هم میدن، خون دخترارو هدر نمیدن این با ممه‌هاش همه رو هدر داد؟ 
مشکل اینه که ما کلاً سرنوشتمون همیشه بنده به یه تار موی دخترا یا به یه لّا پیرهن صغری و کبری و عذرا... . دلش خواسته دراورده هر کیم دلش بخواد باید بتونه دراره، کسیَم حق نداره بگه درار یا بپوش یا چی و کِی و چه‌جوری بپوش. کسی‌ام راس کرد یا از راه راست به چپ هدایت شد نه حق داره اعتراض کنه یا تیکه بندازه، نه تعرض و تجاوز کنه، نه محاکمه و توبیخ و توجیه کنه. فقط باید یه چیزی بگیره جلوی فلانش تا برسه دسشویی اسپرماشو خالی کنه و اگه خیلی مشتاق بهشته و اعتقاد داره یه لعنتیم به شیطان حواله کنه. تامام.
اگه مردمم هنوز دو تا ممه میبینن اونم توو بیست و سی و بعدم با خودشون میگن عه اینا پس مُبلغ و طرفدار جندگیَن و نباید دنبال اینا باشیم و گور بابای انقلاب و اعتراض، همون بهتر که زیر یوغ اینا بمون و دهنشون سرویس شه. چرا که بعد از چل و سه سال هنوز نفمیدن اونی که دلیل فساد و فحشا و مروج این داستانه خود ج.اسلامیه که همه فکر و ذکرش شکم و زیرشکم بوده و این خود جمهوری کذایی کثافت اسلامی بوده که دخترای نجیب مارو توو این سالها به فحشا وتن‌فروشی وا داشته؛ از زور فشار فقر رو مردم و در عین حال محدودیت حداکثری فشارِ تفکیک جنسیتی و تابو کردن روابط سالم جنسی بین مردم، علاوه براین با موارد بیش از حد تصورِ تأسیس علنی و وقیحانه صیغه‌سراهای مختلف در همه شهرا و حتی بعضی روستاهای کشور و تأکید مؤکدِ تأیید فقهی این مسئله و به این ترتیب مجاز قلمداد کردن و عادی جلوه دادن صیغه‌های موقت با مهریه‌های متناسب با جنسِ عرضه شونده!!! و برای اقشار مختلف از لات محل بگیر تا فرمانده کلفت یه جایی، از طلاب بگیر تا معتاد زیر پل خواب ایدزی و بدتر و شرم آورتر از همه مهمونای خارجی و دیپلماتا و توریستای خارجی در داخل کشور؛ و با وعده‌های دروغین شغلای مثلاً آبرومند با قول پول خوب و حمایت مالی و جانی و خانوادگی بالاخص دختربچه‌های خونواده‌های کم‌بضاعت و ناآگاه در خارج کشور علی‌الخصوص توو کشورای عربی همسایه.
ضمناً ایناییم که میان اینجا اینجوری افراطی لخت میشن مث این زنه یا حالا نمونه‌های دیگه امثال اینا که اینور هستن و یه رفتارا و حرکات ضد عرفی از خودشون نشون میدن، اینام اونجا یه جوووووری انگولکشون کردن که ... الان دست خودشون نیست. کاری باهاشون کردن که جوری سوختن که این کارا نتیجه همون خُرد شدن و در هم شکستن و پودر کردنشونه و اینا جای ترحم دارن نه تأدیب و توهین و توبیخ! وگرنه کدوم آدم متعادلی حال میکنه بیاد خودشو مجانی تحقیر کنه یا بفروشه؟ کدوم آدم سالمی دوس داره ناموسشو آگاهانه در ملاء عام به باد بده؟ حتی کسی که اقرار میکنه دلش میخواد و دوس داره هم دروغ میگه و ریشه داغ روانی داره کارش. پس کسی که به این نقطه رسیده دردی چنان عمیقتر و وسیع تر جان و تنشو خراشیده که ما تصورشم نمیتونیم بکنیم. توی پرانتز: میدونی که تجاوز توو زندونای اینا فقط یه کردن ساده نیست و شرحش از فیلمای هاردکور و بی‌دی‌اس‌ام افراطی هم وحشتناکتره! یارو ... ... ...  و این پروسه رو تکرار میکنن. به موازاتش تحقیرای روانی و حرفایی که بش میزنن و چیزایی که ازش میخوان بگه یا بکنه هم بار خشونت و آزارش کمتر از اونایی که توو نقطه‌چین نوشته بودم، نیست. 
بعضاً اگه‌م باکره بوده باشن در صورت زنده موندن و حکم آزادی یه هزار تومنی موقع آزاد شدن میذارن کف دست کسی که اومده دنبالش ببرتش خونه و با پوزخند میگن مهریه‌شه که هم همراهش که معمولاً پدر یا برادرشه بفهمه ناموسشو گاییدن هم دختره رو اینجور دوباره تحقیر میکنن که توو روی خونوادشم نتونه نگا کنه، هم کارشونو شرعاً و قانوناً موجه می‌کنن! اینا رو بذار رو هم و بعد ببین ادمی که همچین چیزی رو تجربه کرده چطوری قراره بین ادما دوباره به زندگیش ادامه بده...

و اماااا مردمی که فکر میکنن یه زن لخت خون مهسا رو زیر سوال میبره یا برای ادامه اعتراضات به شک وا میدارتشون همونقدر ناآگاهن که وقتی خمینی گفت هِچ احساسی ندارم از بازگشت به "وطن" نفهمیدند و وقتی فرمان قتل ها و اعدامای فله‌ای رو داد نفمیدند و وقتی با ۸ سال جنگ دهن ملت رو گایید و جام زهرو هی ننوشید، نفهمیدند و وقتی علناً به ملت و شرافت و ناموسش توهین کرد و هر کسی تخصصی داشت از کار برکنارش کرد و یا کشت یا به تبعید واشون داشت، وقتی با عنوان انقلاب فرهنگی نه فقط فرهنگی که مدنی هم همه رو غربال کرد، نفهمیدند و وقتی پول آب  و نفت و برقی که قرار بود مجانی بشه رو به جای سفره ملت گذاشت توو جیب خودشو امت کسکشش باز هم نفهمیدند و  بعدها هم نفهمیدند و تا ابد هم نخواهند فهمید...


#مهسا_امینی #زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مرد_میهن‌_آبادی #نیکا‌_شاکرمی #حدیث‌_نجفی #سارینا_اسماعیل‌زاده #زاهدان #ایران #گه‌خوری‌های‌۲۰:۳۰

#مهسا_امینی #زن‌_زندگی‌_آزادی #مرد_میهن‌_آبادی #علی‌‌_کریمی

اینم با اجازه میخوام بذارم اینجا که بمونه، چون به نظرم یکی از قشنگترین جمله‌هاییه که توو این روزا خوندم و شنیدم... ضمناً قشنگیش اون پایینیا رو بشوره ببره.

                                           #وطنم
                                            خانه بدون خاک ارزشی ندارد...


