احتمالاً یه گربهی قطبی بودم توو زندگی قبلیم
یلدا
مصائب جانبی
اونشب یه چیزی نوشت دوس داشتم در جواب بهش بگم الهی دورت بگردم درد و بلات به جون خودم. تو مریض نشو، تو پیر نشو، تو درد نداشته باش، تو فقط خوب باش، من جای تو همه فشارا، همه دردا و مرضا رو... من جای تو، من برای تو، همه چیو دو برابر تاوان و توان خودم تحمل میکنم. من جای تو هم؛ پیر و شکسته میشم، تو پیر نشو، مریض و ناتوان نشو، تو فقط خوب باش... ولی فقط یه دونه از اینا :( براش فرستادم و چیزی نگفتم چون لزومی نداشت واقعاً.
عارف قزوینی
برای خدانور/ برای آزادی
شب است و غم گرفته چارسویم/ بیا ای دوست بنشین روبهرویم/ بیا تا قصهی شب را و غم را/ اگر خوابت نمیآید بگویم*...
گران افتاده لنگر، کوه درد سینه فرسا را/ خدا صبری دهد دلهای از جا رفتهٔ ما را*...
دل هایمان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل عاشق را
در راه تو آماج بلا کردیم
وقتی که زبان از لب می ترسید
وقتی که قلم از کاغذ شک داشت
حتی حتی حافظه از
وحشت در خواب سخن گفتن میآشفت
ما نام تو را در دل
چون نقشی بر یاقوت میکندیم...
مصائبی که داریم
امیدوار باشیم/سحر نزدیکه
از عکس عمام رو ماه که خیلی دقیقتره :))
داستان توهم عکس خمینی توو ماه که یادتونه؟ حالا بیتوهم توو روز روشن عکس ایرانو توو آسمون دیدین در حالی که خورشیدم داره توو سینهش نورافشانی میکنه؟ جان؟ بیبیسی دچار نقص فنی شده؟ اشکال نداره چِش علمای اسلام هم از این شاهکار طبیعت یا به زبون خودشون از این آیة الهی کور شده. قد قامت الصلاة! نماز وحشت به جا بیارید که روز قیامتتون نزدیکه. توو همین دنیا باید جواب پس بدید. هان! ضهی والضالین رو طولانیتر بکشید...
منبع با تأسف ناشناس |
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #گهخوریهایانسیهخزعلی
FreeNilloofarHamedi#
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند
در جواب به تو چه و تو که ایران نیستی/ که چی که مینویسی و به چه دردی میخوره/ چه فرقی برای تو داره/ تو که راحتی زندگیتو بکن/ برای چی برای کی/ و گیرت میارم/ میکنمت/ میکشمت/ میفرستم پیش مهسا و نیکا/ خفه شو/ بترس/ برو/ بپیچ/ بمیر و...
ایران زادگاه منه. ایران وطن منه. ایران خونه منه. ایران مادر منه. ایران پدر منه. ایران خاک منه. ایران ناموس منه. ایران سرزمین آبا و اجدادی منه. من زاده ایران، من میراث نادر، من سفیر آتش همیشه سوزان آذرآبادگانم. من فرزند سرزمین مهر، من یکی از ذرههای ایرانم. بله من اینجا بزرگ شدم. اینجا درس خوندم. اینجا کار میکنم. اینجا موهام داره سفید میشه. اینجا دوستان بسیاری دارم. اینجا حتی میتونم ادعا کنم از مردمان همین سرزمینم اماااا نمیخوام و نمیکنم. من خودم وطن دارم و وطنم زادگاهم ایرانه.
