:|

هفته‌ی پیش رفتم سر یکی از مریضا، یهو همونطور در حال خوابیده انگار که مادر مرده‌ش از قبر درومده باشه، همچین خوشال شد که سر زیر بغل که چه عرض کنم کلاً زیر یه خممو میانکوبوار گرف و کلی ابراز احساساتو فلان. بعدشم که ضربه‌م کرد بازوهامو محکم گرف، البته نشنیدم یاعلی بگه ولی قاعدتاً توو دلش بائاس گفته باشه، خلاصه خیلی ضربتی بلندم کرد و یه نگا بهم انداخ گف نوشیدنی محبوب من چه خوب که امشب هم تو اینجائی. 
پ.ن. انقد این عزیزان دلی رو که به زور یا ناغافل آدمو بغل و بعضاً بوس میکنن دوس دارم که اصن یه وضع غریبانه‌ای . . .