#زن‌_زندگی‌_آزادی #مهسا_امینی #گه‌خوری‌های‌حسین‌رحمانیدوست

اولاً خطاب به محمد‌حسین رحمانی‌دوست، 
ببین بی‌ناموس! حواستو خوب جمع کن شاید که فردا چوب روزگار جوری بخوره توو کمرت که دیگه توان هیچ نوع گه‌خوری‌ای نداشته باشی: حاجی یه تاااار موی من و مهسا و همه‌ی دخترای اون سرزمین می‌ارزه به کل وجود کثافت تو و خاندانی که نداری، با اون توهمات شنیعت!!  
ماااااااااااااااا دختران ایران‌زمین فرزندان اصیل، شیر پاک خورده و نجیب نسلی هستیم که در طول تاریخ به تکرر، با شهامت و جسارت تمام، تن خودشونو به دست مرگ سپردن تا دست کثیف نااهل بهشون نخوره! اونوقت توی یه لا قبای تازه به دوران رسیده‌ی بی‌همه‌چیز ما رو فاحشه خطاب میکنی؟ ای دریوز زار! پفیووووز، حروووومزاده! تو فکر کردی داستان چهل دختران یزد یا بنووشه و سارای آذربایجان و باقی روایات مشابه در وصف رشادت دختران نجیب همه‌ی خطه‌های ایران، فقط یه قصه و افسانه‌ست؟ ابله! دخترای اون سرزمین در تمام طول تاریخِ مکتوب و معتبر به گواه تاریخ‌نگاران همه‌ی ملل و دوران، پا به پای مردان غیور و نجیب ایرانزمین در مقابل ظلم و زور و تجاوز به حقوق مادی و معنوی خود ایستادگی کرده‌ن و اون جایی که دیگه براشون تیر و لشکر و سنگر و سپری در میدون باقی نمونده بود و حربه‌ای جز تسلیم نداشتن، پیش از اینکه دست دشمن بهشون برسه خودشونو کشتن که ناموسشون حفظ شه! اونوقت تو به خودت اجازه میدی با وقاحت تمام در خاک خود ما، من و خواهرانم رو فاحشه خطاب کنی؟ 
کمان که ذهن تو انقدر بیماره که قادره تصور کنه مردانی که در اعتراض به جنایتی که علیه مهسا شده، عکس اونو در دست گرفتن با تماشای اون معصومیت و نجابت آن کار دیگر میکنند!!!! 
ناگفته پیداست که تو هم مثل اکثر زنا زادگان، کودکیِ نابسامانی داشتی و همونجور که از خدات پنهون نیست، خودت باعث شدی از خلق هم پنهان نمونه که توو زندگی بی‌ثمرت نه تنها از تعلیم و تربیت درست که از حداقل هوش و زکاوت هم بی‌بهره بودی. 
ببین مردک مثل تو و هم‌کیشان منحوست خمینی، خامنه‌ای، خلخالی، محمدی‌گیلانی، لاجوردی، اژه‌ای، شریعتمداری و باقی جانیان پلشت جمهوری اسلامی که خون از افکار و اعمالتون میچکه و بر حسب اتفاق و شهوت برای هر کس که دلتون میخواد حکم اعدام صادر یا آرزو کردید و میکنید؛ من آرزوی مرگتو نمی‌کنم! آرزو می‌کنم به حقارت و ذلت بیفتی، برای طلب عفو و بخشش التماس کنی و چنان به حال زاری بیفتی که بیش از هرکس خودت از خودت متفر شی تا جایی که بزرگترین آرزوت مرگ باشه ولی انقدر زنده بمونی که آخرین حدّ خفت و خواری رو با تمام وجودت لمس کنی! چُنین باد. 

#مهسا_امینی #زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مرد_میهن‌_آبادی #نیکا‌_شاکرمی #حدیث‌_نجفی #سارینا_اسماعیل‌زاده #زاهدان #ایران #گه‌خوری‌های‌حسین‌رحمانیدوست






#زن‌_زندگی‌_آزادی#مهسا_امینی #گه‌خوری‌های سید محمد نبویان

ثانیاً خطاب به سید محمد نبویان:
کف روی آب و نجاسات خودتی بی‌شرف بی تخم و ترکه! حرفایی که به برادر بی‌ناموس‌تر از خودت رحمانی‌دوست گفتمو که خوندی؟ حالا میخوام بهت مژده بدم که تو هم یه حرومزاده‌ای! فقط یه درجه پست‌تر و درمونده‌تر از اون داداشت. چون تو با خواست خودت حرومزادگیتو به واسطه‌ی پیشوند اسمت و عمامه سیاهت جار هم میزنی و بهش افتخارم میکنی! هان؟ چیه؟ تا حالا کسی توو سرت نزده بود این واقعیتو؟ نمیدونستی سیّدی که توو ایران به دنیا اومده حاصل زنای زور اعراب مهاجم و لشکر وحوش محمد و ائمه "اطهاره"، بعد از اینکه که به ایران حمله کردن، مردان رو کشتند به کودکان دختری که خونواده‌هاشونو کشته بودن به عنوان غرامت تجاوز کردن؟ نمیدونستی دخترکایی که اعراب بهشون تجاوز کردن، برای اینکه واسه بچه‌های حرومزاده‌شون ابروی مشقی بخرن پیشوند اسمشون یه سید و سادات گذاشتن که وقتی بزرگ شدن و کسی پرسید بابات کیه رو سیاه نشن؟ خب حالا فهمیدی دیگه. پس فحش نیست وقتی حرومزاده خطابت میکنم.
ضمناً حرووووومزاده! بار آخرت باشه به مردم شریف ایران همچین اهانتی می‌کنی. کف روی آب و نجاسات دقیقاً اون تخمیه که تو و جد تو رو بعد از جنگ به زور توو رحم یه دختربچه‌ی پدرمادر مرده‌ی بی‌دفاع ایرانی کاشته! و یادت نره که تو از صدقه سر اون دختر مظلوم و فقط از سر لطف و رحمت و مروت ایرانیای مهربان و  نیک‌سرشت نسلت تونسته تا الان ادامه پیدا کنه وگرنه هر کجای دیگه این اتفاق افتاده بود بچه‌ی حاصل تجاوز که به دنیا میومد یا مینداختنش توو جوی یا میذاشتنش پای درختی وسط بیابونی جایی که خوراک حیوانا بشه! از این به بعد هر وقت یادت افتاد که بودن وجود نحستو مدیون همین جماعتی هستی که اینجوری وقیحانه بهشون اهانت کردی، سرتو بنداز پایین و سعی کن گه اضافه نخوری. 

#مهسا_امینی #زن‌_زندگی‌_آزادی‌ #مرد_میهن‌_آبادی #نیکا‌_شاکرمی #حدیث‌_نجفی #سارینا_اسماعیل‌زاده #زاهدان #ایران #گه‌خوری‌های‌سیدمحمد‌نبویان


#زن‌زندگی‌آزادی

اینم برای کسایی که دوس داشتن این روزا اونجا باشن ولی نمی‌تونن

دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون می‌گریست...*

خون گریه می کند در ودیوار روزگار/ دیگر کدام خانه برانداز می رسد...
صائب تبریزی
*جامی

حق

با ب کار داشتم. موقع خدافظی بهش گفتم دلم میخواد بهت بگم نرو، تو باید مواظب خودت و دخترت باشی ولی... گفت آره میدونم ولی باید برم، حتی مامانشم میره و اتفاقا ما چون بچه داریم و علی‌الخصوص چون دختر داریم باید بریم... درست میگفت... چاره‌ی دیگه‌ای نیست. فقط گفتم مواظب خودت باش... همتون مواظب خودتو باشین. 
مانا نیستانی ↑

*ارغوان شاخه همخون جدا مانده من، آسمان تو چه رنگ است امروز؟

هرگز ندیده بودم چشم تو را چنین
در خون و اشک غوطه‌ور
ای مام رنج‌ها!
ای میهنی که در تو به خواری
مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم
زین گونه زیستیم و هق‌هق گریستیم

شفیعی‌کدکنی
*ا.سایه

دست خودم نیس هنوزم نگرانش میشم...

میفرماید گویند عشق چیست بگو ترک اختیار...*
عرض میکنم صراحتاً لعنت به آدم بی‌اختیار :))

*مولانا

خوددرگیری :))

امروز از صبح باز صد بار هی دلم میخواست برم بش بگم دوسِت دارم.

 با تمام وجود و از صمیم قلب براتون آرزوی موفقیت می‌کنم. مواظب خودتون باشید و به جای من، مهسا، ندا و همه‌ی کسایی که نیستن هم فریاد بکشید. #سحرنزدیک‌است#زن‌زندگی‌آزادی



برای مهسا

+ بی‌قراری‌های جان.../صائب 

با یه همچین نوابغی سر و کار دارم

یه خانوم جدیدیم برای کارآموزی یا نمیدونم چی اومده توو بیمارستانممون، مثکه دو ساله اینجاس ولی فارسی یادش رفته. فرنگیم انقدر بلد نیس که قابل فهم باشه. زیبا نیست؟ بعد اولین سؤالش از من این بود که آیا مریضم ایرانی باشه میتونم فارسی دردشو بهش توضیح بدم یا خیر!

حوصله‌ی مراوده ندارم حیقت، وگرنه کامنتارو وا میذاشتم بیاین بنویسین چه انرژیایی بلکه‌م یه خرده میخندیدیم با هم :)))

چه انرژیایی خب لامصب؟ :))

اینم براتون تعریف کنم برم دیگه خسته شدم. یه بارم تو اوج مستی داشت حرف میزد گف آره من همیشه میگم شری یه انرژیایی داره که... بعد زنش از زیر میز یه لگد بهش زد دیگه ادامه نداد. بعد یکی یه چیزی از دستش افتاد، یکی یه حرفی زد، یکی یکیو بغل کرد، فضا و حرفا عوض شد ولی اعتراف میکنم خیلی کنجکاو بودم بدونم چی میخواس بگه.