و شما که الان اونجا شاید برای آزادی، شاید برای آبادی، شاید برای رهایی از بند اژدهای ج. ا. جونتونو گذاشتین کف دستتون و توو خیابونا فریاد میزنید یا نشستید توو خونههاتون و امیدوارید که شهر دوباره ساکت شه تا به روزمرگیهاتون برگردین یا منتظرید به محض اینکه موقعیتشو پیدا کنید به قول خودتون از اون خرابشده بزنید بیرون و در آرامش و رفاه، فارغ از فکر ایران و ایرانیا به زندگیتون ادامه بدین؛ شما که معتقدین چون من اینجام به من چه و چون من اینجام پس همدرد و همرزم و همراه ملت نیستم و نمیتونم باشم، شما که معترض یا متعجبید از رفتار و گفتار من، شما هیـــچ تصوری ندارین از اینکه من در سالهای پیش از کوچیدنم از ایران، با همون سن کم چه تجربههایی کردم، چه آینده و چه آرمانی داشتم، چه بهاهایی رو پرداختم، چه چیزایی و کسایی رو از دست دادم و موقع اومدن چقدر زخم و درد و حسرت با کولهبارم به اینجا آوردم. من نه اینجا نه اونجا جای کسی رو که تنگ نکردم، من نه اینجا نه اونجا جز حق از چیزی نگفتم و ننوشتم، من نه توو حرف کسی پریدم، نه از بیرون گود فریاد لنگش کنی برآوردم. از همین دور تا جایی که زورم و دستم رسیده در هر موقعیتی بی سر وصدا به سهم خودم دینمو ادا کردم. حالام که اینا رو نوشتم برای اینه که در کمال تعجب (فکر نمیکردم انقدربازتاب داشته باشم) یه سری ایمیل برام نوشتین که یا از اول تا آخر فحش و تهدید و تخویفه و یا یه سری پیغوم پسغوم و ایمیل که تو رو سننه، زندگیتو بکن، حالشو ببر، چه لزومی داره خودتو قاطی میکنی، واقعا چرا، چیت کمه و... برای اینکه خیالتونو راحت کنم همشونو پاک کردم. من نه از کسی میترسم، نه برعکس خیلیا نیازی به احراز هویت دارم برای اثبات ایرانی بودنم.
من یه دختر ایرانیم و وطنم ناموس منه. هر کسی هم به ایران، به مردمش، به دخترانش، به تاریخش، به فرهنگش، به هویتش بخواد اهانت کنه جلوش وایمیستم. همیشه. از هر جایی که باشم و هر جایی یا هر کسی که باشه.
اگه فقط براتون سؤال بود که جوابشو دادم، اگه نیتتون خیر بود که لطف عالی زیاد، به بقیهتونم باید بگم اگه هر جائیتون سوخته چارهای نیس باید تحمل کنید چون آب قطعه و پماد سوختگیم جزو اقلام تحریمیه. اتفاقاً اینبار فقط برای شما.
در دلم آهسته میگرید کسی...*
همون احمد وحیدیِ وزیر کشور که خیلی جدی گفته سازندگان شعار زن زندگی آزادی، شنیعترین صحنهها رو به وجود آوردن؛ رئیسی به مردم گفته خیالتون راحت دستور دادم رسیدگی کنن و به همون وحیدی بیناموس جهت بررسی "حوادث" سیستان بلوچستان مأموریت داده :))) :'(
*ا.سایه
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #گهخوریهایحسینکچویان
خب حالا میریم سراغ مدرس، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران: حسین کچوئیان.
ایشون بخش اول شعار ملت رو که زن زندگی آزادیست به عنوان کلمات کلیدی شنیده و چقدر خوب که کاملاً بیتدبیر برامون کلماتی رو که با شنیدن این لغات براش تداعی شده نام میبره و میگه: زن، فحشا، هرزگی! و در قبال قسمت دوم شعار ملت که مرد، میهن، آبادیه میگه مرد، بی ناموسی، شهوترانی!
