دوس ندارم میزکارم شلوغ باشه ولی بازار شامی برپاست الان روش :|
ال سطح روحیه
دیشب توو بیمارستان یه پیرزن هشتاد و اندی ساله در حالی که فک میکرده پرستار بعد از عوض کردنش اتاقو ترک کرده، دستشو کرده توو پوشکش و شروع کرده به جق زدن!
آشغالای معطری خواهم داشت
برای سطل آشغال اتاقم کیسه زباله خریدهم اومدم بازش کردم دیدم نه تنها رنگشون صورتیه بوی گلابم میدن :))
22:22
امروز هر وخ چشَم به ساعت میفته ساعت جفته. آلمانیا معتقدن وقتی اینجوری میشه یکی داره به آدم فک میکنه که خب میدونم این روزا چه به حکم این خرافه و چه نع کی داره هی به من فک میکنه ^_^ ولی قدیما با تابالوگام که خودش یه باغوحش بود توو تمام این ساعتا و دقیقهها خاطره داشتیم و قرار بود ساعت یازده و یازده دیقهی یازدهِ یازدهِ دوهزارویازده در فاصلهی یازده سانتی هم بایستیم و عکس بگیریم که نشد.
دلفین
میخوام برم ماهی بیارم بخورم. امروز روز ماهی بود آخه. صبونه بیرون بودم و اولین خوراکی فروشیای که بهش رسیدم فقط همبرگر ماعی داشت. تالا ناشتا ماعی خوردین؟ بخورین طوریتون نمیشه :)) عرضم خدمتتون که ناهارم به علت صبح بیرون بودگی و ناهار نداشتگی تن ماعی خوردم که خب حرکت جدیدی نبود بعدشم که الانم ماعی سرخ کرده میخوام بخورم. ینی راستش خیلی حس گرسنگی ندارم چون روزای کمی توو زندگیم هس که من سه وعده بخوام غذا بخورم و اینا. ولی الان میخوام برم ماعی بیارم بخورم که روزمو بتونم به عنوان روز ماعیخواری نامگذاری کنم. دچار فراوانی ماهی شدم. دختر ماهی شدم. ب ب چه ماهی شدم. هارهارهار چتم خودتونید
coming soon
بلی میدونم خیلی وقته گفتم داستان سنجابا و بقیه چیزا رو براتون اینجا ریشر میکنم و نکردم. تعذر. تعذر. تعذرات ملت
اسکیمو با کراوات قرمز
+ تو اینو بپوشی من چی بپوشم همرات اونوخ؟
ـ اونا چیه اسمش شبیه اسکیموئه؟
+ [خیلی عادی] اسموکینگ؟
ـ آره آره همون
قصهی من همونم که یه روز
/\ /\ /\ /\ /\ /\ /\ v
/\v
\/ /\ \/ /\
\/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/
\/ \/
\/ \/ \/
/
\
پ.ن. مینویسمش براتون
من هنوزم نگر انم
من هنووووز هم شبهای زیادی در فکر لبخندِ امیرم و داغ نهفته در صدایش
و یاد رامین که پزشک وظیفه بود و به جرم دانستن چیزهایی که نباید میدانست محکوم به مرگ.
و خیلیهای دیگر که بعضیهایشان را شما میدانید بعضی را نه . . .
من هنوز از هیعچ چیز نگذشتهام.
با تو من*
آیدا
آیدا
آیدا
آیدا
آیدا
آیدا
آیداااا
هیچ میدانی که روشنی دوچندان بامداد همه وامدار توست؟
میدانی که تو و احمد نماد عشقید در عصر قحطی عشق؟
میدانی ستودنی هستی گرچه بیخبران ابله نمیستایندت؟
*از با تو دیگر تنها نیستم با صدای خود بامداد
دو نخطه دل
همیشهم آدما از قصد همو زخمی نمیکنن ولی خب آدمی که میزنه کسی رو زخمی میکنه دیگه خودش نمیتونه رو زخمش مرحم بذاره. بخواد هم نمیتونه. رسمش همینه.
هنوزم
هنوزم باهارا باد که میاد درختای خیابون پشتی مث عروس داهاتیا رو سرم بارون گلای صورتی میباره
هنوزم تابستونا توو زل آفتاب لپای من گل میندازه و من شبیه عروسای آفتاب مهتاب ندیدهی خوشکل و داهاتی میشم
هنوزم زمستونا دونههای برف که رو موهای بیرون ریخته از زیر کلاهم میشینه و مث نگینای نقرهای برق میزنه، بچهها منو با انگش به ماماناشون نشون میدن و میگن عروس عروس
فقط . . . هنوزم پاییزا جای تو خالیه که از توو خیابون برگا رو جم کنی، عین خل و چلا توو اون سرما توو آب استخر بشوریشون، رو بخاری نفتی دوباره خشکشون کنی و انقد منتظر بمونی و کمین کنی تا من از راه برسم و تو ناغافل برگارو خالی کنی رو سرم و بچههای داهاتی که دست از بازیشون کشیدن و همه حواسشون به مائه، با اون قیافهها و لهجههای شیرینشون قاه قاه بخندن و دس بزنن و بادابادا مبارک بادا رو بخون . . .