پ.ن. پرسیدما بعداً. ولی دیگه نگف :))

پایان سریال

حالا قیام نکنید که چه کاریه و بیچاره این و کسکش تو و فلان. فیلمه. سریاله. داستانه آئا. حرص نخورید. فحشم ندیدن. انسان باشید. عه

مرسی اه/ قسمت ۳

قربون صدقه‌م که میره میگم خدانکنه و نکنه ولی در واقع و متأسفانه هر بار یاد تو میفتم و اینکه به تو نمیگفتم خدانکنه به جاش خودم قربونت میرفتم فدات میشدم و برات میمردم و هنوزم. و این خیلی ناراحت کننده‌س. شرم‌آوره حتی. اینکه وقتی یکی داره تمام عشق و توجهشو به تو میده، ناخودآگاه یکی دیگه میاد توو ذهن تو. کلاً میگم ینی دهنت سرویس که عشقت دهنمو صاف کرده. 

سزاوار شکنجه/ قسمت ۲

میخواستم سرش غرغر کنم ولی متاسفانه متوجه شدم اگه ازم بپرسه چیکارت کردم که خوشحال نیستی یا دوس داشتی چیکار کنم که خوشال شی هیچ جوابی براش ندارم. در واقع مشکل نه اونه و نه شرایط. مشکل منم و خودم. دلیلشم که پیداس...

سری حقایق تلخ / وقایع تلختر/ عفونت عشق/ یا ترشح کثافت/ قسمت ۱

یه وقتیم یکیو داری که باهاش بدخلقیم میکنی باز نازت میکنه بوسِت میکنه لوسِت میکنه و تمام سعیشو میکنه که بهت اطمینان بده که چقدر دوسِت داره و چقدر نمیخواد تحت هیچ شرایطی از دستت بده.  ولی خب تو توی ذهن معیوبت داری همچنان به اونی فکر میکنی که دهنتم از ناراحتی سرویس میشد  به روت نمیاوردی که مبادا...، همونی که سرشار و سرریز بودی از دوس داشتنش و همونی که مثلاً وقتی بهش گفتی با کس دیگه‌ای دیت داری انقد تخمش نبود که حتی بپرسه با کی و وقتی بهش گفتی میری حتی نپرسید چرا...؟ 

هپی کرونا تایم

متأسفانه متوجه شدم مامانم موزها رو هم قبل از مصرف میشوره!

بذا باز یه واحدم شریولوژی بذارم براتون

عادت ندارم تعارف الکی بزنم، تملق کنم یا به رسم عرف چاکرم مخلصم کنم، قربون صدقه‌ی کسی برم، دورت بگردم و فدات شم و اینجور الفاظو کاذب خرج کنم. حالا شما اسمشو هر چی دوس داری بذار. ولی اعتقاد دارم یه سری چیزایی هست که نباید بیجا، برای هر کسی و بر حسب عادت یا تعارف گفته بشه. دارم در واقع براتون اعتراف میکنم غالباً یا از همچین کلمات و اصطلاحاتی استفاده نمیکنم یا اگه بکنم صادقانه منظورم همونیه که میگم.
دوسِت دارم و عاشقتم و عشقم و نفسم و عزیزترینم و میمیرم برات و اینا که تکلیفشون مشخصه با اینکه البته خیلیا همینارم همینجوری عین ریگ بیابون خرج میکنن ولی خب حالا فرضو بر این میذارم که این مقوله لااقل جزو بدیهیاته. به جز اینا ولی یه سری تعارفات دیگه‌م هست که این پایین نام میبرم و به نظرم واقعا زشته اینارو آدم به هر کسی بگه.
جانم/جان‌دلم/چَشم/مواظب خودت باش/ به سلامت/قربونتون برم/قربان شما/قربونت برم/فداتون بشم/فدای شما/فدات شم/دورتون بگردم/تصدقتون/ نوکرتم/چاکرتم/مخلصتم/غلامتم/کوچیکتم/خاک پاتم/رو سر ما جا دارین/ قدمتون رو تخم چشمم و...
یه وقت اشتباه نکنینا بحثم سر استفاده یا عدم کاربرد این واژه‌ها و اصطلاحات نیست و اون یک بحث جداست. چیزی که الان دارم میگم اینه که چرا وقتی آدم چش نداره یکیو ببینه باید چل بار توو مکالمه‌ش بگه قربون شما؟ یا چرا وقتی انصافاً حاضر نیستی یارو رو با ماشینت حتی تا سر خیابون برسونی، بهش بگی نوکرتم؟ یا چه معنی داره من مثلاً به یه همکارم که هیچ حس خاصی بهش ندارم بی‌مناسبت همینجوری موقع خداحافظی بگم مواظب خودت باش؟ یا به سلامت؟ یا اگه قراره به ارباب رجوع یا رئیسم در قبال درخواستشون بگم چشم جوابم چه فرقی داره با کسی که دوسم داره و چیزی ازم خواسته؟ یا مثلاً چه مناسبتی داره یارو توو تلویزیون داره با یکی مصاحبه میکنه بهش ابراز محبت میشه یا تحت تأثیر قرار میگیره بعد در جواب یه غریبه به اون یکی غریبه میگه دورتون بگردم؟ یا چرا من باید به یه آدمی که نهایت محبتم بهش اینه که آرزوی مرگ و مریضیشو ندارم ولی دیگه هر چیز دیگه‌ای در موردش برام بی‌تفاوته، بگم قربونتون برم؟ چرا به کسی که یه باره دیدمش یا ازش چندان هم خوشم نمیاد و چون توو رودربایستی افتادم دارم دعوتش میکنم بگم قدمت رو تخم چشمم؟ پس قدم پدر مادر و خواهر برادر و عشق و ناموسم کجام اونوخ؟ یا جان دلم! چرا آدم باید به جز کسی که واقعا جونش براش در میره بگه جان دلم؟ وووو الی آخر... .

آخر شبی یه دونه‌م از این عاشقانه نَرما بخونین حالتون خوب شه

...
به نگاهت راضی‌ام،
به صدات،
به بودنت،
آنقدر راضی‌ام
که تکه‌های خوشبختی‌ام را
پیدا می‌کنم،
یک سنجاق سر،
یک دگمه،
یک آینه،
یک پنجره،
و یک گنجشک
که در آغوش تو
خواب تو را می‌بیند...

عباس معروفی

در ادامه فرار مغزها

فندقم از ایران رفت/اومد. 

فقط کاش حساب بانکیمم سینک میشد :))

گفته بودم بهم میگه وزارت امید واهی و اینکه نگران بودم حالا بچه از کجا بیارم بفرستم کانادا که شایسته پستم بشم :)) پسر ارشدم move کرده کانادا :)))))))

راستی هادی جان رفیق امیدوارم کنسرت پینک فلویدو از دست نداده باشی :)

😏

اینم به اون درجه از عرفان رسیده که میگه کاش یکیو پیدا کنم عین تو، فقط پسر باشه!

باور بفرمایین

عزیزانم مرگ که ترس نداره. زندگیه که ترسناکه.

ترموستاتم خرابه دیگه چیکار کنم

پشت و جلوی روپوشم از گرما و شدت عرق خیس بود از نوک دم اسبیم و کش ماسکم داشت عرق میچکید بعد با ژاکت بافتنی‌ای که رو روپوش تنش بود نگام کرد گف عرق کردی؟ گفتم نه با مریضا آب بازی کردم!

^‍‍_^

دنبال یه لینکی توو چتمون میگشتم دیدم یه جا براش نوشته بودم چهرازی‌وار دوسِت دارم...

ظاهراً طالبی طالبم نبود

رفتم خرید؛ طالبیارو نگا کردم به نظر خوشمزه میومدن ولی کمرم یه درد عجیبی میکرد دیگه نخریدم گفتم باشه بعد حالا. منتها نکته‌ اینه که اومدم بیرون از مغازه کمرم دیگه درد نمیکرد :))

:)))))

رو پشت‌بوم با یه نگرانی‌ مادرانه‌ای پرسید اونجا سرد نشده که هنوز؟ گفتم نه متأسفانه :)) بعد داشتم تعریف میکردم که چقدر از گرما و آفتاب بدم میاد و چقدر زیاد گرمایی هستم و اینا که گف اشکال نداره دوپامین بدنت زیاده. دیگه به هر حال :)))) 

و رویایی هم که رفت...

امیدِ آمدن ِ لغتی که نمی‌آید...

