من شرمنده‌م

آقا من یه نکته‌ای رو عرض کنم خدمتتون که به صورت اتفاقی بهش برخوردم و باید در جریان بذارمتون: این دو تا شعر که پایین ملاحظه میفرمائید، جفتشون به همین صورت توو اینترنت پیدا میشه. متأسفانه فکر میکنم دومی مشکل داره و همش نوشته‌ی آقای صالحی نیست، شایدم اشتباه میکنم ولی نمیدونم و کتاب و منبع موثق هم در دسترسم نیس که تحقیق کنم بگم خدمتتون. فقط چون توی قسمت صدای شری اون شعر دومی رو با یه تیکه از یه شعر دیگه که ایشالا اون دیگه واقعا فقط از آقای صالحیه رو خوندم، خواستم یه توضیحی داده باشم که اگه خودتون تمایل داشتید تحقیق بفرمایید.
البته قبلا هم عرض کردم من به هر حال گناهکار و معذورم وشرمنده کسائی که شعراشونو بی‌اجازه روخوانی کردم ولی خب چون کارا غیرحرفه‌ای و شخصیه و صرفا و نهایتاً یه مشت گنجیشک بی‌آشیونه‌‌ که وبلاگ منو میخونن، گوشش میکنن ایشالا که بر من میبخشایند. 


با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم
گرچه گلدان من از خشک شدن می‌ترسد
به ته خالی لیوان تو عادت کردم
دستم اندازه‌ی یک لمسِ بهاری سبز است
بس‌که بی‌پرده به دستان تو عادت کردم
مانده‌ام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت کردم

ـ علی‌اکبر رشیدی

                                                                                  

چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است
مثل همین باران بی سوال
که هی می بارد
که هی اتفاقاً آرام و شمرده شمرده می بارد
نمی‌دانم چرا امشب واژه هايم خيس شده اند
مثل آسمانی که امشب می‌بارد
و اينک باران
بر لبه ي پنجره ي احساسم می‌نشيند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شايد از لحظه‌های دلتنگی گذر کنم
جا براي من گنجشك زياد است ولی
به درختان خيابان تو عادت دارم 

ـ سیدعلی صالحی