بی‌خیال شوید

عرضم توو حوضورتون که من خیلی توانائیای بشری و فرابشری دارم ولی قسمت موسیقیایی مغزم یه مقدار اندکی مشکل داره. تقصیر خودم نیست میدانم. میدانم بدین صورت که دانش ومعرفت و حتی شعورش را دارم ولیکن خروجی‌های موسیقیائی‌ام مختصری معیوبند. همین است که تمام کودکی و نوجوانیم هم شرمنده‌ی تک تک سازهایم شده‌ام. شرمنده‌ی سنتورم بیشتر از همه که قربانی خشم و دردم شد و کمرش شکست. و سه‌تاااارم سه‌تار نازنیم که بردندش و من فقط نگاه کردم. . .
میدانم پستم. به این پستی‌ام آگاهم. لیک فقط سه‌‌تار نبود که بردند. جانم را و جان جانانم را هم بردند. من شرمنده‌ی همه‌ی سازهای دنیام و آتشی که خاموش شد و من که مثل آتشفشان خاموشی بی‌غیرت و دمسرد پرپر شدن رازقی را به نظاره نشستم. 
اگر گفتم نمی‌دانم یا نمی‌توانم از من گذر کنید و به رویم نیاورید که از چهار سالگی و کمی پیشتر از خواندن و نوشتن، زبان موسیقی را به من آموختند و من. . . من هنوز نه توان خواندن دارم و نه شایستگی نواختن. . .