پژواک تن که میگم همینه دیگه.
چه گهی بخورم خو نمیرسم همزمان برای همه یه اندازه یا به اندازه باشم. لعن و نفرین الهی و غیرالهی به من اصن. ولی این که چاره نیس. من که میگم باید یا از اول نمیبودم یا باید میرفتم یه جایی زندگی میکردم که هیچ آدمیزادی نتونه باهام تماس داشته باشه. . .
باز اونوخ شوما هی هنوز شاکی باشین که چرا نمیدی وبتو تعمیر کنن. چرا عکس نداری چرا فیس بوک فیلان چرا ال چرا بل. خو بابا من فقط یه نوشتهم یه صدام یه فانتومم اصن، بعد وقتی دو روز نیستم یا کم هستم انقد اذیتتون میکنم. الهی از وسط نصف شم البته، تقصیر شما نیس من نباید با کسی رفاقت کنم ولی پیش میاد دیگه خب : (
الان فک میکنین من دلم برای دونه دونهتون تنگ نشده؟ واسه همین رفیقم که لای حرفاش گف مدتها منتظرم بوده و من نبودم بعد براى اينكه اذيت نشه ناراحت نشه حذفم كرده يا حذف شدم از ذهنش. . . واسه همین فک میکنین من دلم تنگ نشده بود؟ اگه نشده بود که خوابشو نمیدیدم توو این سه چار ساعتایی که در روز شاید بخوابم یا نه. ولی خب چه کنم وقتی زندگی داره فشارم میده؟ نمیرسم دیگه. نتیجهشم همین میشه.