همه هم قاضی و حق به جانب!

یه سگ ولگردی به یه کودک حمله کرده و کشتتش. حادثه بسیار دلخراش و وحشتناکیه. منتها پیشنهادم دارم به خانمها و آقایانی که اینجور مواقع نه فقط اون حیوون و نه فقط حیوونای ولگرد بلکه همه حیوانات و همه حامیان این موجودات رو نه تنها فقط سرزنش بلکه علناً لعن و نفرین میکنن: پرسش یا تحقیق کنید ببینید سرپرست بچه‌ اون لحظه کجا و در چه حالی بوده و چرا این اتفاق بی‌نهایت تراژیک و غیرقابل جبران تونسته به وقوع بپیونده... شاید لازم باشه والدین بی‌مسئولیت و بی‌احتیاط کودک هم تحت پوشش نفرین ناله‌هاتون قرار بدید.

مهربون باشید

دائم در حال محکوم کردن و ناروا گفتن به حامیان حیواناتید و این خوب نیست. حیواناتم مثل ما حق زندگی دارن. مثل ما احساس دارن. مثل ما درک و هوش دارن. هر کدومشون مثل ما برای خودشون حتی شخصیت دارن. مثل ما خانواده و دوست دارن. مثل ما سیستم عصبی دارن. مثل ما آسیب‌پذیرن. دردو حس میکنن. خسته میشن. غمگین یا خوشحال میشن. معرفت دارن. به زبان ما نمیتونن حرف بزنن ولی با صداها و از راه‌های مختلف با هم و حتی با ما، توانایی برقراری ارتباط دارن. حیوانات اشیاء نیستن. جان دارن و جانشون مثل جان ما ارزش داره. حیوانات رو دوست داشته باشید، آزارشون ندید و اگر نیاز دارن و از دستتون برمیاد کمکشون کنید. جای دوری نمیره. یه بار امتحان کنید قول میدم خودشون کاری میکنن که مهرشون به دلتون بشینه.

𐩕

توو خواب در حالیکه از پشت بغلش کرده بودم در گوشش گفتم من تو رو همیشه از همه بیشتر دوس داشتم یه مکث کردم بعد ادامه دادم به جز این آخری :))) قهر کرد و با عجله از توو بغلم پا شد و رفت. دنبالش دوئیدم خودمو بهش نزدیک کردم بازوشو از پشت یواش گرفتم سرعتشو کم کرد یواش و با خنده گفتم خب باشه از اونم حتی بیشتر دوسِت دارم... و در همون حین توو خواب با خودم به این فکر کردم که آیا اصلاً یا تا چه حد این ادعام صادقانه‌س؟ بعدم به این فکر کردم که آیا باید بپذیرم اینجوری بودنمو یا مردد باقی بمونم؟
عجیبه. چرا اصلا من خواب این بشرو میبینم هر چند وقت یه بار؟ و چه جالب که توو خوابامم پروسه‌های فکریم شبیه بیداریمه.
شاید یه روز رویاهامو باهاش در میون بذارم. اگه ببینمش البته:)))