زیاد
حالم خوب نیست. اصلا خوب نیست. تازه هم نیست.
نه اینکه خوشبخت نباشم. هستم. من حتی شاید از معدود آدمهای خوشبخت روی زمین باشم لیک این ربطی به اون نداره.
پ.ن. چقد خوبه. اینجا چقدر راحتم. جاهای دیگه هیچوقت دلم نمیومد به همین راحتی بگم چقدر بدم. نه اینکه اعترافش برام سخت بود. دلم نمیومد حال بدتونو بدتر کنم. منصفانه نیس یا شاید خودخواهیه همین که اینجا هم . . . ولی خستهم. غمگینم و دلتنگم.
زیاد
زیاد
زیاد
دو نخطه بوم
ـ شوخیشم دوس ندارم
ـ ایراد از غیر نیست درد خودمم
ـ خوب نیستم
ـ اصلاً خوب نیستم
ـ هر چی رو آب تر باشی کف استخر قشنگتره
ـ آرنجم هنوز درد میکنه
ـ 1شب بخر]
همه سحرخیزا
یه بارم ساعت پنج صب خعلی جدی گف شری گفتم جانم گف زود باش پاشو بریم توو ساحل بدوئیم ! من هی گفتم آخه الان؟ اون هی گف پاشو بینم تنبلی نکن. آخر دیدم داره از تخت پرتم میکنه پایین گفتم خب باشه بریم عزیزم. چن ثانیه بعد دیدم خداروشکر داره دوباره خرپف میکنه
سید پوریا
رفتم مُردم برگشتم
لبخند تلخ آلود مث صدای خستهش مث شعراش مث نوشتههاش مث دسخطش مث اسمش مث حرفای نزدهش مث ذرههای انرژی مث پراناس. از جنس ما نیس.
لقمان بر پسرت
بله درسته من هنوز نرفتم بشاشم
مثانهم داره جیرجیر میکنه دیگه
اگه به راه حل دور برگردون سمت کلیه فک میکنین باید عرض کنم اونام از سریای قبل پرن دیگه را نداره
صبر کنین بر میگردم بازم براتون *شر تراوش میکنم
بدبختای منحرف
همیشه که نباید جا یا جایی رو کشید. رنجم میشه مثلاً کشید. حتی سیگارو. یا دردو یا حتی انتظارو
افاضات خودِ بکشم
توفان و طوفان جفتشون درسته. اولی فاربیه و دومی عربی. جفتشون از فعل توپیدن یا توفیدن میاد فارسِلیزهشم احیاناً میشه توپان. البته در زبان یا گویش لکی توپان به نوعی بازی با توپ هم گفته میشه! باری. عربیشم که همون طوفانه دیگه. ولی تپشو هر کاریش کنی فقط با تی دو نخطهس مگر اینکه بنویسی طبش که خب معنیش عوض میشه. افتاد؟
الان جیم بود میگف اسانس نه رایحه
اگه گفتین جیش قندیل بسته شبیه چیه؟
شبیه نباط زعفرونیه دیگه فقط اسانسش فرق میکنه
جان مریم چشماتو وا کن . . .
اگه زیبای خفتهی ایرانی رو ساختن یادشون بندازین اونجایی که پسره میاد دختره رو بیدار کنه آهنگ جان مریمو پخش کنن
خب بابا اگه رؤیت شد گزارششو میدم
زاغی ژوکرو با کلاغ درون سابق فربد و بالانشین حاضر کتابخونهم آشنا کردم باشد که این چیز به وصلتی نیک بیانجامد
smartتیز
یاد امیر افتادم و ام اند ام که هر وقت میخرم یا میخورم یادش میفتم و داستانهای جذاب و خندههاش بعد از تعریف کردن عجیبترین اتفاقایی که ممکن است برای یک آدم بیفتد و برای او میفتد و بعدش که او با بامزگی تمام برای من شرحشان میدهد/ میداد . . . (اسمایلی دلتنگی:ی)
بعد نه که امیر منو یاد اسمارتیز میندازه یادم افتاد قدیما مخاطب خاصمان بهمان میگف اسمارتیز. نیشمان وا شد خلاصه و اسمارتیزخوران زندگی را دایورت نموده سر به بالین میگذاریم دیگه :)
پ.ن. حالا یه دنیام از ما شاکی و ناراضی باشن ما کاری از دستمون برنمیاد که. وگرنه بیمار نبودیم بشینیم اینجا اسمارتیز بخوریم که. فلذا شبتون بخیر
حرف بزن
حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند .
