ارغوان هم که بی‌سایه شد...

هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم
                مگربه کوی تو این ابرها ببارندم

عجیبم میدونم. چیزی که آرزوی بقیه‌س دقیقاً همونو نمیخوام.

حس خوشایندیه دروغ چرا. ولی خب خطرناکه. دونستنش مسئولیت میاره و نیاز به شایستگی داره... من... نمیتونمم حتی نخوام چون من فاعل داستانش نیست خب...

^_^

چن روز قبلشم به این نتیجه رسیده بود که ایکی‌گای‌شم :))

^_^

هه هه گفت تو komorebiی منی.

پوف

خواستم بخواهم که از خیالش در امانم داری، غلط اندر غلط کردم مدار مدار مدار از خیال یار هرگز در امانم مدار
.
.
.
یا شایدم همون بدار یا حتی به دار... 

:(

اونشبم یه ویدیوی کوتاه اتفاقی دیدم از توی یه کافه رستورانی توو تهران... 
آدما، معماری داخلی، دکوراسیون، فضا، لباسا، ویترا و نه گارسونا یا پیش‌خدمتا، ادا اطوارا...
احساس غریبی و غریبگی کردم. 
احساس کردم انگار هیچی ندارم دیگه... 
آدمی که وطن نداره چی داره دیگه مگه؟
همین. گفتم در جریان احساسات جریحه‌دار شده‌ی کذایی نازنینم باشید.

8/8


 

 و اینک امرداد

شریولوژی/ پاورقی

یه ناسیونالیست دو آتیشه درون دارم بعضی وقتا ناخودآگاه یه جوری میزنه بیرون ملت مغزشون فر میخوره :))

رفتارتونو اصلاح کنید

وقتی یکی که اسمش عربیه، شما رو به خاطر اسم قشنگ فارسیتون مسخره میکنه، وقتی یه آدم بی‌ریشه، قومیت یا لهجه شما رو مسخره میکنه، یکی که خودش چون نه اینو داره نه اونو، سیبیل تو رو که نماد مردیه به سخره میگیره یا وقتی یکی که بابا ننه‌ش با پول خون میلیاردر شده، پدر مادر شمارو که از جونشون واسه امرارمعاش مایه گذاشتن ولی چون خودفروش و آدم‌فروش و وطن‌فروش نبودن، چون با رژیم نبودن، چون شریف و صادق بودن، پولدار نشدن به بی‌عرضگی متهم و مسخره میکنه و شما به جای خشم احساس شرم میکنید، دقیقاً مثل اینه که وقتی یه حرومزاده (به معنی لغویش) ، شما رو به خاطر نجابت مادرتون مسخره کنه یا پیش شما ادعای برتری کنه و شما بهش حق بدید و از خودتون شرمنده شید. 
ربطیم به تعصب و نژادپرستی یا عرب‌ستیزی نداره، مگه مهمون بیاد خونه‌ی شما، بخواد شما رو از خونه خودتون بندازه بیرون یا چیدمان خونتون رو مسخره کنه، اگه شما اعتراض کنین یا زیر بار نرید مهمون‌نوازیتونو زیر ‌سؤال بردین یا مهمون‌ستیز شدین؟

اعتراف میکنم

یه روزم هفته‌ی پیش صبح از سر کار برگشته بودم، انقدر خسته بودم و خوابم میومد که دلم میخواس برم بهش بگم هنوزم دوسِت دارم و البته و خوشبختانه که نگفتم ولی خب دارم دیگه وگرنه چه دلیلی داره توو اون حال داغون یه همچین نيازی؟ 

شاید #ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد

میخوام یه چیزی براتون تعریف کنم که باورش براتون سخته. دلیل خاصی نداره همینجوری دلی میخوام براتون تعریف کنم.

