شور زندگی

نه قدرتشو دارم نه انگیزشو
فقط دلم میخواد بخوابم یا بهتر از اون بمیرم.
یه چیزی در من هست که نیست
یا یه چیزی در من نیست که نیست
نه که ناسپاس باشم
فقط خسته‌ام
همه عمر خسته بودم
و حالا تمام استخونای بدنم از خستگی درد میکنن
امیدوارم هیچوقت هیچکدومتون از خودتون بدتون نیاد
گاهیم فک میکنم بشینم دو دیقه زارزار گریه کنم ولی به نظرم کار خنده‌دار و بیهوده‌ایه.
چه تناقض عجیبی.