حیوونارو دوس داره دیگه بچه‌م

یه بارم اون موقع‌ها که دانشجو بودم هنوز، یکی از بچه‌های بیمارستانمون زنگ زده بود خونه‌، یاسی گوشیو ورداشته بود. اصولا کارش بود دوستامم زنگ میزدن خونه اول یه ساعت و نیم با این حرف میزدن بعد پنج دیقه با من کارشونو میگفتن خدافظی میکردن :)) به هر حال طبق عادت شروع کرده بود با یارو گرم گرفتن و حرف زدن، وسطای حرفش نمیدونم اون چی گف، این یهو گف شما چقد بانمکین آدم عاشقتون میشه دقیقا مثل یه توله سگ! :))))))))))) عه! بعد از چن لحظه و دیدن صحنه چنگ انداختن من رو صورتم فهمید چه گندی زده اومد درستش کنه، برگشت گفت منظورم این بود که آخه من عاشق همه‌ی حیوونام :))))))))))) و این روند همینجور انقدر ادامه پیدا کرد تا خودش گف ببخشید من دیگه باید برم گوشیو میدم به خواهرم :)))))