بیشتر از بیس ساله که در تبعید زندگی میکنه. یعنی بیس سال اول عَنقلابو با هر بدبختی و سختی‌ای تحمل کرد چون به هیچ وجه نمیخواست فقط خودش و زن و بچه‌شو از جهنم نجات بده و بره خارج پی زندگی آروم خودش. انقدر موند و انقدر سکوت نکرد و انقدر تلاش کرد تا وقتی که... حالا یه وقت دیگه اینو براتون میگم. ولی خب از اون روزا تا حالا بیشتر از بیست سال گذشته و در این مدت این مرد به دلایل متفاوت از همون بدو خروجش از ایران، میتونسته تابعیتشوعوض کنه و شهروند رسمی کشوری که توش مقیمه بشه ولی هیچوقت همچین درخواستی رو ارائه نکرده و نه تنها این، بلکه بارها پیشنهاد شهروند افتخاری شدن شهرهای مختلف اروپایی و حتی سیتیزن‌شیپ آمریکا رو رد کرده! در همین راستا و در تمام این سالها پیشنهاد موقعیت‌های شغلی و اجتماعی وسوسه برانگیز و کم‌نظیر زیادی رو هم رد کرده و حتی فکر پذیرفتنشونو هم نکرده.
معتقده که نخواسته وطنشو به رفاه تنش بفروشه!!
توی روزگاری که خیلی از ایرانیا نسبت به ملیتشون احساس شرمساری میکنن، در صورت امکان و اگر موقعیتش براشون پیش بیاد بی‌درنگ و بی هیچ تأملی تابعیتشونو تغییر میدن و داشتن حکم شهروندی ممالک اروپایی، آمریکایی و این اواخر حتی ترکی و عربی رو افتخار و امتیاز میدونن... توی روزگاری که ناسیونالیسم و عِرق ملی رنگ باخته و مایه طنز سخیف لمپن‌های بی‌اصالت شده... توی روزگاری که ارزشهایی مثل صداقت، شهامت، خدمت، نوعدوستی، غیرت، اصالت، نجابت و حتی سلیس صحبت کردن زبان مادری ضدارزش شده! روزگاری که توش پزشکا کاسب، معلما دلال و پلیسا دزد شدن، زنای شوهردار دوس پسردار و مردای متأهل مشتری پر و پا قرص صیغه‌سراهای مختلف، هر کسی هر جوری که بتونه جونشو با هر چی که دستش برسه برمیداره و از مملکت درمیره... روزگاری که توش قهرمانای ملیمون واسه تیمای غریبه مقام میارن و نوابغمون به نام کشورای غریبه افتخار میافرینن... * روزگاری که به زادگاهمون چوب حراج زدن و از آبش تا خاکش، از نفتش تا گازش، از اساطیر و مشاهیر ملی و مفاخر تاریخیش تا میراث فرهنگی و آتار باستانیش همه رو تک تک به باد دادن و ما فقط زیر لب فحش دادیم و رو‌به رو طنازی کردیم و زیر میز هر چی گیرمون اومد گذاشتیم توو جیبمون و پشت سر غر زدیم و ناله کردیم و پیش رو کلاهمونو سفت چسبیدیم و پا روی هر چیزی از شرف و ناموس گرفته تا شأن و شعور گذاشتیم تا که مبادا و مبادا و مبادا...
توی همچین روزگاری هنوز یکی هست؛ یکی هست که هنوز به وطنش عشق میورزه، نگران بچه‌های مملکتشه و با اینکه اینجا دهنش سرویس شده ولی داشته‌ها و دانسته‌هاشو کتاب کرده نگه داشته که یه روزی بسپره دست کسی که خواهد آمد و تن پاره وطن را مداوا خواهد کرد.
میخوام بگم کسی هست هنوز که هنوز به چیزی در اون سرزمین ایمان داره. کسی که هنوز و بعد از اینهمه سال قلبش برای ایران و بچه‌های ایرانزمین میتپه... امیدواره و نگران آینده‌ی سرزمینشه. همون سرزمینی که بیشتر از بیست ساله حق ورود بهشو نداشته اما انگار که دلشو قبل از اومدن همونجا و برای همیشه جا گذاشته... 
اینو برای تولدش نوشتم// امیدوارم به آرزوهاش برسه.

