کاش صبح نمیشد

یکی دیگه از مصائبمه

مردی با چشای سحرآمیزو تصور کنید که نشسته داره کتاب میخونه و من دلم براش تنگ شده
بریم تمشک بچینیم
ته تغاریم مریض شده قربونش برم. انرژیای مثبتتونو بفرستید بش زودتر خوب شه. سخته آدم گنجیشکترین گنجیشکش مریض باشه
ساعتم دو ساعت دیگه زنگ میزنه من هنوز بیدارم ب ب 
یادم باشه بعدا یه چی در مورد این همسایمون براتون تریف کنم بخندید

در باب نیازها و مصائبم

نه که من خیلی خِشنم کاکو، واس همون کسی نَمیود با من بیشینه حرفای ظریفانه بزنه که خب این در نوع خودش مسئله‌ی مهمی نیس، به عبارتی اصن مسئله‌ای نیس ولی اون وقتی تبدیل به مسئله میشه که گاهی یهو احساس میکنم دلم میخواد برم برا یکی اعتراف کنم چقد یکی دیگه رو دوس دارم ولی خب اون یکی اولیه رو برای اعتراف هیچوخ ندارم . . . 
با یه حالت نیمه حسرت‌آلودی توو یه حالی بین باور و ناباوری، چشامو یه جور خوبی کنم و با صدای صاف نشده‌ی نیمه خشدارم آروم بگم: فلانی! میدونی؟ من واقعا خیلی دوسش دارم!

اوصیکم بالخُرَّة‌ ٍ و البُف فی الّیل و الجوار الیار

شنیدن صدای خرخر بهم یه حسی شبیه امنیت میده. بسیار هم دلنشین. 
اصن فکر برگشتن به زادگاهمو میکنم دچار تشویش میشم
سیگار مشکی با دو تا باند طلایی رو کمر فیلترش، همراه با رایحه‌ی توت فرنگی و دود آبی
دلیلش شاید اینه که معتاد نیکوتینش نبودم مشتاق خودش بودم
الانم که نمیکشم یه سیگاریم که نمیکشه

با اِیزتون

من قبل از اینکه شروع کنم به سیگار کشیدن یه سیگاری بودم که تا اون موقع سیگار نکشیده بود.  

همگی بگید چیـــــز

چیه؟ ما که توو ج.ا. فیلان دادیم که دیگه برامون نبائاس عجیب باشه وقتی ازمون خیلی شیک و مؤدبانه سوال کونن ولی سولاخ دادنو ببندن. 
پ.ن. دادن جوابو عرض میکنم طبعاً.

دموکراسی به ضمّ دال

بکنم؟

hujvhthj kdli afhki

ترجمه‌ش میشه اعترافات نیمه شبانه.
قد خدا خسته‌م

۳

اوایل بهار همان سال، یک شب صاف و پر ستاره و مهتابی، که کنار هم ته باغ دراز کشیده بودند و حرف میزدند، او برای همسر زیبایش غزلی از این حافظ شیرازی را میخواند. 
غزلِ « در همه دیر مغان نیست چون من شیدایی» بود. ...

اسماعیل فصیح / پناه بر حافظ 

پناه بر حافظ ِ فصیح دوستداشتنی

. . . او حرفهایش را قطع کرد و گفت : « من از تو خوشبختترم، چون تو را دارم. »
« من . . . من خودم امشب از ماه و فرشته‌ها خوشبختترم . . . در همه دیر مغان . . .»
« تو از من خوشبختتر نیستی چون تو مرا داری . . . »
« ش ش ش . . . » / خوشش نیامد.

پناه برحافظ ِ فصیح

. . . اگرچه این سخن عشق ظریفانه نامنصفانه بود، اما نهایت حقیقت و واقعیت آخر بود. "او" خوشبختتر واقعی و نهایی بود، چون او در اوج عشق رفته بود، نمانده بود؛ طعم عشق خوب را چشیده و رفته بود، نمانده و زهر زندگی لوس و دراز سازشکاری را نکشیده بود. پیر نشده بود. یک عمرررررر با مرگ غشق و عشق مرگ بال بال نزده بود.
برق و رعد با غرّش‌های شدیدتری . . . واقعه‌ی ناکامی آن زمستان کذایی تلخ . . .

