خواب دیدم گرفتنم. بردنم توو اتاق بازجویی. یه مشت پروندهم گذاشته بودن رو میز و از من میخواستن سؤالات پزشکیای رو جواب بدم که با اتیک و اخلاق پزشکی مغایرت داشت. پروندههام مال پزشکا، جراحها و روانپزشکایی بود که از روشهای درمانی غیر استاندارد، غیرمعمول و بعضاً غیر متعارف برای مداوای بیماران خاص یا در شرایط خاص استفاده کرده بودن و حالا این بازجوها دنبال اون روشها، اون داروها، نسبت دوز داروها و میزان اثرگذاریشون، روند دقیق درمان و نوع تاثیرگذاری داروها برای به کارگیریشون جهت اهداف غیردرمانی، غیراخلاقی و غیرانسانی بودن. روشهایی که باهاش بتونن آدمها رو اصطلاحاً بشکنن، به زانو دربیارن، اراده و اختیارشونو تحت تأثیر قرار بدن و بعد به اقرار، اعتراف یا انجام هر کاری که میخوان و هر جوری که دستورشو بهشون قراره بدن، وا بدارن. پرونده اولو دادن دستم، خوندم، گفتم نمیدونم و نمیتونم کمکی بکنم. شروع کردن به کتک زدنم و در همون حین هم داد میزدن که فلان فلان شده تو مگه دکتر نیستی چطو میگی بلد نیستم و نمیدونم. دیگه یه جا یکیشون قاطی کرد با پایه صندلی کوبید توو سرم که خوشبختانه بیدار شدم البته بعد از اینکه با کله رفتم توو دیوار بغل تخت...