یکی این ایمیله که دختره کور بوده بعد دوس پسرش چشاشو بش میده اونوخ دختره بینا که میشه نمیدونسته هنوز که چشاش مال پسرهس و به پسره میگه گم شو من دیگه تو رو نمیخوام و اینا رو فوروارد کرده بود برای من. این یکی گیر داده بود که مگه همچی چیزی از نظر پزشکی اصن امکانپذیره؟ اون یکی گیر داده بود که الا و بلّا عشق همینه و لاغیر این یکی، این یکی هم میگف اگه اینجوری باشه که هیشکی اصن عاشق نیست و فیلان که بحث رسید به اینجا که کی اگه کور شه کدوم یکی حاضره چشاشو بده به اون یکی یا نه آیا! در همین احوالات و در حین بحث داغی که درگرفته بود یهو این یکی این یکی طوری که انگار کشف خیلی حیاتیای کرده باشه، رو کرد به اون یکی این یکی و گف: این چشاشو بده به ما چشاش از صورتمون میزنه بیرون که! [در پیش انفجار اتاق و تأیید حضار] و بدین ترتیب در اون لحظهی ملکوتی بنده از عملیات چشم دهی معاف شده، الباقی ماجرا هم ختم به خیر گشته و قصهی ما به سر رسید