عباس خان معروفی

... ولی عشق لحظه ی کشف دارد. نمیشود فراموشش کرد. حتی اگر آن عشق تمام شده باشد از یادآوری لحظه کشفش مثل زخم تازه خون می آید. تا یادش می افتی مثل اینکه همان موقع خودت با کارد زده ای توی قلب خودت.
از لابه‌لای رمان تماماً مخصوص

الوعده وفا

فعلاً این یکی دو تا رو بخونید، بقیه‌ی چیزایی که خواسته بودینم همین یکی دو روز ریشر میکنم براتون
بابت پست پایین متاسفم. معنیش این نیس که من کسی از بین کسایی که دوسم دارنو دوس ندارم یا از دستش خسته‌م. منظورم اینه که دوس ندارم به خاطر من یا دوس داشتن زیاد من اذیت شه کسی. و از اینکه این اتفاق هی تکرار میشه ناراحتم. همین

چرا واقعا؟

ای بابا ای بابا. من آدم اذیت کننده‌ای‌ام. خب؟ همه‌م اذعان دارن به این مهم. فقط این وسط سوالی که ذهنمو مشغول میکنه اینه که چرا دوسم دارن/ین؟ دوسم نداشته باشین دیگه. چرا یه آدم عاقل باید یه آدم مزخرف مث منو دوس بداره؟ حالا سببی یا نسبی فرق نداره. برید زندگیتونو بکنید دیگه. یه جوری برخورد میکنید انگار من جزو لاینفک زندگیاتونم همتونم از دم شاکی از دستم که چرا ال چرا بل؟ بائا من یه آدمِ ... اصن آدمم نه یه موجود خیلی خسته‌ی مغرورِ همیشه عصبانیِ تا حد اعصاب خردکن ساکتِ بی عکس‌العمل بی‌نهایت رکم. توو همه بقیه‌ی اخلاقا و خصوصیات و داشته‌های خوبمم. چه مرضی دارید منو دوس میدارید آخه؟ برید بی من به زندگی گوگولی مگولی خودتون برسید دیگه.
به قول مامانم به هیچیم اعتقاد ندارم لاقل یه توکلی بکنم اینجور وقتا بهش :|
اسمایلی انفجار
خدا مرگم بده من طاقت بحث و جدل ندارم یکی بیاد منو نجات بده
مثلا من حمال بودم اشکال نداشت عصبانی شم ولی الان داره؟
دقیقا نمیفهمم شغل من چه ربطی به همه چی داره؟

پوفففففف 
توو همه چی همه چی همه چی
چه کنم نمیتونم جلو خودمو بگیرم وقتی در حق کسی که دوسش دارم اجحاف میشه!

چرا بشم خب؟

هه هه هه یهو گف چرا برات مهم نیس وقتی جلوی بقیه عصبانی میشی که همه پیش خودشون بگن ببین دختر به این گلی چرا یهو تبدیل شد به دختر به این گهی!
دلم نمیخواس بمیرم دلم میخواس میتونستم بمیرم
نیگه دار پیاده شیم دیگه اه 
+ حالا چیکار کنیم؟
ـ  کاری نمیشه کرد، چیکار میخوای بکنی؟

لابد

نمیتونم به میزان لازم خوب باشم!
+ بریم خونمون؟
ـ  خونه نداریم که دیگه

ای بائا

من نفهمم دیگه. چرا؟ چون نمیفهمم اینا چی میگن! 
خسته‌م میدونید؟ خسته 

بلکه‌م بیشتر

هف هزار و هفصد و هفتااااااااااااااااااااااااااااااااد بار باید بنویسم راست نگو بلکه آدم شم

: )

به باز دم میگه باز نفس

خواب دیدم

به مامانم که توی آشپزخونه داشت براش چایی میریخت گفتم خیلی دوسش داشتم خیلیاااااااااا ینی انقد که اگه میگف دوسمم نداره من بازم دوسش داشتم ولی حالا دیگه دیره حالا دیگه فلانی رو دوس دارم!
باک انرژیم سولاخه
بغل با غینه نه با قاف. درست بنویسید
اسمایلی جیغ در عین سکوت

نمیاد که

دلم میومد میگفتم وطن چه گهیه دیگه بائا
وووو به افتخار آهنگ حالم بده‌ی بنیامین که در پس‌زمینه‌ی من در وضعیت فعلی بسیاااااار ب بَ . . .

تجلی تناقضم

از اونور دارم به تخته کردن در وبلاگ فک میکنم و از فک کردن به نوشتن احساس حال بهم خوردگی بم دست میده، از اینور دارم زرت و زرت محض اطلاع شوما *شر تراویده و پابلیک میکنم
به هیچی هیچ ربطی نداره ولی از اونجایی که مغز نازنین من این مدلی کار میکنه یاد میرزاده‌ عشقی افتادم. 