واژهی زن در ذهن این مردک بیمار پیش از هر چیز فحشا رو تداعی میکنه و آزادی براش با هرزگی هموزن و همخوانه! همانطور که واژهی مرد و میهن و آبادی براش تداعی شهوت و بیناموسیه. ناموس برای یک مرد شریف و نجیب اصولاً در بالاترین ردهی ارزشهاشه و میهن مثل زن برای معشوقش، یا دختر برای پدر و برادرش تجلی ناموسه! حالا شما فکر میکنید چرا کچویان کلمات مرد و میهن رو در کنار هم که میشنوه بیناموسی براش تداعی میشه؟ چون میهنپرستی رو عیب میدونه. ایشون در ناخودآگاه وجودش عشق به وطن و عرق میهن تعریف نشدهس! تعصب به آقا و قیّمش، به اسلام، به مردی نشسته در ته چاه جمکران ـ شاید براش تعریف شده باشه ولی این مردک در هزار توی وجودش میهن دوستی رو بیناموسی میدونه. و چرا؟ چون اینجوری بهش یاد دادن. اینجوری از اول مغزشو شستشو دادن و طبق فلسفهی خمینی لعناللهعلیه، بهش فرو کردن که وطن معنی نداره و مهم اسلامه! و چرا؟ چون اگر ایرانی به جای اسلامی که ۱۵۰۰ سال پیش اعراب وحشی بهش سوپوخاندن به وطنش تعصب داشته باشه، خب نمیذاره مملکتش دست اینایی بمونه که زن براشون به مثابه به یک شیء و ابزاره؛ ابزاری برای ارضای شهوت و دستگاهی برای تولید مثل! یا اینایی که افتخارات تاریخی، میراث فرهنگی، آثار باستانی و قهرمانان ملی ما براشون از بیارزش هم بدترن و همیشه در تلاشن اینا رو مایه ننگ جلوه بدن!
و اما آبادی که برای ما تداعی آبادانی و سازندگی و روزهای روشن و خوشیهای ریز و درشت و خوشبختی و خنده و شادی و دشتهای سرسبز و رودهای پر آب و بینیازی به نان شب و نداشتن دغدغههای اگزیستنسیالیستی و آرامش و رفاه نسبی و امنیت مدنی و آبروی ملی و آزادی و سربلندی یا لااقل عدم سرافکندگی و این قبیل چیزاس ـ برای این مرد آبادی تداعی شهوترانیه.
یعنی اون جایی که ما داریم به چیزایی که برای همهس فکر میکنیم برای این مردک فقط یک آبادی فردی تداعی میشه که خب چون سرحد لذت و خوشی و همه فکر و ذکر ناخودآگاهشم فحشا و هرزگیه ، سر حد آبادی فردیم براش همون تداعی شهوترانیه!
متأسفم کچویان. من عادت ندارم کسی رو جلوی جمع تحقیر کنم ولی یه اخلاقی دارم، اونم اینه که اگه کسی که به ناموسم بیحرمتی کنه نه تنها نمیتونم خودمو نگه دارم بلکه به بدترین شکل خشتکشم جلوی همه درمیارم که دفعه بعد از این گهخوریا نکنه. پیشنهادم به تو هم اینه که سعی کن بمونی خونه و بیرون نیای چون تو عادت داری ممکنه نتونی جلوی شهوتتو بگیری و بازم گه اضافه بخوری و خب دنیا که میدونی دار مکافاته و برای امثال تو علیالخصوص این روزا یه کم جای خطرناکیه...
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #گهخوریهایحمیدرسایی
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #گهخوریهایمعینالدین محمدی
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #گهخوریای۲۰:۳۰
بعد اعتراضات داخل رو نشون میده و میگه "در میانه اجتماعشان مردان خواهان آزادی استفاده از زنان هستند"! در صورتی که هنووووز هم بعد از اینهمه توضیح و تشریح شعور اینو نداره که بفهمه بحث اینه که مسلمانان، جاهلین و بیماران جنسی امثال شما اصولاً زن رو نباید ابزار بدونن و نباید یک انسان رو به شکل ابزار ببینن! آدم از ابزار میخواد و میتونه استفاده کنه، از انسان که یک موجود زندهی هوشمندِ مستقلِ داری قدرت تشخیص و تصمیمه که به عنوان مفعول بیاختیار استفاده نمیشه کرد که! بحث اینه که زن ملک مرد نیست نه در جامعه و نه در خانواده.
