بعد اینطوری بود که داشتیم حرف میزدیم یا سکوت میکردیم یا نشسته بودیم حالا هر چی، بعد یهو پامیشد میرفت.
ینی کلا میرفتا. انگار که مسخ شده باشه پا میشد بیمقدمه و مؤاخره همینجوری سرشو مینداخت میرفت. بهشم میگفتی کجا میری یا نرو یا بمون یا منم بیام یا چی شد یا کی میای یا خیلی یاهای دیگه، همینجوری به رفتن ادامه میداد.