آن‌چه زبان می‌خورد
همیشه همان چیزی‌ست
که زبان را می‌خورد:
امیدِ آمدن ِلغتی،
لغتی که نمی‌آید
تو آن‌سوتر، آن‌جاتر،
برابر من ایستاده‌ای،
برابر با من،
و چهره‌ام،
چیزی به آینه از من نمی‌دهد،
چیزی از آینه در من می‌کاهد،
و انتظار صخره‌ی سرخ
نوکِ زبانِ تو –
امیدِ آمدن ِلغتی‌ست،

لغتی که نمی‌آید…

یدالـٰه رویایی‌

سفربخیر آقای معروفی عزیز

انقدر عباس معروفیایی که دوس داشتمو ننوشتم که رفت :( واقعا غمگین شدم از اینکه دنیامون عباس معروفی رو هم از دست داد. افتخار نداشتم از نزدیک ببینمش ولی سالها پیش با واسطه و به بهانه یکی از نوشته‌هام ابراز لطفی بهم کرده بود که همیشه برام خیلی ارزش داشت. فکر میکردم یک روز به دیدارش برم و شاید فرصتی دست بده که گپ کوتاهی داشته باشیم ولی مثل اغلب مواقع باز دیر شد... 
چاشنی نوشته‌هاش صداقتی بی‌پروا بود و وقتی از دوست داشتن و عشق مینوشت عجیب به دل مینشست و این نه فقط به خاطر قدرت قلمش بلکه بیشتر به خاطر این بود که عمیقاً عشق رو تجربه کرده بود و اینا منو به شدت مجذوب نوشته‌هاش میکرد... 
یادش که گرامیه ولی حیف که دیگه نیست.



* البته آقای کدکنی اینو در سوگ سایه سروده ولی خب کلامش همچنین سزاوار عباس معروفی هم هست؛ نویسنده‌ی شریفی که قصه‌اش در غربت و تبعید به پایان رسید.

به یاد سایه

اینم یکی از اون شعرای ابتهاجه که خیلی دوسش دارم. غزلی که وقتی شهریار بیمار بود براش سروده و شهریارم البته جوابشو نوشته ولی فعلا این تقدیمتون تا بعد :)

+ تو بمان_ا.سایه

:)

یه دوست نخودیم پیدا کردم عصرایی که خونه‌ام میاد در میزنه دستمو میگیره میگه بیا بریم بازی. پنج سالشه و بستنی خیلی دوس داره ولی متأسفانه قند داره، نباید بخوره. آبو با گلاب یا عرق نعنا یا اسانس توت فرنگی و یه ذره رنگای خوراکی میریزم توو قالب بستنی، یخ میزنه میشینیم با هم به جای بستنی، یخ میخوریم. مامان نداره مامانش اینو باباشو گذاشته رفته. اونروز میگف بیا برام لاک بزن بابام بلد نیس به جای ناخونام همه انگشتامو لاکی میکنه. براش زدم. بعد یهو بغلم کرد گفت کاش تو مامانم بودی. گفتم دوستت باشم بهتره که. چون آدم مامانشو نمیتونه انتخاب کنه ولی دوستشو خودش انتخاب میکنه. امروز برام یه کارت درست کرده آورده که روش نوشته من تو رو انتخاب کردم. همیشه دوست من بمون.

برای ریحانه

در این سال‌ها چه بسیار شکوه‌ی مردان و زنانی رو شنیده‌م که از مدتها قبل به انتظار مرگ نشسته بودند اما مرگ سراغشان نمی‌آمد! همین مرگ اما، دیشب دخترکی را با خود برد که عاشق بود و هنوز همه زندگی را پیش رو داشت، وقت رفتنش نبود ولی مرگ لعنتی آمد و ریحانه را با خودش برد... 
من ندیده بودمش ولی وقتی ح تصادف کرده بود یک بار صدایش را شنیدم وقتی که وارد خانه شد و سلام کرد. هنوز خندیدنش و لحن و صدای مهربان حرف زدنش با را ح یادم هست و از زمین و آسمان دلگیرم که دیگر نیست. دنبال حکمت نگردید... چه حکمتی؟ چه عدالتی؟ چه انصافی؟ چرا اصلا مثلا من نه، چرا او؟ ولی خب چرا ندارد، دنیا بی انصاف است و زندگی بی رحم. 
صبح مچاله و غمگین آمدم بیرون که هوایی بخورم، دخترکی دنبال توپ قرمزش دوید وسط خیابان و محو بزرگیِ کامیونی شد که از رو به روبه سمتش می‌آمد. پشت سرش دویدم از زمین بلندش کردم و باد محکم کامیونی که به فاصله مویی از کنارمان گذشت را روی صورتم حس کردم... به پیاده رو برگشتیم مادر دخترک سراسیمه و دوان دوان به ما رسید، دخترک پای مادرش را بغل کرد و گفت ماشین داشت زیرم میکرد ولی "ریحانا" نجاتم داد! مادرش توضیح داد ریحانا دوست خیالی دخترش است و هر وقت که خطری از بیخ گوشش میگذرد ریحانا کمکش کرده... داشت گریه‌ام میگرفت بی کلام خداحافظی کردم و غصه خوردم. 
... ... .

*عذر میخوام این یک شخصی نوشته‌ست و برای همین تکه آخرشو برای شما حذف کردم؛ اما دوست داشتم اینجام بذارمش که یادش همراهم بمونه...

ارغوان هم که بی‌سایه شد...

هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم
                مگربه کوی تو این ابرها ببارندم

عجیبم میدونم. چیزی که آرزوی بقیه‌س دقیقاً همونو نمیخوام.

حس خوشایندیه دروغ چرا. ولی خب خطرناکه. دونستنش مسئولیت میاره و نیاز به شایستگی داره... من... نمیتونمم حتی نخوام چون من فاعل داستانش نیست خب...

^_^

چن روز قبلشم به این نتیجه رسیده بود که ایکی‌گای‌شم :))

^_^

هه هه گفت تو komorebiی منی.

پوف

خواستم بخواهم که از خیالش در امانم داری، غلط اندر غلط کردم مدار مدار مدار از خیال یار هرگز در امانم مدار
.
.
.
یا شایدم همون بدار یا حتی به دار... 

:(

اونشبم یه ویدیوی کوتاه اتفاقی دیدم از توی یه کافه رستورانی توو تهران... 
آدما، معماری داخلی، دکوراسیون، فضا، لباسا، ویترا و نه گارسونا یا پیش‌خدمتا، ادا اطوارا...
احساس غریبی و غریبگی کردم. 
احساس کردم انگار هیچی ندارم دیگه... 
آدمی که وطن نداره چی داره دیگه مگه؟
همین. گفتم در جریان احساسات جریحه‌دار شده‌ی کذایی نازنینم باشید.

8/8


 

 و اینک امرداد

شریولوژی/ پاورقی

یه ناسیونالیست دو آتیشه درون دارم بعضی وقتا ناخودآگاه یه جوری میزنه بیرون ملت مغزشون فر میخوره :))

رفتارتونو اصلاح کنید

وقتی یکی که اسمش عربیه، شما رو به خاطر اسم قشنگ فارسیتون مسخره میکنه، وقتی یه آدم بی‌ریشه، قومیت یا لهجه شما رو مسخره میکنه، یکی که خودش چون نه اینو داره نه اونو، سیبیل تو رو که نماد مردیه به سخره میگیره یا وقتی یکی که بابا ننه‌ش با پول خون میلیاردر شده، پدر مادر شمارو که از جونشون واسه امرارمعاش مایه گذاشتن ولی چون خودفروش و آدم‌فروش و وطن‌فروش نبودن، چون با رژیم نبودن، چون شریف و صادق بودن، پولدار نشدن به بی‌عرضگی متهم و مسخره میکنه و شما به جای خشم احساس شرم میکنید، دقیقاً مثل اینه که وقتی یه حرومزاده (به معنی لغویش) ، شما رو به خاطر نجابت مادرتون مسخره کنه یا پیش شما ادعای برتری کنه و شما بهش حق بدید و از خودتون شرمنده شید. 
ربطیم به تعصب و نژادپرستی یا عرب‌ستیزی نداره، مگه مهمون بیاد خونه‌ی شما، بخواد شما رو از خونه خودتون بندازه بیرون یا چیدمان خونتون رو مسخره کنه، اگه شما اعتراض کنین یا زیر بار نرید مهمون‌نوازیتونو زیر ‌سؤال بردین یا مهمون‌ستیز شدین؟

اعتراف میکنم

یه روزم هفته‌ی پیش صبح از سر کار برگشته بودم، انقدر خسته بودم و خوابم میومد که دلم میخواس برم بهش بگم هنوزم دوسِت دارم و البته و خوشبختانه که نگفتم ولی خب دارم دیگه وگرنه چه دلیلی داره توو اون حال داغون یه همچین نيازی؟ 

شاید #ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد

میخوام یه چیزی براتون تعریف کنم که باورش براتون سخته. دلیل خاصی نداره همینجوری دلی میخوام براتون تعریف کنم.