*البته این طفلک‌ها عموماً وطن فروش نیستن، اغلب چاره ندارن. چرا؟ چون «اقتصاد مال خرَه»، « پزشکان اطفال باید به درس خواندن بیشتر اهتمام بورزن که بتوانند بزرگسالانم معالجه کنن»، «دانشگاه منشاء فساده»، «...مغزها فرار میکنند. این مغزهای پوسیده بگذار فرار کنند!...شما‏‎ ‎‏برای آنها خیلی افسرده نباشید. این مغزها باید فرار کنند! البته الان می بینند این مغزها‏‎ ‎‏می بینند که نمی توانند در اینجا آن استفاده هایی که می کردند استفاده کنند، حالا از اینجا‏‎ ‎‏فرار می کنند دنبال همان معانی که دلشان می خواهد می روند!»  (همونجور که ملاحظه میکنید تسلط حضرت به زبان و ادبیات فارسی و فصاحت کلامشم که بلاشک بی‌نظیره)، یا «هر کی نمیخواد جمع کنه از ایران بره»، «اگر افرادی که به دنبال آلات موسیقی یا امیال شخصی‌!!! خودشان هستند، می‌توانند از ایران بروند»، «زین دوچرخه آلت تناسلی زنان را تحریک میکند»، «اگر خانمی روی صندلی نشسته و در اثر این امر، آن صندلی گرم شد، یک مرد نامحرم آنجا ننشیند که گرمای بدن زن نامحرم را احساس کند»، «ایستادن خانم ها در کنار پرده، در صورتی که سایه بدون حجاب آنان پیدا باشد، چون مفسده انگیز و محرک بوده و نامحرم را به گناه می اندازد، حرام است»، البته زنان اجازه ورزش دارند ولی با حجاب کاملا اسلامی، مثلا با چادر نچسب و روبنده شنا کنند یا با مانتو در مسابقات دو میدانی شرکت کنند، مشروط بر اینکه همسرشون رضایت‌نامه خروج از کشور و شرکت در مسابقه، مربیگری یا داوری رو براشون امضا کنه... ورزش‌های رزمی هم برای دختران کلا شایسته نیست! «خدا زن را برای وزنه‌برداری نیافریده و زنی که وزنه می‌زند دیگر زن نیست!» و و و افاضاتی که کم نیستند و رشته‌ای که سر بی نهایت دراز دارد. در کل میخوام بگم وقتی به اینا امکان فعالیت! چه برسه به پیشرفت نمیدن، چه در زمینه‌های ورزشی، چه علمی، چه هنری... چیکار کنن؟ من نمیخوام تصمیمشونو توجیه یا توبیخ کنم چون در جایگاه قضاوت نیستم ولی دارم میگم کسی که داره غرق میشه به هر شاخه‌ای که دستش بیاد قلاب میندازه و این طبیعی بلکه‌م غریزیه.

تیرربام

ماه تیر برای من پر از تولد آدمای دوست داشتنی و خاص با تاریخای عجیب و غریبه. پدر و مادرم، عشقم، امیدام، ایمان، نیکی، ستاره، باران و... یه سریا شونو به موقع و شخصاً بهشون تبریک گفتم، یه سریام متأسفانه نشده یا نتونستم شخصا باهاشون تماس بگیرم ولی از اونجایی که همه‌ هرزگاهی به اینجا سر میزنن، همینجا در محضر عموم گرچه با تأخیر به همتون تبریک میگم و برای همتون بهترینارو آرزو میکنم. مهمتر از همه چیز براتون آرزوی سلامتی میکنم. پایا و مانا باشید. دوستون دارم آدمای بی‌نظیر زندگی من. تولدتون مبارکه >:*<

عه دومین باره توو این چن روز خواب روحی میبینم ‌شاید ایشالا تعبیرش مرگ زودرسمه :)))

حالا خوبه به روح به این شکل اعتقادیم ندارم

خواب دیدم توو یه حالتی مث وقتی که اصطلاحاً میگن بختک افتاده رو آدم نمی‌تونم تکون بخورم و در همون حال یه چیزی مث سایه ازم اومده بیرون و با یه نیروی زیادی داره میکشدم سمت جلو و همون توو خوابم خیلی مشتاق بودم ببینم تا کجا میخواد ببرتم ولی متأسفانه زودتر از موعد بیدار شدم.