. . .

محو شدن حتی

. . .

چقدر هوس غیب شدن کردم
فاز که چی که چی که چی
شبیه حس از اینجا مانده از آنجا رانده شدن
شبیه ترس

کامل نه البته هنوز

ها راستی یه پیشی مهم باهام آشتی کرد. همون که خیلی بامزه‌س

:|

نوک انگشت اشاره‌ی دست چپم پیر شده

بر وزن آهنگ گلنار بوخونید

داناااااااااا دااااااانااااااا داناااااااا 

یا مهدی ادرکنی

به قول حضرت خودش از اونور اقیانوسا در خلیج بنگال نشسته داره نقشه میکشه چجوری به زور به من غذا بده :|

صدام

کل اون یادگار دوستو همونجوری درب و داغون، با صدای فندک اولش و با حجم کم گذاشتم براتون. در یه فایل جداگانه یه تیکه‌ی وسطشم بابی اونوقتا که حوصله داشت و به من لطف بسیار روش موسیقی متن یکی از آهنگای شادمهرو با پیانو زده بود که اونم گذاشتم گوش کنید. برای تو که در بندی شاهین رو هم؛ برای کسری که بضی از شماها اگه یادتون نرفته باشه میشناسیدش و برای مجید و مریم و عسل و مهدی که شماها احیاناً نمیشناسیدشون، و برای همه بقیه‌ای که ـ شوما رو نمیگم ـ ولی لاقل جای من یکی الان، در بندن! این "تو شبیه برادرم هستی"ِ یغما رو هم قدیما برای مهدی خونده بودم ولی مع‌الاسف گمش کردم فلذا دوباره میخونم میذارم گوشش کنید. اون سال نو سال فیلان حامد ابراهیم‌پورم میخواستم براتون بخونم ولی نمیخونم. نمیتونم. در هوایش بیقرام، خنک آن دم و گر صبر دل از تو هست و گر نیستم میخونم براتون. یکی از شعرای جنتی‌عطایی و چن تایی از حسین منزوی، شاملو، حمید مصدق و اَمدرضا احمدی هم هست که قولشو دادم و فراموش نکردم میخونم میذارمشون براتون.  بعد صفحه‌ی صدامو حذف میکنم و زیاد حرف نخواهم زد مگر مناسبت یا دلیل موجهی باشد و یا سفارش مؤکدی. مخلص.

به تخمم

شاید، نشاید که آید 
شایدم که شاید چمیدونم

یوهووو خخخخ

نوشته که: "چنانچه دختری کبوتر در خواب ببیند شوهری مناسب برای او پیدا می‌شود" گفتم در جریان باشید بختم داره وا میشه :ی

:)

+ اینا یه درس دارن اسمش وصایح امامه!
ـ  نصایح عزیزم، جمع نصیحته/ یا وصایا که جمع وصیته.
+ میدونم. مال امام راحل!
ـ  اون اسمش نیس که مث امام علی مثلا! راحل ینی کسی که رفته، وفات کرده، مُرده. منظورشون خمینیه
+ میدونم چون این پشتش نوشته بود (ره) گفتم.
ـ  اون مخفف رحمة‌الله علیه‌ئه ینی رحمت خدا بر او باد
+ میدونستم بائا میدونستم. فقط جالب بود که همچین درسی دارن!
- / + میخندیم

جم‌ جم

خواب دیدم دارم توی اتاق مهمون که در حقیقت انباری از کتاب و وسایل بلامصرف خونه‌س، دنبال چیزی میگردم. نمی‌دونم چرا تو توو خونه‌ی مایی ولی وارد اتاق میشی و خیلی زود قطعات از هم پخش و پلا شده‌ی چیزی که دنبالش میگشتمو پیدا میکنی. در حالیکه دارم میام به سمتت که ازت بگیرمشون بت میگم چجوری پیداشون کردی؟ تو "گم‌شده‌ربا" داری! و در حالیکه در دو قدمیت واستادم میگم حیف که من گمشده نبودم . . . 
بیدار میشم.

اشتباه محاسباتی

ممولاً یه جوری میساختم که بزنم زیرش راحت بیریزه 

در

دوس داشتم برم

خبرنامه

سلام و ارادت. زنده‌ام هنوز ولیکن همچنان کژدار و مریضم. نگران اگر بودید نباشید دیگر. بهترم. احیاناً رو به بهبودم. بوسم نمیتونم بکنمتون مع‌الاسف، چونکه هنوز خوب ِ خوب نشدم. فدا. خاکیم.