So

ماه مهر سال‌ها پیش، عزیزترین، دوسداشتنی‌ترین و مهمترین آدم زندگیمو به من هدیه داده و با اینکه ماه اول پاییزه، برای من تداعی بهاره و زندگی دوباره. مهر برای من بوی یاسمن میده و خاک بارون خورده. تجلّی همه‌ی قشنگیای دنیا . . . شبیه طلائی‌ترین طلوعی که آدمی اگر خوشبخت باشد، یک بار در زندگی تجربه‌اش خواهد کرد! مهر برای من ماه موهبت طبیعته. مهر بعد از یاسی باز هم مدام و پیوسته به من هدیه‌های باارزشی داده که آخریش تولدش همین امروزه. یه سیبیلوی مهربون که بلده پرواز کنه و صداهایی که گوش آدمیزاد نمیشنوه به خوبی بشنوه. ساعتش وقتو طبق نظریه نسبیت زمان اینشتین نشون میده. هیچ علاقه‌ای به مقوله‌ی کفش نداره. اصولاً هیچ وقت نمی‌بازه. صدای خنده‌هاش بیشتر از جوکا و شوخیاش حال آدمو خوب میکنه؛ برعکس شعراش که حال آدمو پریشون میکنه. پر از انرژیای خوب و سرشار از احساسه، شیطنت از چشاش شرّه میکنه و صداش جادو. و خب مسلمّه که تولد همچین آدمی مبارکه دیگه.
بوس روی چال لپت داداشی کوچولوی من.