تازه که اومده بودم توو این خونه، با اینکه خونه مبله نبود ولی یه کمد چوبی بزرگ توش بود که من از صابخونه پرسیدم اگه بتونم کشوها و فیبر پشتشو تعمیر کنم و بخوام نگهش دارم میتونم برای اینکه به دکور و وسایلم جور دربیاد رنگش کنم؟ مرد صاحبخونه با بیتفاوتی تمام گف ملومه که میتونی، هر کاری دوس داری باهاش بکن و در همین لحظه خانومش از پشت تلفن داد زد چیکار میخواد بکنه وقتی همسرش بهش توضیح داد ممانعت کرد و گفت به هیچ وجه! اگر نمیخوائیش میتونیم بذاریمش توو انباریمون ولی رنگش نکن خراب میشه و . . . منم فرق زیادی برام نمیکرد و میدونستم که قرار هم نیست کمد جایی باشه که در معرض دید مهمونام باشه، بنابراین گفتم باشه مهم نیست رنگش نمیکنم و خداحافظی کردیم.
دوسال بعد خانوم صابخونهم خیلی ناگهانی مریض شد و در عرض یک هفته فوت کرد.
حالا من هر وقت در کمدمو باز میکنم یادم میفته که این کمدی که ایشون اونقدر به خاطرش حرص خورد، هنوز اینجاست، رنگ نشده و دست نخورده؛ ولی اون خودش دیگه نیست. و اینکه مال دنیا واقعا ارزش دلبستن نداره.