دلم براش تنگ شده میرم سراغ وبلاگش. میدونم پست تازهای نداره ولی دلم براش تنگ شده خب. نوشتههاش اونجا، آینهی اون بخشی از وجودشه که فقط من کیلیدشو دارم. قبلنا اصن در نداشت ولی به خاطر من براش در ساخته. در واقع درش کیلیدم نداره. رمزیه. رمزشم عددی و اثر انگشتی نیست. چشمیه. خیلی خوبه. اون نور آبیای که چشامو اسکن میکنه تا ازش عبور کنم دوس دارم. مث وبلاگش. مث خودش. مث پیشی درونش . . .
بقیهی حرفمم باشه برای بعد