بعد یه عدهم شلوغ کردن که آه و واویلا اونور با برهنگی زنان و قاطی کردن تفکرات فمینیستی!!! هدف رو مطالبه حق عریانی و ترویج فحشا و بی بند و باری نشون میدن و اینورم با اعمال خشونت بیجا و چادر از سر مأمور اطلاعاتی در حال فیلمبرداری کشیدن و لباس شخصی مسلحو زدن، به جنبش ضربه میزنن!
#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #مرد_میهن_آبادی #علی_کریمی
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #گهخوریهایحسینرحمانیدوست
#زن_زندگی_آزادی#مهسا_امینی #گهخوریهای سید محمد نبویان
دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون میگریست...*
صائب تبریزی
حق
مانا نیستانی ↑ |
*ارغوان شاخه همخون جدا مانده من، آسمان تو چه رنگ است امروز؟
شفیعیکدکنی
دست خودم نیس هنوزم نگرانش میشم...
♡
با یه همچین نوابغی سر و کار دارم
یه خانوم جدیدیم برای کارآموزی یا نمیدونم چی اومده توو بیمارستانممون، مثکه دو ساله اینجاس ولی فارسی یادش رفته. فرنگیم انقدر بلد نیس که قابل فهم باشه. زیبا نیست؟ بعد اولین سؤالش از من این بود که آیا مریضم ایرانی باشه میتونم فارسی دردشو بهش توضیح بدم یا خیر!
چه انرژیایی خب لامصب؟ :))
پ.ن. پرسیدما بعداً. ولی دیگه نگف :))
پایان سریال
مرسی اه/ قسمت ۳
سزاوار شکنجه/ قسمت ۲
میخواستم سرش غرغر کنم ولی متاسفانه متوجه شدم اگه ازم بپرسه چیکارت کردم که خوشحال نیستی یا دوس داشتی چیکار کنم که خوشال شی هیچ جوابی براش ندارم. در واقع مشکل نه اونه و نه شرایط. مشکل منم و خودم. دلیلشم که پیداس...
سری حقایق تلخ / وقایع تلختر/ عفونت عشق/ یا ترشح کثافت/ قسمت ۱
بذا باز یه واحدم شریولوژی بذارم براتون
آخر شبی یه دونهم از این عاشقانه نَرما بخونین حالتون خوب شه
فقط کاش حساب بانکیمم سینک میشد :))
گفته بودم بهم میگه وزارت امید واهی و اینکه نگران بودم حالا بچه از کجا بیارم بفرستم کانادا که شایسته پستم بشم :)) پسر ارشدم move کرده کانادا :)))))))
ترموستاتم خرابه دیگه چیکار کنم
پشت و جلوی روپوشم از گرما و شدت عرق خیس بود از نوک دم اسبیم و کش ماسکم داشت عرق میچکید بعد با ژاکت بافتنیای که رو روپوش تنش بود نگام کرد گف عرق کردی؟ گفتم نه با مریضا آب بازی کردم!
ظاهراً طالبی طالبم نبود
و رویایی هم که رفت...