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
تو را دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید .
تو نیستی
و هنوز مورچه ها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما
در شب دیده می شود
عزیزم
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود .
و من
گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد.
رضا بروسان
یک دماغی داشتیم آن هم به سودا سوختیم*
نمیدونم غمگینه یا هیجانانگیز اینکه وقتی مستی هنوز یاد من میفتی . . .
* بیدل
گنجیشک لالا
همینی که هس نیس. هنوزم همه چی راه داره جونم. فقط من این روزا خستهترم اونم درست میشه >*:<
نوح دلت باشم نور چشـَم میشی؟
چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
سعدی
اسمشون لیسهس : ))
بریم بریم شری جون
بریم خونمون
بذا بوست کنم
درست میشه کوچولو
تموم میشه
پاشو بریم خونمون
اسمایلی من و ایمپالام توو جاده
اسمایلی اینسپشن
اسمایلی من و یه نخ سیگار و یه چوب کربیت زیر توفان
اسمایلی بارون لب دریای توفانی، اسمایلی دستا توو جیبا
اسمایلی من تنها
فانتزی زمستانه
همین که وقتی داره به چیزی فک میکنه که کهکشانا میان جلو چشاش، زل بزنی توو نگاش و صبر کنی تا برسه به نقطهی تلفیق اشکش از شوق و خندهش از قیافهی مضحک تو در یک قدمیش؛ بعد که رسید دستتو آروم ببری پشت گردنش، در حالی که رو پنجههات واستادی، سرشو کمی خم کنی طرف خودت، گردنتو کج کنی، بری سمت لباش و طولانیترین و لذتبخشترین فرنچ کیس زندگیشو بهش هدیه بدی. بعد مچاله شی توو بغلش، یه نفس عمیق بکشی و عطر تنشو حبس کنی توو ریههات. بعد آروم آروم نفستو رو تنش خالی کنی، دستتو بذاری رو قلبش، سینهشو ببوسی، چشاتو ببندی و بذاری تا جایی که میتونه احساس خوشبختی کنه.
دلت از خوشبختیش خوش شه.
شریولوژی ـ واحدِ شری نیَه گدّی؟
یکی اینکه وقتی کسی در قبال خودش ازم انتظار عبث داشته باشه، یکی اینکه برای کسی کافی نباشم ینی بیشتر از اونی که هستم بخواد باشم! چون من همیشه تا آخرین درجهای که بتونم هستم و وقتی نیستم ینی یا نمیخوام یا نمیتونم بیشتر باشم.
یکی دیگه اینکه یه سوال یا یه درخواستو که یک بار بیجواب گذاشتم یا رد کردم تکرار کنه؛ حتی فقط یک بار دیگه! و بدتر از همه اینکه حرفا رو بپیچونه، تعبیر و تفسیر کنه و/ یا فرت فرت دچارسوءتفاهم بشه! و آخر اینکه خودش نباشه و جلوی من ماسکش همچنان رو صورتش باشه.
پ.ن. تصحیح میکنم: بدتر از همه اینکه به دوسداشتن من نسبت به خودش یا به نیت خوشم شک کنه.
پ.پ.ن. اندکی مداقه کنید خیلی راحت مشخص میشه چقدر آدم مزخرفیام. خجالت نکشید خودم بش اذعان دارم. و تنهایی را بسیار دوست. ضمناً صداقت همیشه بهتر از پیچش در لفافه و الباقی راههاست.
پ.ن. تصحیح میکنم: بدتر از همه اینکه به دوسداشتن من نسبت به خودش یا به نیت خوشم شک کنه.
پ.پ.ن. اندکی مداقه کنید خیلی راحت مشخص میشه چقدر آدم مزخرفیام. خجالت نکشید خودم بش اذعان دارم. و تنهایی را بسیار دوست. ضمناً صداقت همیشه بهتر از پیچش در لفافه و الباقی راههاست.
شریالملوک
یه زمانی به اتفاق یاران معتقد بودم قوت غالبم یخ و کوکاکولا و شوکولات و آبلیموئه. دقت کردم جدیداً به صورت بسیار رادیکال تغییر ذائقه دادم و قوت غالبم تبدیل شده به حرص و یخ و پنیر خارجی
با بلوط مثلاً :))
+ برم ایران با ب میرم بام کلهپاچه میخورم
× بام! کلهپاچه آخه؟ :)))
+ خودم میدونم
ـ بعدشم گشت میگیرتتون منم میام ملاقاتتون
+ ب رو که راحت ول میکنن
ـ تو چی؟
+ ب میاد برام آذوقه میذاره منم ول میکنن
× :)))) منظورش وثیقهس
در خربات مغان نور خدا میبیند
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش که حافظ خان این مسئله بی چون و چرا میبیند دیگه