یاد امیر افتادم و ام اند ام که هر وقت میخرم یا میخورم یادش میفتم و داستانهای جذاب و خندههاش بعد از تعریف کردن عجیبترین اتفاقایی که ممکن است برای یک آدم بیفتد و برای او میفتد و بعدش که او با بامزگی تمام برای من شرحشان میدهد/ میداد . . . (اسمایلی دلتنگی:ی)
بعد نه که امیر منو یاد اسمارتیز میندازه یادم افتاد قدیما مخاطب خاصمان بهمان میگف اسمارتیز. نیشمان وا شد خلاصه و اسمارتیزخوران زندگی را دایورت نموده سر به بالین میگذاریم دیگه :)
پ.ن. حالا یه دنیام از ما شاکی و ناراضی باشن ما کاری از دستمون برنمیاد که. وگرنه بیمار نبودیم بشینیم اینجا اسمارتیز بخوریم که. فلذا شبتون بخیر