بیشتر از بیس ساله که در تبعید زندگی میکنه. یعنی بیس سال اول عَنقلابو با هر بدبختی و سختی‌ای تحمل کرد چون به هیچ وجه نمیخواست فقط خودش و زن و بچه‌شو از جهنم نجات بده و بره خارج پی زندگی آروم خودش. انقدر موند و انقدر سکوت نکرد و انقدر تلاش کرد تا وقتی که... حالا یه وقت دیگه اینو براتون میگم. ولی خب از اون روزا تا حالا بیشتر از بیست سال گذشته و در این مدت این مرد به دلایل متفاوت از همون بدو خروجش از ایران، میتونسته تابعیتشوعوض کنه و شهروند رسمی کشوری که توش مقیمه بشه ولی هیچوقت همچین درخواستی رو ارائه نکرده و نه تنها این، بلکه بارها پیشنهاد شهروند افتخاری شدن شهرهای مختلف اروپایی و حتی سیتیزن‌شیپ آمریکا رو رد کرده! در همین راستا و در تمام این سالها پیشنهاد موقعیت‌های شغلی و اجتماعی وسوسه برانگیز و کم‌نظیر زیادی رو هم رد کرده و حتی فکر پذیرفتنشونو هم نکرده.
معتقده که نخواسته وطنشو به رفاه تنش بفروشه!!
توی روزگاری که خیلی از ایرانیا نسبت به ملیتشون احساس شرمساری میکنن، در صورت امکان و اگر موقعیتش براشون پیش بیاد بی‌درنگ و بی هیچ تأملی تابعیتشونو تغییر میدن و داشتن حکم شهروندی ممالک اروپایی، آمریکایی و این اواخر حتی ترکی و عربی رو افتخار و امتیاز میدونن... توی روزگاری که ناسیونالیسم و عِرق ملی رنگ باخته و مایه طنز سخیف لمپن‌های بی‌اصالت شده... توی روزگاری که ارزشهایی مثل صداقت، شهامت، خدمت، نوعدوستی، غیرت، اصالت، نجابت و حتی سلیس صحبت کردن زبان مادری ضدارزش شده! روزگاری که توش پزشکا کاسب، معلما دلال و پلیسا دزد شدن، زنای شوهردار دوس پسردار و مردای متأهل مشتری پر و پا قرص صیغه‌سراهای مختلف، هر کسی هر جوری که بتونه جونشو با هر چی که دستش برسه برمیداره و از مملکت درمیره... روزگاری که توش قهرمانای ملیمون واسه تیمای غریبه مقام میارن و نوابغمون به نام کشورای غریبه افتخار میافرینن... * روزگاری که به زادگاهمون چوب حراج زدن و از آبش تا خاکش، از نفتش تا گازش، از اساطیر و مشاهیر ملی و مفاخر تاریخیش تا میراث فرهنگی و آتار باستانیش همه رو تک تک به باد دادن و ما فقط زیر لب فحش دادیم و رو‌به رو طنازی کردیم و زیر میز هر چی گیرمون اومد گذاشتیم توو جیبمون و پشت سر غر زدیم و ناله کردیم و پیش رو کلاهمونو سفت چسبیدیم و پا روی هر چیزی از شرف و ناموس گرفته تا شأن و شعور گذاشتیم تا که مبادا و مبادا و مبادا...
توی همچین روزگاری هنوز یکی هست؛ یکی هست که هنوز به وطنش عشق میورزه، نگران بچه‌های مملکتشه و با اینکه اینجا دهنش سرویس شده ولی داشته‌ها و دانسته‌هاشو کتاب کرده نگه داشته که یه روزی بسپره دست کسی که خواهد آمد و تن پاره وطن را مداوا خواهد کرد.
میخوام بگم کسی هست هنوز که هنوز به چیزی در اون سرزمین ایمان داره. کسی که هنوز و بعد از اینهمه سال قلبش برای ایران و بچه‌های ایرانزمین میتپه... امیدواره و نگران آینده‌ی سرزمینشه. همون سرزمینی که بیشتر از بیست ساله حق ورود بهشو نداشته اما انگار که دلشو قبل از اومدن همونجا و برای همیشه جا گذاشته... 
اینو برای تولدش نوشتم// امیدوارم به آرزوهاش برسه.

*البته این طفلک‌ها عموماً وطن فروش نیستن، اغلب چاره ندارن. چرا؟ چون «اقتصاد مال خرَه»، « پزشکان اطفال باید به درس خواندن بیشتر اهتمام بورزن که بتوانند بزرگسالانم معالجه کنن»، «دانشگاه منشاء فساده»، «...مغزها فرار میکنند. این مغزهای پوسیده بگذار فرار کنند!...شما‏‎ ‎‏برای آنها خیلی افسرده نباشید. این مغزها باید فرار کنند! البته الان می بینند این مغزها‏‎ ‎‏می بینند که نمی توانند در اینجا آن استفاده هایی که می کردند استفاده کنند، حالا از اینجا‏‎ ‎‏فرار می کنند دنبال همان معانی که دلشان می خواهد می روند!»  (همونجور که ملاحظه میکنید تسلط حضرت به زبان و ادبیات فارسی و فصاحت کلامشم که بلاشک بی‌نظیره)، یا «هر کی نمیخواد جمع کنه از ایران بره»، «اگر افرادی که به دنبال آلات موسیقی یا امیال شخصی‌!!! خودشان هستند، می‌توانند از ایران بروند»، «زین دوچرخه آلت تناسلی زنان را تحریک میکند»، «اگر خانمی روی صندلی نشسته و در اثر این امر، آن صندلی گرم شد، یک مرد نامحرم آنجا ننشیند که گرمای بدن زن نامحرم را احساس کند»، «ایستادن خانم ها در کنار پرده، در صورتی که سایه بدون حجاب آنان پیدا باشد، چون مفسده انگیز و محرک بوده و نامحرم را به گناه می اندازد، حرام است»، البته زنان اجازه ورزش دارند ولی با حجاب کاملا اسلامی، مثلا با چادر نچسب و روبنده شنا کنند یا با مانتو در مسابقات دو میدانی شرکت کنند، مشروط بر اینکه همسرشون رضایت‌نامه خروج از کشور و شرکت در مسابقه، مربیگری یا داوری رو براشون امضا کنه... ورزش‌های رزمی هم برای دختران کلا شایسته نیست! «خدا زن را برای وزنه‌برداری نیافریده و زنی که وزنه می‌زند دیگر زن نیست!» و و و افاضاتی که کم نیستند و رشته‌ای که سر بی نهایت دراز دارد. در کل میخوام بگم وقتی به اینا امکان فعالیت! چه برسه به پیشرفت نمیدن، چه در زمینه‌های ورزشی، چه علمی، چه هنری... چیکار کنن؟ من نمیخوام تصمیمشونو توجیه یا توبیخ کنم چون در جایگاه قضاوت نیستم ولی دارم میگم کسی که داره غرق میشه به هر شاخه‌ای که دستش بیاد قلاب میندازه و این طبیعی بلکه‌م غریزیه.

تیرربام

ماه تیر برای من پر از تولد آدمای دوست داشتنی و خاص با تاریخای عجیب و غریبه. پدر و مادرم، عشقم، امیدام، ایمان، نیکی، ستاره، باران و... یه سریا شونو به موقع و شخصاً بهشون تبریک گفتم، یه سریام متأسفانه نشده یا نتونستم شخصا باهاشون تماس بگیرم ولی از اونجایی که همه‌ هرزگاهی به اینجا سر میزنن، همینجا در محضر عموم گرچه با تأخیر به همتون تبریک میگم و برای همتون بهترینارو آرزو میکنم. مهمتر از همه چیز براتون آرزوی سلامتی میکنم. پایا و مانا باشید. دوستون دارم آدمای بی‌نظیر زندگی من. تولدتون مبارکه >:*<

عه دومین باره توو این چن روز خواب روحی میبینم ‌شاید ایشالا تعبیرش مرگ زودرسمه :)))

حالا خوبه به روح به این شکل اعتقادیم ندارم

خواب دیدم توو یه حالتی مث وقتی که اصطلاحاً میگن بختک افتاده رو آدم نمی‌تونم تکون بخورم و در همون حال یه چیزی مث سایه ازم اومده بیرون و با یه نیروی زیادی داره میکشدم سمت جلو و همون توو خوابم خیلی مشتاق بودم ببینم تا کجا میخواد ببرتم ولی متأسفانه زودتر از موعد بیدار شدم.

