چشمم به در خش شد ضمناً

یه بارم خاله سینو توو فروشگا دیدم. خیلی خرید کرده بود. دم در سریع همینجور که داشت با خواهرم چاق سلامتی میکرد وسایلشو از توو این چرخای خرید فروشگا خالی کرده و درون کیف خرید خودش ـ به تنها صورتی که از دستم برمیومد ینی مرتب ـ جاسازی نمودم. بعد خاله سینم یهو کلی ذوق کرد انگشت اشاره‌شو آورد بالا و خیلی جدی رو به من گف تو یه شوعر خوعب گیرت میاد دختر! شبشم زنگ زد به ننه‌مون کلی تریفمونو کرد و دوباره تأکید کرد که حتماً یه شوئر خوب گیرم میاد. منم البته مث شوما خیلی دلم می‌خواست ربطشو بدونم ولی خب مستحضر هستید دیگه نکه من یه نمه همچین خجالتی‌عم اصن حرف شوئر اینام که میشه دیگه هیچی دیگه :)))