آدما از زاویهی خودشون که نگا میکنن فک میکنن به به روپوش سفیدتو میپوشی و چارتا نسخهی ناخوانا مینویسی و دو سه کلمه با هر کس رد و بدل میکنی و در نهایت پول پارو میکنی و با کیونت افتادی توو عسل و خودت خبر نداری و . . .
ولی اینطوریا نیس. من کارمو دوس دارم. برام مث کار نیس. بخشی از چیزیه که من باهاش تعریف میشم. با این وجود گاهی دوس دارم فقط برم رو پشت بوم بیمارستان ، یه نخ سیگار روشن کنم ، زمانو بذارم رو دور کُند و دیگه به هیچ چیز فکر نکنم. . .
ضمناً خط من بسیار هم خوش است و من البته با افتخار ، پول پارو نمیکنم. من با درد هر مریض ذرهای کم میشم. و با یه لبخند یا نگاه تشکرآمیزش خستگیمو به در میکنم. . . توو جیبای من همیشه شوکولات هس برای بچههایی که گریون آوارهی راهروهای بخشن و موهام برعکس وقتی که میرم سر کار موقع برگشتن همیشه فرخورده و تابداره از بس که در تکاپوام. از دست سیستم بهداشت و درمان شاکیم. خستهم ولی خشم و خستگیمو سر کسی خالی نمیکنم. با خنگترین و بدعنقترین پرستارام بد تا نمیکنم. دستامم شص بار در روز میشورم و دائم از دست همه در حال کظم غیظم لیکن غرم نمیزنم. بقیهی مسائلم حالا نمیخوام زیاد باز کنم ، به هر حال تف سر بالاس ولی خب پزشکی فقط پول و پرستیژ نیس. مصائب بسیاری دارد. از روز اول تحصیلش تا همیشه.