آی ابراهیم

من اگه جای ابراهیم بودم حتما در برابر خدا می‌ایستادم و بهش میگفتم اگر میخوای کسی رو  قربونی کنم که ایمانم به تو رو ثابت کنم، من خود ایمانمو، من پیغمبر تو بودنو، من دنیا و آخرتمو با سرپیچی از این فرمانت قربونی میکنم و با افتخار و شرفم اینکارو میکنم ولی حتی فکر کشتن بی‌دلیل یه موجود بیگناه، و حتی فکر کشتن با دلیل یک انسان و علی‌الخصوص کسی که دوسش دارم و علی‌العلی‌الخصوص کسی که دوستم داره و به من اعتماد و اتکا داره و من تمام پناهشم به ذهنم خطور هم نمیدم. اگر واقعاً نیاز داری امتحانم کنی تا پیغوم و پیغمبریتو اعتمادم کنی، بیا با من آنچه که نباید و نشایست رو بکن و به شرط اینکه هر چه کردی شکوه و شکایتی نکنم و من نمیکنم تا ایمانم بهت ثابت شه، ولی من فرمان کشتن دیگری رو اجرا نمی‌کنم چون خدایی که به من فرمان قربانی و آزار و کشتار  بده اصلا لیاقت بهش ایمان آوردن و پرستیده شدن نداره.

کسی که میتونه چاقو بکشه میکِشه و میکُشه دیگه/ حالا میخواد حیوون زبون‌بسته باشه یا آدم کدبسته

عرضم خدمتتون که باز جوً عید قربان شروع شد و همه دوبنده‌هاشونو تنشون کردن اومدن رو تشک و آماده نبردن. تیم بکشیم کباب کنیم و نوش جان کنیم خیلیم خوبه و تیم نکشیم دور از انسانیته و گیاهخوار باید گشت :)) 
بنده خودم یه حشره رو بعضاً پیش میاد به هر حال که  مجبور شم بکشم، یا ناخواسته حلزونی مورچه‌ای چیزی زیر پام له میشه، بعدش حالم از خودم بد میشه، احساس ندامت میکنم، احساس میکنم کثیف شده‌م، یادم که میفته ناراحت میشم، من حتی فیلمای لحظه شکار حیات‌وحشم نمیتونم راحت ببینم. خب پس مسلماً من نمیتونم تیغ بذارم گردن هیچ حیوونی رو ببرم. اصلاً مقایسه‌ش بیجاس.
ولی میگم بشر گردن خود بشر رو هم، با حکم قانون، در ملاءعام و با بوق و کرنا، بی‌گناه و بی‌دلیل موجه، تنها به خاطر قدرت‌نمایی و ایجاد رعب و دوره‌ی درس عبرت و ترویج سکوت وخفقان به دار میاویزه،‌ ککشم نمیگزه! حالا گوسفند بیچاره که گوسفنده و بهانه کشتن و قربونی کردنشم توو این روز، دین ملته. لذا زیاد نمیشه انتظاری داشت.
بحث منم الان اعمال خشونت یا حمایت از حیونا و اینا نیس. بحث گوشتخواری و گیاهخواریم نیس. بحثم اسراف در کشتن، بحثم شادی از گرفته شدن یک جان، بحثم فلسفه غلط قربانی‌ کردن، بحثم عادی بودن رسم جوی خون به راه انداختن و سرخوش بودنه.
وگرنه از لحاظ تکاملی گونه بشر موجودی گوشتخوار و گیاهخواره. درسته که امکان‌پذیره کلاً گوشت نخوره ولی اگه بی رویه و بدون اصول درست از گوشت پرهیز کامل و صرفاً گیاهخواری کنه ممکنه حتی بیمار شه.
فقط میخوام بگم اگه اعتقاد دارید یا خیلی دلتون میخواد حتماً عید قربونو جشن بگیرید و نذری بدین:
گوشتو بخرید و نذری بدین به کسایی که ندارن و نمیتونن مث شما هر وقت اراده کردن بهترین گوشتو نوش جان کنن.
و بخرید، خودتون نکشید. توو کشتارگاه به اندازه مصرف جامعه حیوونارو میکشن، شما برید تمیز بخرید، بیارید هم خودتون بخورید هم با کسایی که وسعشون نمی‌رسه به این بهونه تقسیم کنید.
نه اسراف کنید، نه خودتون گردن ببرید، نه جلوی خونه جوی خون راه بندازید، نه برای بچه‌هاتون کشتن حیواناتو عادی کنین و نه گرفتن جانی رو از هر موجود زنده‌ای، دلیلی برای شادی جلوه بدین.

به قول فرخی سیستانی چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی

آدم باید ناز کردن یارشو بلد باشه. هر چقدم طرف مقابلتون ناز شدن لازم نداشته باشه ولی یه وقتایی یه روزایی یه لحظاتی باید نازش کنید. به قول پشه انقدر سفت نباشید که طرفتون خودشم ازتون خواهش کنه یا بگه نازم کن، بلد نباشین یا بگین ینی چیکار کنم... . 

رهایی یا جبر مسئله این است

صبح رفتم سر کار دیدم یکی از بچه‌ها یکی از مقالاتمو توو یه مجله‌ی قدیمی اتفاقی پیدا و مطالعه کرده و بعد از کلی تعریف و تمجید گفت که چقدر تعجب کرده از اینکه تا حالا نمیدونسته من گاهی توو دنیای حرفه‌ای هم مطلب مینویسم و بعضاً منتشرشونم میکنم و خیلی متقاعدانه میگف من اگه جای تو بودم یه لحظه‌م توو بیمارستان نمی‌موندم و نویسندگی رو به عنوان حرفه انتخاب میکردم... باعث شد بعداً توو تنهایی فکرم بره سمت حرفاش و خب واقعیتش اینه که بله نوشتن واقعاً بخشی از کاراکتر منه و شاید درستتر بود اگه شغلمو جوری انتخاب میکردم که بتونم توش از این مهارتم استفاده کنم. شایدم اونوخ دیگه جذابیتشو برام از دست میداد و به اجبار تبدیل میشد.
به نظرم مهمتر اینه که آدم توو زندگیش بایست انقدر رها باشه که هر وقت احساس کرد بهتره جور دیگه‌ای ادامه بده، بتونه مسیرشو تغییر بده و اون چیزی رو امتحان کنه که به نظرش خوشایندتره...

حس عجیبی بود

خواب دیدم مُرده‌م. روحم انقدر خوشحال بود :))

:(

اگه خواهرم الان اینجا بود کلی برام کسشرای خوشمزه درست میکرد ولی نیس که

:|

گشنمه ولی به غذا فکر میکنم حالم اصن هیوق...

شب تاریک و زخم کاری و راه دراز و دست ما کوتاه

در راستای چار تا پست پایینی:
البته این آدما بار همه این تقصیرام گردن خودشون نیست. دین و مذهبی که خلاف اصول اخلاقیه، خلاف مهر و محبته و مبلّغ و مشوق کشتار و خونخواهی و خشونته، قانون حاکمی که خلاف شأن و انسانیته، فرهنگ تحریف شده‌ای که سرشار از خرافه و نفرین و ننگه، جامعه‌ی بیمار و روانپریشی که توش نفس میکشیم، خونواده‌های بیمار و بی‌عار و بی‌مهری که خیلیا توش بزرگ میشن، تربیتی که توو خونه و مدرسه نمیشن، تعلیم غلطی که مراجع و بزرگترا از بچگی بهشون میدن، الگویی که از دوروبریاشون میگیرن، فشاری که زندگی روشون میاره، حقارت و سرکوبی که تمام عمر محکوم به تجربه‌ی مادام و مکررشن و درد همه شیافایی که متحمل شدن و... باعث میشه ندونن و حتی ندونن که نمیدونن و بدتر ازاون فکر کنن که خیلی میدونن و نخوان که درستِ چیزی رو بدونن یا درک کنن...
خونواده، سیستم آموزش پرورش، جامعه، عرف، قانون، فرهنگ، دین، شرایط زندگی، ارزشها و الگوها باید اصلاح و بعضاً از بیخ و بن عوض بشه. 

