لیلی

خواب میدیدم ـ امشب نه ـ که در آغوشش میکشم که پیشانیش را بوسه میزنم و به او اطمینان میدهم که خیلی دوستش دارم که چشانم برایش . . . فدایش . . .
باقی‌اش هم خاطرم نیست. باز هم دخترک ظریفی بود که انگار باید از همه دنیا در امانش نگه دارم . . .