آی ابراهیم

من اگه جای ابراهیم بودم حتما در برابر خدا می‌ایستادم و بهش میگفتم اگر میخوای کسی رو  قربونی کنم که ایمانم به تو رو ثابت کنم، من خود ایمانمو، من پیغمبر تو بودنو، من دنیا و آخرتمو با سرپیچی از این فرمانت قربونی میکنم و با افتخار و شرفم اینکارو میکنم ولی حتی فکر کشتن بی‌دلیل یه موجود بیگناه، و حتی فکر کشتن با دلیل یک انسان و علی‌الخصوص کسی که دوسش دارم و علی‌العلی‌الخصوص کسی که دوستم داره و به من اعتماد و اتکا داره و من تمام پناهشم به ذهنم خطور هم نمیدم. اگر واقعاً نیاز داری امتحانم کنی تا پیغوم و پیغمبریتو اعتمادم کنی، بیا با من آنچه که نباید و نشایست رو بکن و به شرط اینکه هر چه کردی شکوه و شکایتی نکنم و من نمیکنم تا ایمانم بهت ثابت شه، ولی من فرمان کشتن دیگری رو اجرا نمی‌کنم چون خدایی که به من فرمان قربانی و آزار و کشتار  بده اصلا لیاقت بهش ایمان آوردن و پرستیده شدن نداره.

کسی که میتونه چاقو بکشه میکِشه و میکُشه دیگه/ حالا میخواد حیوون زبون‌بسته باشه یا آدم کدبسته

عرضم خدمتتون که باز جوً عید قربان شروع شد و همه دوبنده‌هاشونو تنشون کردن اومدن رو تشک و آماده نبردن. تیم بکشیم کباب کنیم و نوش جان کنیم خیلیم خوبه و تیم نکشیم دور از انسانیته و گیاهخوار باید گشت :)) 
بنده خودم یه حشره رو بعضاً پیش میاد به هر حال که  مجبور شم بکشم، یا ناخواسته حلزونی مورچه‌ای چیزی زیر پام له میشه، بعدش حالم از خودم بد میشه، احساس ندامت میکنم، احساس میکنم کثیف شده‌م، یادم که میفته ناراحت میشم، من حتی فیلمای لحظه شکار حیات‌وحشم نمیتونم راحت ببینم. خب پس مسلماً من نمیتونم تیغ بذارم گردن هیچ حیوونی رو ببرم. اصلاً مقایسه‌ش بیجاس.
ولی میگم بشر گردن خود بشر رو هم، با حکم قانون، در ملاءعام و با بوق و کرنا، بی‌گناه و بی‌دلیل موجه، تنها به خاطر قدرت‌نمایی و ایجاد رعب و دوره‌ی درس عبرت و ترویج سکوت وخفقان به دار میاویزه،‌ ککشم نمیگزه! حالا گوسفند بیچاره که گوسفنده و بهانه کشتن و قربونی کردنشم توو این روز، دین ملته. لذا زیاد نمیشه انتظاری داشت.
بحث منم الان اعمال خشونت یا حمایت از حیونا و اینا نیس. بحث گوشتخواری و گیاهخواریم نیس. بحثم اسراف در کشتن، بحثم شادی از گرفته شدن یک جان، بحثم فلسفه غلط قربانی‌ کردن، بحثم عادی بودن رسم جوی خون به راه انداختن و سرخوش بودنه.
وگرنه از لحاظ تکاملی گونه بشر موجودی گوشتخوار و گیاهخواره. درسته که امکان‌پذیره کلاً گوشت نخوره ولی اگه بی رویه و بدون اصول درست از گوشت پرهیز کامل و صرفاً گیاهخواری کنه ممکنه حتی بیمار شه.
فقط میخوام بگم اگه اعتقاد دارید یا خیلی دلتون میخواد حتماً عید قربونو جشن بگیرید و نذری بدین:
گوشتو بخرید و نذری بدین به کسایی که ندارن و نمیتونن مث شما هر وقت اراده کردن بهترین گوشتو نوش جان کنن.
و بخرید، خودتون نکشید. توو کشتارگاه به اندازه مصرف جامعه حیوونارو میکشن، شما برید تمیز بخرید، بیارید هم خودتون بخورید هم با کسایی که وسعشون نمی‌رسه به این بهونه تقسیم کنید.
نه اسراف کنید، نه خودتون گردن ببرید، نه جلوی خونه جوی خون راه بندازید، نه برای بچه‌هاتون کشتن حیواناتو عادی کنین و نه گرفتن جانی رو از هر موجود زنده‌ای، دلیلی برای شادی جلوه بدین.