همان ۳

متأسفانه این وسط یه سری عزیزانیم هستن که افراط میکنن یا به عبارتی از اونور بوم افتاده‌ن و به هوای حمایت از حیوونا یه وخ بعضاً حتی غیرعمد یا از سر نادانی، یه بی‌احترامی‌ای به بعضی آدمام میکنن یا یه وقت یه حرفایی میزنن یا یه رفتارای نادرستی میکنن که آبروی بقیه‌ی حیوون دوستا و حامی حیوونارم میبرن و اونارم زیر سؤال میبرن که خیلی جای تأسف و تأثر داره. 
یا یه سری عزیزانی که حیوونای خونگیشونو توو اماکان عمومی آزاد یا بیش از حد راحت میذارن یا حیوونشونو در شرایط لازم خوب نمیتونن کنترل کنن و این حیوونا یهو وارد حریم بقیه میشن، به یکی میپرن، پارس میکنن یا پاچه یکی رو میگیرن که نباید و خب آدمایی که پایین عرض کردمم همین مواردو علَم میکنن و علیه همه‌ی حامی حیوانات استفاده میکنن و این خیلی بده. 
میشه تقریباً مقایسه‌ش کرد با کسایی که به نام فمینیسم یه اظهارنظرات یا رفتارای مردستیزانه‌، یا اشتباهی میکنن که جماعت نااگاه یا مغرض همونارو آتو میکنن و کل مفهموم فمینیسم و ارزشاشو زیر سؤال میبرن یا محکوم میکنن که اینم در نوع خودش فاجعه‌ایست و در پستای جداگانه‌ای بهش خواهم پرداخت اگه فرصتش بهم دست بده.

خودبرتراندیشان ۲

یه معضلی هم که ترند شده این قضیه حمایت از حیوانات خیابونی و ولگرده. برمیگردن به هم فحش ناموس میدن که چرا به این حیوونای بدبخت غذارسانی میکنید! یه سریا دلیل اعتراضشون اینه که جمعیت این موجودات غیرقابل کنترل و خارج از چرخه طبیعی بالا میره، چون شما هدفمند بهشون غذا میرسونید و رسیدگی میکنید، بعد اینا وقتی از گشنگی نمیرن و زیر ماشین نرن و با چوب زده نشن و آتیش زده نشن و آزار داده نشن و ترسونده نشن چی میشه؟ جمعیتشون هی زیاد میشه. کجا؟ توو طبیعتی که بیشتر و پیشتراز ما محل زندگی خود اون حیواناته! بعد چی میشه؟ از یه طرف به حریم بقیه حیوونا تجاوز میکنن و گونه‌های دیگه‌ی جونورارو میدرّن و میخورن و منقرضشون میکنن و از طرف دیگه به حریم انسانها تجاوز میکنن. به عبارتی هم مزاحم آدما میشن، هم منظره اماکان عمومی رو خراب میکنن، هم پارکا و کوه و دشت و بیابونو برای آدما و بچه‌ها ناامن میکنن! 
اما مسئله‌ای که بهش توجه نمیکنن اینه که مثلاً سگ بدبختی که اگه بهش یه سری حامی غذا نرسونن از گرسنگی و بدحالی میمیره وقتی غذا خورد نمیره دوباره شکار کنه که! اون فقط بشره که وقتی گرسنه‌ام نیست تفننی و تفرجی و با افتخار شکار میکنه و لذت میبره. اغلب حیوانات وقتی سیر باشن طعمه هم بذاری جلوشون حمله نمیکنن. شما الان جلوی گربه خونگی گنجیشکی که نمیتونه بپره بذاری، موشی که راه فرار نداره بذاری یا جوجه بذاری کاریش نداره. حتی گربه‌ی ولگرد خیابونی که غذاشو عموماً یا اصولاً از طریق شکار تأمین میکنه، اگه سیر باشه همینطور رفتار میکنه. سگهام همینطور. دلیلی نداره انقدر با نفرت در موردشون اظهار نظر کنین یا به این حیوون دوستایی که به این بیچاره‌ها غذا میدن یا اگه ببینن کسی داره آزارشون میده اعتراض میکنن، فحش بدین!
یا یه سری آدم عجیب و عصبانی دیگه‌م هستن که مدعین پولدارا یا مرفهین بی‌دردِ حیوون‌دوست میان توو مناطق فقیرنشین، حومه شهری یا به قولی حاشیه‌نشین، جلوی مردمی که دستشون به دهنشون نمیرسه و مدتهاست گوشت توو سفره‌هاشون نبود، به سگای ولگردی که امنیت همین قشر رو هدف قرار دادن گوشت میدن و نمک رو زخم مردم میریزن و داغ دلشونو تازه میکنن و به ساحت بشر بی حرمتی میکنن و این دست کسشرا! اولا که اینا به سگای ولگرد نمیان ماهیچه و فیله و گوشت نذری بدن که. اونی که توو عکسا و فیلما میبینین میریزن جلو این طفلکا و شما چش ندارید ببینید یه سری آشغال گوشت و پوست و چربی و تیکه‌های خرد و تیکه پاره و به دردنخور گوشت و مرغه که به درد فروش برای مصرف غذای آدما نمیخوره، اینا رو از قصابیا میرن میگیرن میارن میدن به اینا. زیاد حرص نخورید، اذیت میشید. ثانیاً این چه منطقیه که طبقش شما معتقدی چون وضع اقتصادی مردم خرابه، حیوونای اون منطقه‌م باید از گشنگی بمیرن؟ کی گفته مردن حیوونا از گشنگی توو مناطق فقیرنشین رواس؟ بعدم این حیوونای بیچاره که خودتون میفرمایید در حومه و حاشیه شهرا زندگی میکنن، دارن اتفاقاً و توو جای درستِ خودشون، دور از شهر و توو بر و بیابون زندگی میکنن. این مردم اون منطقه هستن که از فرط نداری رفتن توو حریم "حیونا" زندگی میکنن. بعدم کدوم امنیت آدمای اونجا رو هدف گرفتن؟ یعنی چی؟ امنیت این آدما رو دولت بی‌وجدان و بی‌کفایت و بی‌مسئولیت و کثیفی که امثال خود شما "خودروشنفکرپندارا" انتخاب کردن و سر پا نگهش داشتن تأمین نکرده، سلب کرده و به تخمش گرفته. نه یه سری حیوون ولگرد بیچاره! بعدشم حیوانات اغلب تا تهدید و تحریک نشن کاری با آدما ندارن.
بابا یه ذره مهربون باشید باهم، با خودتون، با جنس مخالفتون، با حیوونا و با طبیعت. باور کنید مهربونی به حیوونا به خودتون برمیگرده. یه جایی که دستتون به هیچ بند نیست کارتون ردیف میشه. به هر چی و هر کی که اعتقاد دارید باور کنید مهربانی با همه موجودات زنده ثوابش توو همین دنیام بهتون میرسه.

بی‌دلان خودبرتراندیش

یارو برا سگش سنگ قبر درست کرده، مسخره‌ش کردن با کپشن جاهلیت مدرن! کلی هم فیو و لایک خورده. 
چرا؟ جای تورو توو خاک تنگ کرده مگه؟ یا با پول تو مگه سنگ خریده؟ موجود زنده بوده، دوسش داشته، حالا مرده، خاکش کرده، نشون گذاشته سر خاکش دیگه. چیکار میکرد جسدشو؟ میپیچید توو کیسه مث بابای بابک خرمدین مینداخت توو زباله‌ها؟ یا چی واقعا؟ چیکار مردم دارید وقتی خودتون سراپا گناه و کثافت و ایرادین؟ به ولاه حیوونای خونگی که جای خودشونو دارن ولی هر حیوونی حتی اون درنده‌ترین و وحشی‌تریناش میارزن به صد تا آدم لاشی نفهم حیوون آزار سراپاگناه. سگی که واسه بعضیا نجسه، شرف داره به تویی که نه عشق و علاقه میفمی چیه، نه وفاداری میدونی چیه، نه شعور اینو داری که بفهمی جون هررر موجود زنده‌ای توی کائنات به یه اندازه ارزش داره، نه درک اینو داری که حیواناتم به اندازه آدما و گاهی بلکه بیشتر از آدما فهم و احساس و درک احساسی دارن و جون توی دوپا هیچ برتری‌ای به جون بقیه موجودات نداره!

