متاسفانه متاسفانه با تاکید فراوان متاسفانه

یه  لحظاتیم هس که مهمترین نیازم دسرسی به یه تیغ تیزه که باهاش بسته به شرایطی که توشم رگ گردنم یا مچ دستمو بزنم و لذت ببرم. متاسفانه در این موردم مثل بقیه‌ی موارد و مواقع نیازهای دیگرانو به نیازهای خودم ارجحیت میدم...
واقعیت تلخ. بله.

پوف

توجه کردم دیدم ۲۰۰ تا پست از قبل مونده دارم ۲۰۰ تاااا! ۲۰۰ تا حرف داشتم ننوشتم. ۲۰۰ تا چیز میخواستم بگم نگفتم به موقعش. خیلیه. آخی. چقد گنا داشتم. باز هی غر بزنین که  شری ما رو یادش رفته ،شری بی مرفته، شری اله شری بله. ولی اینجوری نیس. شری فقط خسته‌س. 

:|

میگه اگه نمیتونی واقعیت تلخو شیرین بگی اصن نگو

حالا برا شما شاید خنده دار نباشه ولی برا من خیلی خنده دار بود

از مریض پرسیدم امروز چطوری گف مرسی شما چطورین؟ :))) 
بعد خودش فمید چه سوتی‌ای داده گف اخه هیشکی از شما نمیپرسه، همش شما نگران بقیه‌این گفتم بپرسم :)))

یعنی سواد این شهر برده‌ست آب نیمی*

دوش گرفته بودم جلو آینه داشتم موهامو شونه میکردم، به خودم گفتم چه شامپوی خوبی خریدم ایندفه، موهام چه برقی میزنه! یه کم دیگه نگا کردم دیدم تأثیر شامپو نیس، تارای نقره‌ای لای موهامه که باعث شده موهام برق بزنه.


* بیدل

مرسی اه

این روزا چشمم این ور و اونور هی میخوره به تیکه‌های این مدلی که یارو هر روز داره صبونه کله‌پاچه و ناهار کباب میخوره ولی مخالف قربونی کردنه گوسفنداعه. هار هار هار هور هور هور. 
منم گیاهخوار نیستم. نه بابتش احساس گناه میکنم نه مفتخرم. قصدم از این نوشته‌ ام توجیه و توبیخ کسی نیس،
اما !!!
فرق هست بین سر بریدن یه موجود زنده با دستای خودت یا بابات یا بابابزرگت یا قصاب محلتون جلو چش بچه‌ها و در و همسایه و راه انداختن خون توو جوب جلوی خونه با گوشت حاضری از مغازه خریدن!
بحث، نفس گوشت‌خواری نیست. بحث، سر بریدنه. 
و !!!
فرق هست بین کسی که برای زنده موندن شکار میکنه و کسی که سرگرمیش شکاره!
فرق هست بین دکتری یا کسی که بالا سر مریضش وایمیسته تا نفس آخرشو بکشه و کسی که میره توو میدون دار اعدام کسی رو تماشا کنه!
فرق هست بین کسی که حیوونا رو دوس داره و کسی که دلش میاد حیوونا رو قربونی کنه و بعدش جشن بگیره!
فرق هست بین کسی که مجبوره یا معذوره و کسی که میخواد!

قضاوت با خودتون.

^_^

مثلا یه بارم یکی بود میگف هی شری شری چیه؟ چی شده؟ تعریف کن خب

قبل از همه چیز اخماتونو باز کنید

زندگی خیلی کوتاه‌تر و بی‌رحم‌تر از اونیه که به نظر میرسه. قبل از اینکه بخواید خودتونو آماده کنید، اتفاقی که نباید میفته و اونوقت دیگه هیچ کس هیچ چ چ کاری نمیتونه بکنه جز پذیرفتنش. 
اگه کسی رو دوس دارید منتظر لحظه‌ی ایده‌‌آل برای اعترافش نباشید. برای اعتراف به اشتباهاتون پشت دیوار غرورتون قایم نشید. با چیزای کوچیک عصبانی نشید. به خاطر چیزای بی‌ارزش کسی رو نرنجونید. برای کارای خوب، برای هدیه دادن، برای شروع دوباره، برای آشتی کردن، برای خوشبخت شدن، برای تجربه‌ی دلخوشیای کوچیک، برای بلند شدن بعد از زمین خوردن، برای خطر کردن، برای عشق، برای زندگی کردن جای به زور نفس کشیدن و برای خیلی چیزای دیگه صبر نکنید. منتظر فردا و اول هفته و اول ماه و مناسبتای دیگه نباشید. شاید اون روزا هیچ وقت نیان. شاید خیلی زودتر از اونی که فکر کنید دیر شه. شاید دیگه هیچوقت نشه. شاید هیچوقت وقت نشه یا شاید هیچ وقت وقتش نشه. 
روزگار در گذره و هیچ چیز ارزش از دست دادن حس خوبِ بعد از انجام کارایی که دوس دارید رو نداره. 
شاید فردا که نه، شاید حتی یک ساعت دیگه هم، شما یا اونی که باید دیگه نباشه. لج نکنید.