و این مرحله‌ی آخر غلبه بر یک سرزمینه

ملت کشورو مال خودشون نمیدونن. توجه کردین غالب ایرانیا چقدر آبروی خونوادگی و حفظ ظاهر خونواده در مقابل دیگران براشون مهمه؟ همونقدر برعکسش کشور و آبروی ملیشون براشون مهمه. به عبارتی اصلا براشون مهم نیست! چرا؟ چون مملکتو مال خودشون نمیدونن و این خیلی غمگینه. 

تو فقط خدایی کن

توی این مدت کرونا ضمن همه‌ی گرفتاریا و مشکلاتش، خیلی از همکارا، دوستای خوب و تعدادی از فامیلایی که دلتنگشون بودم و حالا دیگه تا همیشه دلتنگشون خواهم موند رو از من گرفت و این نابخشودنیه ولی در عوض یکیم بهم داد که به خاطرش واقعا ممنونم. یکی که مثل هیچکس نیست. یکی که بودنش برام مهمه. یکی که یه روز تصمیم گرفت بذاره بره و یه روز چون به این فکر کرده بود که شاید کرونا بگیره و بمیره دیگه هیچوقت فرصتی باقی نخواهد موند که برگرده، برگشت! در عین ناباوری، به همین سادگی و بامزگی. و چه خوب که برگشت، چون من بودنشو دوست دارم. همیشه دوست داشتم. دوسش دارم. میدونم که این روزام تموم میشه ولی حالا که هست خوبه و خوشحالم که هست. 
تولدشه و تولدش برای من و همه کسایی که میشناسنش اتفاق مبارکیه. کسی چه میدونه؟ شاید تصادفی نباشه که شب تولد مسیح به دنیا اومده. شاید اصلا خوبا امشب به دنیا، یا دوباره به دنیا میان :))
* برات سبد سبد خوشی آرزو میکنم. دل خوش، حال خوش، روزگار خوش، خاطرات خوش، تجربه‌ها و پیشامدهای خوش... 
من نوکرتم تا ابد،


باور بفرمایید

رابطه نگه‌داری میخواد

^_^

به هیچ صورتی اندر نباشد این همه معنی
به هیچ  سورتی اندر نباشد  این همه  آیت

سعدی

👻

حالم خوب نیست
هیچ وقت خوب نبوده 
ولی حالا از همیشه خسته‌ترم
حالم خوب نیست
انقدر خوب نیست که همینطور که دارم با کسی حرف میزنم توی ذهنم به این فکر میکنم که چقدر دوست دارم فریاد بزنم
همینطوری الکی.
بعد دلم میخواد گریه کنم
بعد حالم خوب نیست همچنان.
بعد دندونامو ناخودآگاه رو هم فشار میدم 
صبح دهنم مزه خون میداد
بغض‌آلودم
حوصله ندارم 
طاقت ندارم
یک خشم فرو خورده‌‌ در حال طغیان دارم 
همینجور که دارم جواب این و اونو پشت تلفن میدم و بعضا به حرفای بی‌معنی و بیهودشون میخندم بی‌صدا و بی‌دلیل گریه میکنم 
حالم خوب نیست
احساس میکنم روحم گرفتاریه سری قل و زنجیره 
و به درک که روحم دربنده و درگیره
مشکل اینه که داره دست و پا میزنه، داره خودشو جر میده که رها شه 
حالم خوب نیست 
سینه‌م درد میکنه دستم درد میکنه دندونام درد میکنن فکم درد میکنه روحم درد میکنه چشام درد میکنه تمام وجودم درد میکنه 
دلم میخواد بهونه بگیرم 
الکی گریه کنم، دعوا کنم، داد و بیداد کنم 
دلم میخواد همه چی خودش خوب شه 
دلم میخواد بگیرم بخوابم دیگه‌م بیدار نشم فرقیم به حال کسی نکنه
دلم میخواد هیچ مسئولیتی در قبال هیچ کسی و هیچ چیزی نداشته باشم
دلم میخواد دیگه همیشه اون آدم قوی و حامی بقیه من نباشم
دلم میخواد همه مسئولیتامو پس بدم از همه جا انصراف بدم با همه خدافظی کنم از همه کسایی که بهم وابسته‌ن جدا شم 
برم در تنهایی و سکوت بمیرم. 
گفتم که حالم خیلی بده. 
منتها خب همینه که هس. زندگی ادامه داره و همونجوریم که خودش میخواد ادامه داره. 
مام ادامه میدیم با اینکه میدونیم همه چیز رو به سرازیری و با سرعت تصاعدی در جریانه و هیچ چیز بهتر نخواهد شد.
کسخلید؟ واقعا جدی گرفتید؟ :))) ببخشید شوخی کردم.
شببخیر