میم مثل ِ

آدمها ذاتا یا بر حسب شرایط زندگی، یا حامی‌ان یا تحت حمایت. مثلا بچه‌های بزرگ خونواده اغلب حامی اند. ینی نه که از بچگی مسئولیت محافظت از خواهر برادر کوچیکشونو داشتن یا حس کردن باید اینطور باشه اصولا اونطوری بار اومدن و در باقی راه زندگیشونم آگاه و ناخوداگاه سعی میکنن دیگرانی رو که دوس دارن یا بشون نزدیکنو تحت پوشش و حمایت خودشون نگه دارن. بدون اینکه زحمت خاصی بکشن یا به خودشون فشار زیادی بیارن و برعکس ته‌تغاریا اغلب ترجیح میدن تحت حمایت کسی باشن دوس دارن همیشه کسی باشه که بهش تکیه کنن. توو پرانتز قیاس مع‌الفارق ست و بر منکر وجود استثنائات فلان. پرانتز بسته.
به نظر من مهمه که آدما به این بعد شخصیتیشون آگاهی داشته باشن مخصوصا موقع انتخاب مخاطب خاصشون. اینا باید با هم مچ شن. حالت بسیار مشکل دار و مشکل سازشم انتخاب متقابل دو تا غیر حامی خواهد بود. و این فرای مسئله‌ی موازنه شدن و برقراری تعادل خودبخودی در روابطه.
حالا اینو میخوام بگم که یه وختایی هم یه حامی خودش میره زیر بال و پر یه حامی دیگه. اینجا اونی که توو این رابطه هه باز هم نقش حامی رو داره، باید خیلی حواسش باشه. چون اون حامی‌ای که اومده زیر پر و بال این خیلی با بقیه‌ فرق داره. اون آدم بخشی از هویتشو که همون حافظ بودنه، خواسته یا بعضا ندانسته به عنوان بهای رابطه پیش پرداخت کرده. ینی قبل از اینکه شمای حامی ِ او، او رو حمایت کنید اون از خودش یا چیزی که هست به خاطر شما و رابطه‌ش با شما گذشته. پس اگه پناه همچین کسی شدید قدرشو بدونید و هواشو بیشتر از قبل بدارید.