سری حقایق تلخ / وقایع تلختر/ عفونت عشق/ یا ترشح کثافت/ قسمت ۱

یه وقتیم یکیو داری که باهاش بدخلقیم میکنی باز نازت میکنه بوسِت میکنه لوسِت میکنه و تمام سعیشو میکنه که بهت اطمینان بده که چقدر دوسِت داره و چقدر نمیخواد تحت هیچ شرایطی از دستت بده.  ولی خب تو توی ذهن معیوبت داری همچنان به اونی فکر میکنی که دهنتم از ناراحتی سرویس میشد  به روت نمیاوردی که مبادا...، همونی که سرشار و سرریز بودی از دوس داشتنش و همونی که مثلاً وقتی بهش گفتی با کس دیگه‌ای دیت داری انقد تخمش نبود که حتی بپرسه با کی و وقتی بهش گفتی میری حتی نپرسید چرا...؟