نه الان واقعا نمیشه. میخواستم ولی نمیشه. اجازه بدید یه ذره بخوابم بعدش توانی بود خدمتتون میرسم. خیلی چیزارم حتی و البته یادداشت کردم در دوران غیبتم که یادم نره بعداً ینی الان بنویسم براتون. حالا مینویسم. نشدم که فلانتونه مسلماً ولی خب مینویسم. میام. یه چن ساعت استراحت کنم برمیگردم. نابودم واقعا. فعلاً. زت زیاد

عذر میخوام اینهمه وقت باز نبودم. درگیر و خسته بودم. الانم خسته‌م. اصن من همیشه خسته‌م. خسته. بی‌خواب. خسته. خراب. خسته. داغان. // خب بسه دیگه. خسته بودم. الانم هستم ولی اشکال نداره. میگذره. مخلص همتونم هستم. سلام.

پدر

خودشو کشت که ما زنده بمونیم، ما از غم ایثارش مُردیم.

چش

عرضم خدمتتون که اعتراف میکنم هنوزم میگه چش دلم میخواد قربون چشاش برم ولی خب دیگه... گفتن نداره.

یه اعتراف عاشقانه‌م بکنم بعد برم به کارام برسم تا ببینم کی دوباره فرصت میکنم بیام بقیه‌ی زرامو بزنم براتون. 

در بزن وارد شو الاغ

اتاق رختکنمونو دارن رنگ میکنن، مام این چن روز از رخکن آقایون استفاده میکنیم. منتها چون خیلی با فرهنگ و فرهیخته‌ایم قبل از توو رفتن در میزنیم که مشکلات فنی و شرعی پیش نیاد احیاناً. نه که اونور بودیم نیازی به در زدن نبود یهو بی‌هوا درو تا ته باز کردم رفتم توو دیدم یکی از پسرامون با یه شورت قرمز واستاده وسط اتاق :)))) منو دید خودشم رنگ شورتش قرمز شد بیچاره. با خنده عذر خواستم اومدم بیرون حالا منتظرم کارش تموم شه بیاد بیرون برم وسایلمو از کمد وردارم. این الان اینجوری شد یادم افتاد معمولاً برعکسه یعنی معمولاً پسرا باعث میشن دخترا معذب شن یا احیاناً توی یه شرایطی قرار بگیرن که نباید یا نمیخواستن ولی من چون... حالاع هرچی. من چون منم، باید اعتراف کنم تا حالا خیلی باعث شدم پسرای بیچاره‌ای که باهاشون سر و کار داشتم مقید شن. غیر عمد بوده همیشه البته ولی به هر حال دیگه. تا دوست شورت قرمزیمون ایشالا بیاد بیرون چن تا از بدترین مواردشو براتون تعریف میکنم یه ذره بخندین. مثلاً یه بار خیلی قدیما زنگ زدم خونه‌ی امیدینا، باباش ورداشت به جای اینکه قطع کنم (بعداً فمیدم البته که باید قط میکردم) خیلی ریلکس و معمولی با یارو صحبت کردم گفتم با پسرش میخوام حرف بزنم. ایشونم گف اشتباه گرفتی و گوشی رو گذاشت :))) یه بارم با یکی دیگه از دوستام یه اتفاق مشابهی افتاد البته اینبار تلفن نبود یادم نیس چت بود یا ایمیل بود چی بود به هر حال تلفنم نبود حتی، ولی نمیدونم داداشش متوجه من شده بود یا باباش یا چی شده بود دیگه دقیق نپرسیدم ولی متوجه شدم متاسفانه باعث دردسرش شدم. یه دفعه‌م یکی از دوستامو بستری کرده بودن بیمارستان، زنگ زدم حالشو بپرسم زنش برداشت خودمو معرفی کردم گفتم حالش چطوره، بعد فمیدم مث که خیلی ناراحت شده بود فکر کرده بود میخوام شوهرشو از چنگش درارم :))) فرهنگا و آدما با خونواده‌هاشون بعضاً فرقای فاحشی دارن و منم که گاهی اینطور شرایطی رو ناخواسته پیش آوردم اکثراً به این دلیله که چون خودم کارم درسته و به خودم شک ندارم اگه حواسم نباشه که باید نقش بازی کنم همینجوری اوتومات یهو کار خودمو میکنم ولی درست نیس دیگه. بهتره آدم محتاط باشه و یادش باشه که از آدم انتظار میره پنهان کار باشه و با سیاست رفتار کنه حتی اگه ریگی به کفشش نباشه. بله! عزیز بابا بالاخره کارش تموم شد. من نمیدونم آقایون چرا انقدر زمان برای یه لباس عوض کردن ساده لازم دارن یه تیشرتتو درمیاری اون یکی رو میپوشی یه دونه‌م شلوار گشاده دیگه جمعاً سی ثانیه کاره :| نه مو دارید نه آرایش دارید نه سوتین و لباس تنگ و چسبان و باقی گرفتاریای خانوما رو دارید چرا انقدر زمان لازم دارید جداً :))

خوب باشه معمولاً مثل این این بچه گربه‌ها همیشه گشنه‌س

با غصه اومده میگه این خیلی غمگینه که من گشنم نباشه، قبول داری؟ نگاش میکنم میبینم واقعاً گزینه‌ای جز تأییدش ندارم.

امیدوارم کارگردانش به روح اعتقاد نداشته باشه

قاعدتاً وقتی یه ایده‌ای به ذهن من رسیده به ذهن کسای دیگه هم میتونه برسه دیگه. این چیز عجیب و غیر قابل انتظاری نیست. میدونم. ولی خب هیچ حال نکردم از اینکه دیدم دختره توو فیلم به پسره همون هدیه‌ای رو داد که من قبلا به این داده بودم. متأسف شدم اصن :))) عهههه خب دوس نداشتم دیگه. حالا دیگه نه تنها چیز خاصی نیست بلکه مث خیلی کسشرای دیگه به زودی ترندم میشه و دوستان جوگیر تا ایده رو حامله نکنن بیخیال نمیشن. عذر میخوام حوصله رعایت ادب ندارم. گرچه مهمم نیس ولی خب برای کودک درونم مهم بود و حالا دیگه کاریش نمیشه کرد. اتفاقیه که افتاده دیگه. قسمت بدترش البته اون جایی بود که وقتی بهش گفتم عه دختره توو فیلم فلان کارو کرد، فکر کرد دارم در مورد یه قسمتی از فیلم حرف میزنم که اون هنوز ندیده... یعنی حتی وقتی اون صحنه فیلمو دیده بوده هم یاد و خاطره‌ای براش تداعی نشده :)) بعدش البته جمعش کرد گف آره کار تو رو کرده ولی بعضی چیزا با تقلب دیگه هیچ ارزش ندارن. 

خیلی مچکرم صرف شده :))

چن روز پیشم یکی برام ایمیل نوشته وقت نداشتم براتون تعریف کنم، گفته بیا با من دوس شو من خوشبختت میکنم ‌‌:))))) دستش درد نکنه نیتش ایشالا خیر بوده ولی خب از همینجا خدمتش عرض میکنم بنده به کسی نیاز ندارم که خوشبختم کنه. علاوه بر این فی الواقع و از قضا من حتی موجود نسبتاً خوشبختیم هستم. خوشحال نیستم اصولاً، چون توو این روزا و روزگار دلیلی برای خوشحالی نیس، ولی خب این به اون ربط نداره. غرغرا و شرح باقی وقایع روزمره‌‌ی منم نباس به حساب عدم خوشبختیم گذاش. من تصمیمات زندگیمو حساب شده و منطقی میگیرم بنابراین کمتر پیش میاد بابت چیزی پشیمون شم ولی اگه هم این اتفاق بیفته خودم مشکلاتمو طبق مرادم برطرف میکنم. چه در مسائل اجتماعی، چه موارد کاری و چه درگیری‌های احساسی. ضمناً بی‌تعارف عرض میکنم من اگه خوشبخت و آرام نبودم نمیتونستم پناه گنجیشکام باشم و آغوشم نمی‌تونست پناهگاه امن دور و بریام باشه که هست. پس بی‌زحمت نگران خوشبختی خودتون باشین. 
زندگی برای همه بالا پایین و روزای خوب و بد داره. این نوسانات، اتفاقات و شرایط در هر بازه‌ای از زندگی آدما مسلماً حال مقطعی آدمو تحت تأثیر قرار میده و این خیلی طبیعیه و اگه غیر از این باشه باید نگران بود. ولی حس خوشبختی یا عدم خوشبختی جدا از این احوالاته و عموماً بیشتر به خود آدم بستگی داره و کمتر به عوامل بیرونی.