داشتیم در مورد اختلاف نسلا و خاطرات مشترکشون حرف میزدیم صحبت عطاران و ساعت خوش شد، یادم افتاد اینم توو درفت مونده گفتم همخوان شه. دارن کمکم کم میشن ولی خب خیلین هنوز. کسشرای شِر نشده رو عرض میکنم...
ساعت خوش اسم یه برنامهی تلویزیونی بود که وقتی ما بچه بودیم پخش میشد و احتمالا تلاش میکرد که شبیه یه شوی طنز به نظر برسه. شاید الان اگر هر قسمتی ازش رو (دوباره) ببنید، به تأسف سری تکون بدین و تو دلتون بگید چه طنزی چه کشکی! و خب واقعیت هم همینه اما در عین حال نباید بیانصاف بود. در دورانی که چادر وحشت بر سر شهر پهن بود و سیاهی رنگ غالب و روضه و زارزار و عمه بابایم کجاستا و ممدی نبودیا صدای غالب روزها و شبهامون بود، ساعت خوش در روزگاری بس ناخوش با رادش و عطاران و ارژنگ و شفیعیجم و بقیه بچههای تیمشون، با همون برنامهی بینهایت مسخره، دل مردمو واسه دقایقی خوش میکرد و گاهی لبخندی شاید بهشون هدیه میداد، گرچه کمرنگ و بیصدا یا حتی غیرمجاز! یادش بخیر؟ نمیدونم...
ساعت خوش اسم یه برنامهی تلویزیونی بود که وقتی ما بچه بودیم پخش میشد و احتمالا تلاش میکرد که شبیه یه شوی طنز به نظر برسه. شاید الان اگر هر قسمتی ازش رو (دوباره) ببنید، به تأسف سری تکون بدین و تو دلتون بگید چه طنزی چه کشکی! و خب واقعیت هم همینه اما در عین حال نباید بیانصاف بود. در دورانی که چادر وحشت بر سر شهر پهن بود و سیاهی رنگ غالب و روضه و زارزار و عمه بابایم کجاستا و ممدی نبودیا صدای غالب روزها و شبهامون بود، ساعت خوش در روزگاری بس ناخوش با رادش و عطاران و ارژنگ و شفیعیجم و بقیه بچههای تیمشون، با همون برنامهی بینهایت مسخره، دل مردمو واسه دقایقی خوش میکرد و گاهی لبخندی شاید بهشون هدیه میداد، گرچه کمرنگ و بیصدا یا حتی غیرمجاز! یادش بخیر؟ نمیدونم...
+ شفتالو :))