همین رستاک خودمون

احساسِ خوبی نیست اما این اواخر
حس می کنم پیشِ تو امـنیت ندارم
بیهودگی قد می کشه با من کماکان
از بس برای تو اهمیت ندارم
وقتی تو هرشب قهرمانِ قصه میشی
من دیــر یا زود آخرش باید بمیرم
دستاتو دورِ گردنِ من حلقه کردی
تا حسِ جون کندن رو راحت تر بگیرم

ر.حلاج

پ.ن. مصرع آخرترشم لابد این بوده: منتها من هی نمیمیرم . . .
پ.پ.ن. موافقم.