آستانه انفجار

جانداری هستم که چیزی رو توو دلم نگه نمیدارم یا همون موقع میگم تکلیفشو مشخص میکنم یا اگه نمیگم یا اصن برام مهم نبوده ناراحتم نکرده اذیتم نکرده و غیره یا کرده اما قادر به فراموش کردنشم. تاکید میکنم نگفتم گذشت کردن و بخشیدن گفتم فراموش کردن! مهمه. و فرق دارن با هم. 
این ینی چی اونوخ؟ ینی بر عکس خیلیای دیگه خطاها و بدیای ملتو هی توو خودم جمع نمیکنم بریزم رو هم، توو دلم نگه دارم هیچی نگم نگم نگم تا اینکه یه روز دیگه به ناچار بلکه به تلنگری حتی، منفجر شم. 
توجه کردین؟
با این اوصاف ـ منصفانه حق بدید بم ـ خیلی خیلی خیلی خیلی تاکید میکنم خیــــلی احتمالش کمه و کار سختیه که کسی بتونه به جایی برسونتم که یه روز چشامو وا کنم یا گوشامو حتی و به این نتیجه برسم که دیگه نمیتونم تحمل کنم.
خب. همین دیگه. میخواستم بگم با این حال پیش میاد. البت تا حالا آدمای خیلی خیلی خیلی کمی به این مهم نائل اومدن که جا داره واقعا بهشون تبریک گف به هر حال موفق شدن منو به جایی برسونن که نتونم ادامه بدم دیگه. ماشالاه بهشون. زنده باشن ایشالاه. صلوات به پشتکار و حجم انرژیاشون. بله.