چش

عرضم خدمتتون که اعتراف میکنم هنوزم میگه چش دلم میخواد قربون چشاش برم ولی خب دیگه... گفتن نداره.

یه اعتراف عاشقانه‌م بکنم بعد برم به کارام برسم تا ببینم کی دوباره فرصت میکنم بیام بقیه‌ی زرامو بزنم براتون. 

در بزن وارد شو الاغ

اتاق رختکنمونو دارن رنگ میکنن، مام این چن روز از رخکن آقایون استفاده میکنیم. منتها چون خیلی با فرهنگ و فرهیخته‌ایم قبل از توو رفتن در میزنیم که مشکلات فنی و شرعی پیش نیاد احیاناً. نه که اونور بودیم نیازی به در زدن نبود یهو بی‌هوا درو تا ته باز کردم رفتم توو دیدم یکی از پسرامون با یه شورت قرمز واستاده وسط اتاق :)))) منو دید خودشم رنگ شورتش قرمز شد بیچاره. با خنده عذر خواستم اومدم بیرون حالا منتظرم کارش تموم شه بیاد بیرون برم وسایلمو از کمد وردارم. این الان اینجوری شد یادم افتاد معمولاً برعکسه یعنی معمولاً پسرا باعث میشن دخترا معذب شن یا احیاناً توی یه شرایطی قرار بگیرن که نباید یا نمیخواستن ولی من چون... حالاع هرچی. من چون منم، باید اعتراف کنم تا حالا خیلی باعث شدم پسرای بیچاره‌ای که باهاشون سر و کار داشتم مقید شن. غیر عمد بوده همیشه البته ولی به هر حال دیگه. تا دوست شورت قرمزیمون ایشالا بیاد بیرون چن تا از بدترین مواردشو براتون تعریف میکنم یه ذره بخندین. مثلاً یه بار خیلی قدیما زنگ زدم خونه‌ی امیدینا، باباش ورداشت به جای اینکه قطع کنم (بعداً فمیدم البته که باید قط میکردم) خیلی ریلکس و معمولی با یارو صحبت کردم گفتم با پسرش میخوام حرف بزنم. ایشونم گف اشتباه گرفتی و گوشی رو گذاشت :))) یه بارم با یکی دیگه از دوستام یه اتفاق مشابهی افتاد البته اینبار تلفن نبود یادم نیس چت بود یا ایمیل بود چی بود به هر حال تلفنم نبود حتی، ولی نمیدونم داداشش متوجه من شده بود یا باباش یا چی شده بود دیگه دقیق نپرسیدم ولی متوجه شدم متاسفانه باعث دردسرش شدم. یه دفعه‌م یکی از دوستامو بستری کرده بودن بیمارستان، زنگ زدم حالشو بپرسم زنش برداشت خودمو معرفی کردم گفتم حالش چطوره، بعد فمیدم مث که خیلی ناراحت شده بود فکر کرده بود میخوام شوهرشو از چنگش درارم :))) فرهنگا و آدما با خونواده‌هاشون بعضاً فرقای فاحشی دارن و منم که گاهی اینطور شرایطی رو ناخواسته پیش آوردم اکثراً به این دلیله که چون خودم کارم درسته و به خودم شک ندارم اگه حواسم نباشه که باید نقش بازی کنم همینجوری اوتومات یهو کار خودمو میکنم ولی درست نیس دیگه. بهتره آدم محتاط باشه و یادش باشه که از آدم انتظار میره پنهان کار باشه و با سیاست رفتار کنه حتی اگه ریگی به کفشش نباشه. بله! عزیز بابا بالاخره کارش تموم شد. من نمیدونم آقایون چرا انقدر زمان برای یه لباس عوض کردن ساده لازم دارن یه تیشرتتو درمیاری اون یکی رو میپوشی یه دونه‌م شلوار گشاده دیگه جمعاً سی ثانیه کاره :| نه مو دارید نه آرایش دارید نه سوتین و لباس تنگ و چسبان و باقی گرفتاریای خانوما رو دارید چرا انقدر زمان لازم دارید جداً :))

خوب باشه معمولاً مثل این این بچه گربه‌ها همیشه گشنه‌س

با غصه اومده میگه این خیلی غمگینه که من گشنم نباشه، قبول داری؟ نگاش میکنم میبینم واقعاً گزینه‌ای جز تأییدش ندارم.