یدالـٰه رویایی
سفربخیر آقای معروفی عزیز
به یاد سایه
اینم یکی از اون شعرای ابتهاجه که خیلی دوسش دارم. غزلی که وقتی شهریار بیمار بود براش سروده و شهریارم البته جوابشو نوشته ولی فعلا این تقدیمتون تا بعد :)
:)
برای ریحانه
من ندیده بودمش ولی وقتی ح تصادف کرده بود یک بار صدایش را شنیدم وقتی که وارد خانه شد و سلام کرد. هنوز خندیدنش و لحن و صدای مهربان حرف زدنش با را ح یادم هست و از زمین و آسمان دلگیرم که دیگر نیست. دنبال حکمت نگردید... چه حکمتی؟ چه عدالتی؟ چه انصافی؟ چرا اصلا مثلا من نه، چرا او؟ ولی خب چرا ندارد، دنیا بی انصاف است و زندگی بی رحم.
صبح مچاله و غمگین آمدم بیرون که هوایی بخورم، دخترکی دنبال توپ قرمزش دوید وسط خیابان و محو بزرگیِ کامیونی شد که از رو به روبه سمتش میآمد. پشت سرش دویدم از زمین بلندش کردم و باد محکم کامیونی که به فاصله مویی از کنارمان گذشت را روی صورتم حس کردم... به پیاده رو برگشتیم مادر دخترک سراسیمه و دوان دوان به ما رسید، دخترک پای مادرش را بغل کرد و گفت ماشین داشت زیرم میکرد ولی "ریحانا" نجاتم داد! مادرش توضیح داد ریحانا دوست خیالی دخترش است و هر وقت که خطری از بیخ گوشش میگذرد ریحانا کمکش کرده... داشت گریهام میگرفت بی کلام خداحافظی کردم و غصه خوردم.
... ... .
عجیبم میدونم. چیزی که آرزوی بقیهس دقیقاً همونو نمیخوام.
حس خوشایندیه دروغ چرا. ولی خب خطرناکه. دونستنش مسئولیت میاره و نیاز به شایستگی داره... من... نمیتونمم حتی نخوام چون من فاعل داستانش نیست خب...
:(
آدما، معماری داخلی، دکوراسیون، فضا، لباسا، ویترا و نه گارسونا یا پیشخدمتا، ادا اطوارا...
احساس غریبی و غریبگی کردم.
شریولوژی/ پاورقی
رفتارتونو اصلاح کنید
اعتراف میکنم
یه روزم هفتهی پیش صبح از سر کار برگشته بودم، انقدر خسته بودم و خوابم میومد که دلم میخواس برم بهش بگم هنوزم دوسِت دارم و البته و خوشبختانه که نگفتم ولی خب دارم دیگه وگرنه چه دلیلی داره توو اون حال داغون یه همچین نيازی؟
شاید #ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد
تیرربام
ماه تیر برای من پر از تولد آدمای دوست داشتنی و خاص با تاریخای عجیب و غریبه. پدر و مادرم، عشقم، امیدام، ایمان، نیکی، ستاره، باران و... یه سریا شونو به موقع و شخصاً بهشون تبریک گفتم، یه سریام متأسفانه نشده یا نتونستم شخصا باهاشون تماس بگیرم ولی از اونجایی که همه هرزگاهی به اینجا سر میزنن، همینجا در محضر عموم گرچه با تأخیر به همتون تبریک میگم و برای همتون بهترینارو آرزو میکنم. مهمتر از همه چیز براتون آرزوی سلامتی میکنم. پایا و مانا باشید. دوستون دارم آدمای بینظیر زندگی من. تولدتون مبارکه >:*<
حالا خوبه به روح به این شکل اعتقادیم ندارم
آی ابراهیم
کسی که میتونه چاقو بکشه میکِشه و میکُشه دیگه/ حالا میخواد حیوون زبونبسته باشه یا آدم کدبسته
به قول فرخی سیستانی چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
رهایی یا جبر مسئله این است
شب تاریک و زخم کاری و راه دراز و دست ما کوتاه
خونواده، سیستم آموزش پرورش، جامعه، عرف، قانون، فرهنگ، دین، شرایط زندگی، ارزشها و الگوها باید اصلاح و بعضاً از بیخ و بن عوض بشه.