به قول فرخی سیستانی چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی

آدم باید ناز کردن یارشو بلد باشه. هر چقدم طرف مقابلتون ناز شدن لازم نداشته باشه ولی یه وقتایی یه روزایی یه لحظاتی باید نازش کنید. به قول پشه انقدر سفت نباشید که طرفتون خودشم ازتون خواهش کنه یا بگه نازم کن، بلد نباشین یا بگین ینی چیکار کنم... . 

رهایی یا جبر مسئله این است

صبح رفتم سر کار دیدم یکی از بچه‌ها یکی از مقالاتمو توو یه مجله‌ی قدیمی اتفاقی پیدا و مطالعه کرده و بعد از کلی تعریف و تمجید گفت که چقدر تعجب کرده از اینکه تا حالا نمیدونسته من گاهی توو دنیای حرفه‌ای هم مطلب مینویسم و بعضاً منتشرشونم میکنم و خیلی متقاعدانه میگف من اگه جای تو بودم یه لحظه‌م توو بیمارستان نمی‌موندم و نویسندگی رو به عنوان حرفه انتخاب میکردم... باعث شد بعداً توو تنهایی فکرم بره سمت حرفاش و خب واقعیتش اینه که بله نوشتن واقعاً بخشی از کاراکتر منه و شاید درستتر بود اگه شغلمو جوری انتخاب میکردم که بتونم توش از این مهارتم استفاده کنم. شایدم اونوخ دیگه جذابیتشو برام از دست میداد و به اجبار تبدیل میشد.
به نظرم مهمتر اینه که آدم توو زندگیش بایست انقدر رها باشه که هر وقت احساس کرد بهتره جور دیگه‌ای ادامه بده، بتونه مسیرشو تغییر بده و اون چیزی رو امتحان کنه که به نظرش خوشایندتره...

حس عجیبی بود

خواب دیدم مُرده‌م. روحم انقدر خوشحال بود :))

:(

اگه خواهرم الان اینجا بود کلی برام کسشرای خوشمزه درست میکرد ولی نیس که

:|

گشنمه ولی به غذا فکر میکنم حالم اصن هیوق...

شب تاریک و زخم کاری و راه دراز و دست ما کوتاه

در راستای چار تا پست پایینی:
البته این آدما بار همه این تقصیرام گردن خودشون نیست. دین و مذهبی که خلاف اصول اخلاقیه، خلاف مهر و محبته و مبلّغ و مشوق کشتار و خونخواهی و خشونته، قانون حاکمی که خلاف شأن و انسانیته، فرهنگ تحریف شده‌ای که سرشار از خرافه و نفرین و ننگه، جامعه‌ی بیمار و روانپریشی که توش نفس میکشیم، خونواده‌های بیمار و بی‌عار و بی‌مهری که خیلیا توش بزرگ میشن، تربیتی که توو خونه و مدرسه نمیشن، تعلیم غلطی که مراجع و بزرگترا از بچگی بهشون میدن، الگویی که از دوروبریاشون میگیرن، فشاری که زندگی روشون میاره، حقارت و سرکوبی که تمام عمر محکوم به تجربه‌ی مادام و مکررشن و درد همه شیافایی که متحمل شدن و... باعث میشه ندونن و حتی ندونن که نمیدونن و بدتر ازاون فکر کنن که خیلی میدونن و نخوان که درستِ چیزی رو بدونن یا درک کنن...
خونواده، سیستم آموزش پرورش، جامعه، عرف، قانون، فرهنگ، دین، شرایط زندگی، ارزشها و الگوها باید اصلاح و بعضاً از بیخ و بن عوض بشه. 