امیدوارم کارگردانش به روح اعتقاد نداشته باشه

قاعدتاً وقتی یه ایده‌ای به ذهن من رسیده به ذهن کسای دیگه هم میتونه برسه دیگه. این چیز عجیب و غیر قابل انتظاری نیست. میدونم. ولی خب هیچ حال نکردم از اینکه دیدم دختره توو فیلم به پسره همون هدیه‌ای رو داد که من قبلا به این داده بودم. متأسف شدم اصن :))) عهههه خب دوس نداشتم دیگه. حالا دیگه نه تنها چیز خاصی نیست بلکه مث خیلی کسشرای دیگه به زودی ترندم میشه و دوستان جوگیر تا ایده رو حامله نکنن بیخیال نمیشن. عذر میخوام حوصله رعایت ادب ندارم. گرچه مهمم نیس ولی خب برای کودک درونم مهم بود و حالا دیگه کاریش نمیشه کرد. اتفاقیه که افتاده دیگه. قسمت بدترش البته اون جایی بود که وقتی بهش گفتم عه دختره توو فیلم فلان کارو کرد، فکر کرد دارم در مورد یه قسمتی از فیلم حرف میزنم که اون هنوز ندیده... یعنی حتی وقتی اون صحنه فیلمو دیده بوده هم یاد و خاطره‌ای براش تداعی نشده :)) بعدش البته جمعش کرد گف آره کار تو رو کرده ولی بعضی چیزا با تقلب دیگه هیچ ارزش ندارن. 

خیلی مچکرم صرف شده :))

چن روز پیشم یکی برام ایمیل نوشته وقت نداشتم براتون تعریف کنم، گفته بیا با من دوس شو من خوشبختت میکنم ‌‌:))))) دستش درد نکنه نیتش ایشالا خیر بوده ولی خب از همینجا خدمتش عرض میکنم بنده به کسی نیاز ندارم که خوشبختم کنه. علاوه بر این فی الواقع و از قضا من حتی موجود نسبتاً خوشبختیم هستم. خوشحال نیستم اصولاً، چون توو این روزا و روزگار دلیلی برای خوشحالی نیس، ولی خب این به اون ربط نداره. غرغرا و شرح باقی وقایع روزمره‌‌ی منم نباس به حساب عدم خوشبختیم گذاش. من تصمیمات زندگیمو حساب شده و منطقی میگیرم بنابراین کمتر پیش میاد بابت چیزی پشیمون شم ولی اگه هم این اتفاق بیفته خودم مشکلاتمو طبق مرادم برطرف میکنم. چه در مسائل اجتماعی، چه موارد کاری و چه درگیری‌های احساسی. ضمناً بی‌تعارف عرض میکنم من اگه خوشبخت و آرام نبودم نمیتونستم پناه گنجیشکام باشم و آغوشم نمی‌تونست پناهگاه امن دور و بریام باشه که هست. پس بی‌زحمت نگران خوشبختی خودتون باشین. 
زندگی برای همه بالا پایین و روزای خوب و بد داره. این نوسانات، اتفاقات و شرایط در هر بازه‌ای از زندگی آدما مسلماً حال مقطعی آدمو تحت تأثیر قرار میده و این خیلی طبیعیه و اگه غیر از این باشه باید نگران بود. ولی حس خوشبختی یا عدم خوشبختی جدا از این احوالاته و عموماً بیشتر به خود آدم بستگی داره و کمتر به عوامل بیرونی.

💀

میدونم میدونین چون گفتم صد بار ولی واااااقعاً از افتاب و گرما متنفرررررررم. متنفر

✊✋

خواستم شام بخورم گشنه‌م نبود خوابم میومد، رفتم توو رختخواب خوابم پرید گشنه‌م شد...

اعتراف میکنم بالشخصه واقعاً اذیت میشم باهاش حرف میزنم؛ نمیدونم  خودش چه فازی داره که انقدر اوکیه :|

🖤هرگز کسی که خانه مردم خراب کرد/ آباد بعد از آن نبود خاندان او*🖤

آبادان! شهر مردمای مهربون و خونگرم و بی‌ریا، رفته‌هات برنمیگردن ولی تو دوباره آباد خواهی شد و آبادان و جاویدان خواهی موند.
اما دنیا و آخرت کسایی که این غمو روی سر تو و ایران آوار کردن برای همیشه ویران خواهد شد و ویرون خواهد موند. آمین.

*سعدی