همان ۳
خودبرتراندیشان ۲
اما مسئلهای که بهش توجه نمیکنن اینه که مثلاً سگ بدبختی که اگه بهش یه سری حامی غذا نرسونن از گرسنگی و بدحالی میمیره وقتی غذا خورد نمیره دوباره شکار کنه که! اون فقط بشره که وقتی گرسنهام نیست تفننی و تفرجی و با افتخار شکار میکنه و لذت میبره. اغلب حیوانات وقتی سیر باشن طعمه هم بذاری جلوشون حمله نمیکنن. شما الان جلوی گربه خونگی گنجیشکی که نمیتونه بپره بذاری، موشی که راه فرار نداره بذاری یا جوجه بذاری کاریش نداره. حتی گربهی ولگرد خیابونی که غذاشو عموماً یا اصولاً از طریق شکار تأمین میکنه، اگه سیر باشه همینطور رفتار میکنه. سگهام همینطور. دلیلی نداره انقدر با نفرت در موردشون اظهار نظر کنین یا به این حیوون دوستایی که به این بیچارهها غذا میدن یا اگه ببینن کسی داره آزارشون میده اعتراض میکنن، فحش بدین!
یا یه سری آدم عجیب و عصبانی دیگهم هستن که مدعین پولدارا یا مرفهین بیدردِ حیووندوست میان توو مناطق فقیرنشین، حومه شهری یا به قولی حاشیهنشین، جلوی مردمی که دستشون به دهنشون نمیرسه و مدتهاست گوشت توو سفرههاشون نبود، به سگای ولگردی که امنیت همین قشر رو هدف قرار دادن گوشت میدن و نمک رو زخم مردم میریزن و داغ دلشونو تازه میکنن و به ساحت بشر بی حرمتی میکنن و این دست کسشرا! اولا که اینا به سگای ولگرد نمیان ماهیچه و فیله و گوشت نذری بدن که. اونی که توو عکسا و فیلما میبینین میریزن جلو این طفلکا و شما چش ندارید ببینید یه سری آشغال گوشت و پوست و چربی و تیکههای خرد و تیکه پاره و به دردنخور گوشت و مرغه که به درد فروش برای مصرف غذای آدما نمیخوره، اینا رو از قصابیا میرن میگیرن میارن میدن به اینا. زیاد حرص نخورید، اذیت میشید. ثانیاً این چه منطقیه که طبقش شما معتقدی چون وضع اقتصادی مردم خرابه، حیوونای اون منطقهم باید از گشنگی بمیرن؟ کی گفته مردن حیوونا از گشنگی توو مناطق فقیرنشین رواس؟ بعدم این حیوونای بیچاره که خودتون میفرمایید در حومه و حاشیه شهرا زندگی میکنن، دارن اتفاقاً و توو جای درستِ خودشون، دور از شهر و توو بر و بیابون زندگی میکنن. این مردم اون منطقه هستن که از فرط نداری رفتن توو حریم "حیونا" زندگی میکنن. بعدم کدوم امنیت آدمای اونجا رو هدف گرفتن؟ یعنی چی؟ امنیت این آدما رو دولت بیوجدان و بیکفایت و بیمسئولیت و کثیفی که امثال خود شما "خودروشنفکرپندارا" انتخاب کردن و سر پا نگهش داشتن تأمین نکرده، سلب کرده و به تخمش گرفته. نه یه سری حیوون ولگرد بیچاره! بعدشم حیوانات اغلب تا تهدید و تحریک نشن کاری با آدما ندارن.