همان ۳

متأسفانه این وسط یه سری عزیزانیم هستن که افراط میکنن یا به عبارتی از اونور بوم افتاده‌ن و به هوای حمایت از حیوونا یه وخ بعضاً حتی غیرعمد یا از سر نادانی، یه بی‌احترامی‌ای به بعضی آدمام میکنن یا یه وقت یه حرفایی میزنن یا یه رفتارای نادرستی میکنن که آبروی بقیه‌ی حیوون دوستا و حامی حیوونارم میبرن و اونارم زیر سؤال میبرن که خیلی جای تأسف و تأثر داره. 
یا یه سری عزیزانی که حیوونای خونگیشونو توو اماکان عمومی آزاد یا بیش از حد راحت میذارن یا حیوونشونو در شرایط لازم خوب نمیتونن کنترل کنن و این حیوونا یهو وارد حریم بقیه میشن، به یکی میپرن، پارس میکنن یا پاچه یکی رو میگیرن که نباید و خب آدمایی که پایین عرض کردمم همین مواردو علَم میکنن و علیه همه‌ی حامی حیوانات استفاده میکنن و این خیلی بده. 
میشه تقریباً مقایسه‌ش کرد با کسایی که به نام فمینیسم یه اظهارنظرات یا رفتارای مردستیزانه‌، یا اشتباهی میکنن که جماعت نااگاه یا مغرض همونارو آتو میکنن و کل مفهموم فمینیسم و ارزشاشو زیر سؤال میبرن یا محکوم میکنن که اینم در نوع خودش فاجعه‌ایست و در پستای جداگانه‌ای بهش خواهم پرداخت اگه فرصتش بهم دست بده.

خودبرتراندیشان ۲

یه معضلی هم که ترند شده این قضیه حمایت از حیوانات خیابونی و ولگرده. برمیگردن به هم فحش ناموس میدن که چرا به این حیوونای بدبخت غذارسانی میکنید! یه سریا دلیل اعتراضشون اینه که جمعیت این موجودات غیرقابل کنترل و خارج از چرخه طبیعی بالا میره، چون شما هدفمند بهشون غذا میرسونید و رسیدگی میکنید، بعد اینا وقتی از گشنگی نمیرن و زیر ماشین نرن و با چوب زده نشن و آتیش زده نشن و آزار داده نشن و ترسونده نشن چی میشه؟ جمعیتشون هی زیاد میشه. کجا؟ توو طبیعتی که بیشتر و پیشتراز ما محل زندگی خود اون حیواناته! بعد چی میشه؟ از یه طرف به حریم بقیه حیوونا تجاوز میکنن و گونه‌های دیگه‌ی جونورارو میدرّن و میخورن و منقرضشون میکنن و از طرف دیگه به حریم انسانها تجاوز میکنن. به عبارتی هم مزاحم آدما میشن، هم منظره اماکان عمومی رو خراب میکنن، هم پارکا و کوه و دشت و بیابونو برای آدما و بچه‌ها ناامن میکنن! 
اما مسئله‌ای که بهش توجه نمیکنن اینه که مثلاً سگ بدبختی که اگه بهش یه سری حامی غذا نرسونن از گرسنگی و بدحالی میمیره وقتی غذا خورد نمیره دوباره شکار کنه که! اون فقط بشره که وقتی گرسنه‌ام نیست تفننی و تفرجی و با افتخار شکار میکنه و لذت میبره. اغلب حیوانات وقتی سیر باشن طعمه هم بذاری جلوشون حمله نمیکنن. شما الان جلوی گربه خونگی گنجیشکی که نمیتونه بپره بذاری، موشی که راه فرار نداره بذاری یا جوجه بذاری کاریش نداره. حتی گربه‌ی ولگرد خیابونی که غذاشو عموماً یا اصولاً از طریق شکار تأمین میکنه، اگه سیر باشه همینطور رفتار میکنه. سگهام همینطور. دلیلی نداره انقدر با نفرت در موردشون اظهار نظر کنین یا به این حیوون دوستایی که به این بیچاره‌ها غذا میدن یا اگه ببینن کسی داره آزارشون میده اعتراض میکنن، فحش بدین!
یا یه سری آدم عجیب و عصبانی دیگه‌م هستن که مدعین پولدارا یا مرفهین بی‌دردِ حیوون‌دوست میان توو مناطق فقیرنشین، حومه شهری یا به قولی حاشیه‌نشین، جلوی مردمی که دستشون به دهنشون نمیرسه و مدتهاست گوشت توو سفره‌هاشون نبود، به سگای ولگردی که امنیت همین قشر رو هدف قرار دادن گوشت میدن و نمک رو زخم مردم میریزن و داغ دلشونو تازه میکنن و به ساحت بشر بی حرمتی میکنن و این دست کسشرا! اولا که اینا به سگای ولگرد نمیان ماهیچه و فیله و گوشت نذری بدن که. اونی که توو عکسا و فیلما میبینین میریزن جلو این طفلکا و شما چش ندارید ببینید یه سری آشغال گوشت و پوست و چربی و تیکه‌های خرد و تیکه پاره و به دردنخور گوشت و مرغه که به درد فروش برای مصرف غذای آدما نمیخوره، اینا رو از قصابیا میرن میگیرن میارن میدن به اینا. زیاد حرص نخورید، اذیت میشید. ثانیاً این چه منطقیه که طبقش شما معتقدی چون وضع اقتصادی مردم خرابه، حیوونای اون منطقه‌م باید از گشنگی بمیرن؟ کی گفته مردن حیوونا از گشنگی توو مناطق فقیرنشین رواس؟ بعدم این حیوونای بیچاره که خودتون میفرمایید در حومه و حاشیه شهرا زندگی میکنن، دارن اتفاقاً و توو جای درستِ خودشون، دور از شهر و توو بر و بیابون زندگی میکنن. این مردم اون منطقه هستن که از فرط نداری رفتن توو حریم "حیونا" زندگی میکنن. بعدم کدوم امنیت آدمای اونجا رو هدف گرفتن؟ یعنی چی؟ امنیت این آدما رو دولت بی‌وجدان و بی‌کفایت و بی‌مسئولیت و کثیفی که امثال خود شما "خودروشنفکرپندارا" انتخاب کردن و سر پا نگهش داشتن تأمین نکرده، سلب کرده و به تخمش گرفته. نه یه سری حیوون ولگرد بیچاره! بعدشم حیوانات اغلب تا تهدید و تحریک نشن کاری با آدما ندارن.
بابا یه ذره مهربون باشید باهم، با خودتون، با جنس مخالفتون، با حیوونا و با طبیعت. باور کنید مهربونی به حیوونا به خودتون برمیگرده. یه جایی که دستتون به هیچ بند نیست کارتون ردیف میشه. به هر چی و هر کی که اعتقاد دارید باور کنید مهربانی با همه موجودات زنده ثوابش توو همین دنیام بهتون میرسه.

