عطار پیشکش حالا، تو بگو شعر سپید، بگو اصن ترانه، یه ساز ناکوک حتی . . .
عطارخوانی هوس کردم و خاعک بر سرم با این در کنج تنهایی خزیدنم و تیر توو این غربت که چارنفر آدم اهل دل باسواد دوروبرمون نیس که دل صابمردهمون گائی اینجوری واسه یه شب شعر ساده یا یه شب غیر از جفنگ چیزی شنیدن بال بال نزنه.