بیدلان خودبرتراندیش
نه الان واقعا نمیشه. میخواستم ولی نمیشه. اجازه بدید یه ذره بخوابم بعدش توانی بود خدمتتون میرسم. خیلی چیزارم حتی و البته یادداشت کردم در دوران غیبتم که یادم نره بعداً ینی الان بنویسم براتون. حالا مینویسم. نشدم که فلانتونه مسلماً ولی خب مینویسم. میام. یه چن ساعت استراحت کنم برمیگردم. نابودم واقعا. فعلاً. زت زیاد
در بزن وارد شو الاغ
اتاق رختکنمونو دارن رنگ میکنن، مام این چن روز از رخکن آقایون استفاده میکنیم. منتها چون خیلی با فرهنگ و فرهیختهایم قبل از توو رفتن در میزنیم که مشکلات فنی و شرعی پیش نیاد احیاناً. نه که اونور بودیم نیازی به در زدن نبود یهو بیهوا درو تا ته باز کردم رفتم توو دیدم یکی از پسرامون با یه شورت قرمز واستاده وسط اتاق :)))) منو دید خودشم رنگ شورتش قرمز شد بیچاره. با خنده عذر خواستم اومدم بیرون حالا منتظرم کارش تموم شه بیاد بیرون برم وسایلمو از کمد وردارم. این الان اینجوری شد یادم افتاد معمولاً برعکسه یعنی معمولاً پسرا باعث میشن دخترا معذب شن یا احیاناً توی یه شرایطی قرار بگیرن که نباید یا نمیخواستن ولی من چون... حالاع هرچی. من چون منم، باید اعتراف کنم تا حالا خیلی باعث شدم پسرای بیچارهای که باهاشون سر و کار داشتم مقید شن. غیر عمد بوده همیشه البته ولی به هر حال دیگه. تا دوست شورت قرمزیمون ایشالا بیاد بیرون چن تا از بدترین مواردشو براتون تعریف میکنم یه ذره بخندین. مثلاً یه بار خیلی قدیما زنگ زدم خونهی امیدینا، باباش ورداشت به جای اینکه قطع کنم (بعداً فمیدم البته که باید قط میکردم) خیلی ریلکس و معمولی با یارو صحبت کردم گفتم با پسرش میخوام حرف بزنم. ایشونم گف اشتباه گرفتی و گوشی رو گذاشت :))) یه بارم با یکی دیگه از دوستام یه اتفاق مشابهی افتاد البته اینبار تلفن نبود یادم نیس چت بود یا ایمیل بود چی بود به هر حال تلفنم نبود حتی، ولی نمیدونم داداشش متوجه من شده بود یا باباش یا چی شده بود دیگه دقیق نپرسیدم ولی متوجه شدم متاسفانه باعث دردسرش شدم. یه دفعهم یکی از دوستامو بستری کرده بودن بیمارستان، زنگ زدم حالشو بپرسم زنش برداشت خودمو معرفی کردم گفتم حالش چطوره، بعد فمیدم مث که خیلی ناراحت شده بود فکر کرده بود میخوام شوهرشو از چنگش درارم :))) فرهنگا و آدما با خونوادههاشون بعضاً فرقای فاحشی دارن و منم که گاهی اینطور شرایطی رو ناخواسته پیش آوردم اکثراً به این دلیله که چون خودم کارم درسته و به خودم شک ندارم اگه حواسم نباشه که باید نقش بازی کنم همینجوری اوتومات یهو کار خودمو میکنم ولی درست نیس دیگه. بهتره آدم محتاط باشه و یادش باشه که از آدم انتظار میره پنهان کار باشه و با سیاست رفتار کنه حتی اگه ریگی به کفشش نباشه. بله! عزیز بابا بالاخره کارش تموم شد. من نمیدونم آقایون چرا انقدر زمان برای یه لباس عوض کردن ساده لازم دارن یه تیشرتتو درمیاری اون یکی رو میپوشی یه دونهم شلوار گشاده دیگه جمعاً سی ثانیه کاره :| نه مو دارید نه آرایش دارید نه سوتین و لباس تنگ و چسبان و باقی گرفتاریای خانوما رو دارید چرا انقدر زمان لازم دارید جداً :))