بی‌دلان خودبرتراندیش

یارو برا سگش سنگ قبر درست کرده، مسخره‌ش کردن با کپشن جاهلیت مدرن! کلی هم فیو و لایک خورده. 
چرا؟ جای تورو توو خاک تنگ کرده مگه؟ یا با پول تو مگه سنگ خریده؟ موجود زنده بوده، دوسش داشته، حالا مرده، خاکش کرده، نشون گذاشته سر خاکش دیگه. چیکار میکرد جسدشو؟ میپیچید توو کیسه مث بابای بابک خرمدین مینداخت توو زباله‌ها؟ یا چی واقعا؟ چیکار مردم دارید وقتی خودتون سراپا گناه و کثافت و ایرادین؟ به ولاه حیوونای خونگی که جای خودشونو دارن ولی هر حیوونی حتی اون درنده‌ترین و وحشی‌تریناش میارزن به صد تا آدم لاشی نفهم حیوون آزار سراپاگناه. سگی که واسه بعضیا نجسه، شرف داره به تویی که نه عشق و علاقه میفمی چیه، نه وفاداری میدونی چیه، نه شعور اینو داری که بفهمی جون هررر موجود زنده‌ای توی کائنات به یه اندازه ارزش داره، نه درک اینو داری که حیواناتم به اندازه آدما و گاهی بلکه بیشتر از آدما فهم و احساس و درک احساسی دارن و جون توی دوپا هیچ برتری‌ای به جون بقیه موجودات نداره!

نه الان واقعا نمیشه. میخواستم ولی نمیشه. اجازه بدید یه ذره بخوابم بعدش توانی بود خدمتتون میرسم. خیلی چیزارم حتی و البته یادداشت کردم در دوران غیبتم که یادم نره بعداً ینی الان بنویسم براتون. حالا مینویسم. نشدم که فلانتونه مسلماً ولی خب مینویسم. میام. یه چن ساعت استراحت کنم برمیگردم. نابودم واقعا. فعلاً. زت زیاد

عذر میخوام اینهمه وقت باز نبودم. درگیر و خسته بودم. الانم خسته‌م. اصن من همیشه خسته‌م. خسته. بی‌خواب. خسته. خراب. خسته. داغان. // خب بسه دیگه. خسته بودم. الانم هستم ولی اشکال نداره. میگذره. مخلص همتونم هستم. سلام.