یکی میمرد ز درد بینوایی...

ما تحمل نداریم توو یه شیفت کاری یا حدفاصل بیرون رفتن از خونه و برگشتنمون یه ماسک معمولیو رو صورتمون تحمل کنیم. من خودم توو این روزای بی نهایت گرم و شرجی تابستون چن بار همون در حال ویزیت مریض احساس کردم دارم غش میکنم واقعا و اگه به دیوارای پشتم تکیه نداده بودم بلکه واقعنم میفتادم. حتی تحمل تصورشم سخته اینکه این بچه‌ها طفلکا شیفتای طولانی و پش سر هم با لباس و کفش و دسکش و ماسک و عینک و اون همه استرس فیزیکی و منتالی چی میکشن و چجوری تحمل میکنن و باز هم با جون و دل کار میکنن و به هم و به مریضا دلداری میدن و زیر ماسکشون و با تمام خستگیا و ناامیدیا باز لبخند میزنن... دمشون گرم. اونوخ بعضیا از اینکه باید دور کاری کنن یا به خاطر کنسل شدن سفری که میخواستن توو مرخصیشون برن یا اینکه نمیتونن مثل همیشه برن خرید و پارتی و دور دور غر میزنن، افسرده شدن طفلکای نازنینمون. مرسی اه.