+ چه می‌کنی؟
ـ دلتنگی


حس میکنم فشارم داره میچسبه به کف زمین دیگه
+ اون خواننده‌هه اسمش چی بود پیر بود موهاش سفید بود؟
ـ :| مرضیه؟
+ آهاااان آفرین
+ عه من اینو میشناسم کشتی‌گیره
ـ ها قهرمون کشتیه دیگه
+ نه من از رو گوشاش شناختمش
ـ :| 

+ چطوری؟
ـ افتضاح
+ چقد ینی؟
ـ قدّ شری 

بعدشم به محض رسیدن به هوای آزاد سیگارمو آتیش می‌کنم و سعی می‌کنم به خودم فش ندم

عزممو جزم کردم برم داد بزنم سر رئیس بیمارستان بگم یا میگی حقوق منو زیاد کنن یا من هیچ غلطی نمی‌تونم بکنم. بعد اگه خندید بگم بیس پین درصد، اگه نخندید بگم هر چی کرمته. اگه‌م بگه نه خیلی سکسی از توو جیب داخل کتم برگه‌ی استعفا رو درمیارم میذارم رو میز و صبر می‌کنم. اگه گف ای بابا این چرا؟ باهاش به مذاکره ادامه میدم ولی اگه هیچی نگف میگم متأسفم ولی خودتون خواستین. بعدم کـَـت واکانه از صحنه خارج میشم 
یه بارم این زنه همسایه‌مون ـ یکی دیگه از عشاق بابا ـ تا دیده بود مامان نیس از فرصت استفاده کرده بود اومده بود در خونه‌ی ما گریه و زاری و شاکی و فیلان از دست زندگی و روزگار و تنهائی و بدبختی و مریضی و سرطانشو اینا. بعد بابائم خسته بی‌حوصله خوابالود و اینا دید راه فرار نداره اومد دلداریش بده یهو برگشت بهش گف ناراحت نباش فردا هم یه روز دیگه‌س! بعد جالبتر اینکه اونم آروم شد :))
فردا یک روز تخمی دیگر
بسیار کاردارنده‌ی کارنکننده
حالم از همه چی بهم میخوره

:|

مردم چه وقیح شدن والا
خونواده و زن و بچه‌ی کوچیک بغل هم نشستن آخه! جل الخالق
ماهی‌صفت
پ.ن. زن چادریا رو بگو اون وسط

:|

چرا از دستم عصبانی شد؟

اینجا به مثابه 2do list

یادم باشه ایمیلامم چک کنم. تلفنارم نباید فراموش کنم. دانشگاه آخ آخ پادم رفته بود کلاً :|

که حرصم خالی شه

به داعاشمم هر چی زنگ زدم نگرفت لذا توو روح مخابرات و تلفن راه دور

six cent soixante-six

یه گنجیشک ته‌تغاری‌ام دارم که وسط تابستون به دنیا اومده ولی هنوز نیومده کادوشو بگیره بعد توله سکککک دیوث انقد دوسداشتنی و بانمکه که فقط میشه دوسش داشت حتی نمیشه غر زد سرش چه برسه به عصبانیت. بیا امشب کادوتو بیگی توله 

شالتم افتاده زمین :|

تو ام برگرد دیگه **. چقد سربازی آخه؟ لاقل سنجابو با خودت نمی‌بردی. الان منِ بی‌زبونِ مظلوم چه جوری بدون کمک اون سنجاب احساساتمو بیان کنم؟ لاقل یه نامه بنویس بده یه کبوتری گنجیشکی چیزی برام بیاره.

^_^

میگه با اینهمه گنجیشک چه عجب یاد من کلاغ پیر کردی. کلاغ عمتّه خو. من همیشه به یادتم

من آدم خوبی بودم...

پُرم پرم پرم از کینه و خشم و نفـرت. نفرت از این جماعت پست کثیف. این لعنتی‌ها. این بیشرفاااااااا این بی‌ناموسای پفیوز حال بهم زن. از همششششششووووون از همشون متنفرم. از اون بهتریناشون با عبای شکلاتی یا شال سبز گرفته تا **ترین و چاقال‌ترینشون. از همشوووووووووووووووووووون متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. متنفرم. انتقام میگیرم. انتقام همه چیو. از همشون بدم میاد. از همشون. **ای لعنتی. موجودات نفرت‌انگیز گه. باید تقاص پس بدن. تقاص دونه دونه دونه دونه دونه گه‌خوریایی که کردن. تقاص همه چیزا و کسایی که ازمون گرفتن. تقاص همه زندگیا خونواده‌ها و آینده‌هایی رو که از هم پاشیدن. همه‌ی چیزایی رو که نابود کردن و لبخند رضایت زدن. یه روزم تو چشای اون مردک جوری نگاه خواهم کرد که توو جهنّم چشام آاااتیششش بگیره . . .

بعد از یک ساعت تأمل، دس به کی‌برد

به صورت چکیده: خسته‌ام.

...

از اون وقتاییه که فقط و هی و تا مدت نامعلومی دلم می‌خواد فقط بخوابم 

sos

سوال 
جواب
رد جواب / تکرار سوال
جواب بعدی
رد جواب بعدی / تکرار سوال
آخرین جواب ممکن
رد جواب / تکرار سوال با عصبانیت
اعلام تسلیم شدن و جواب نداشتن
اوج گرفتن عصبانیت و خوردن حرص به صورت توأمان / تکرار سوال
احساس ناگزیری و بیچارگی / دعوت به آرامش و تلاش برای سوق دادن مخاطب به سمت دایورتینگ 
عصبانی‌تر و طلبکارتر شدن / تکرار سوال همراه با اولتیماتوم
 اعتراف به ندانستن جواب / درخواست گذشت و بخشش بابت ندانستن و عدم توانایی همیاری
قاطی کردن / گفتن چیزهای ناشایست و ناحق و الخ
سکوت و سعی در فهمیدن آنچه کننده‌ انتظار شنیدن بعد سوالش را دارد / به نتیجه نرسیدن / درماندگی و احساس بیچارگی محض
اتهام و تهمت و بهتان و این قبیل ادعاها
بهت و قصارة زبان 
ادامه رویه‌ی پیشین و تکرار مکرر سوال
من. من ِ بی‌چاره. همین الان. پوفففف

چه؟

یه جمله‌ای داشتم ته یکی از مقالاتم توو دوران طفولیت نوشته بودم به این شرح که:
طبیعتا مرا چه کردار دیده‌ای که اینچنینم در تنگنا می‌گذاری!

:|

چقد آدم بداقبال باشه که واس خودش هیچی نخواد همه چیو واسه ایکس و ایگرگ بخواد بعد ایکس حذف ایگرگو بخواد، ایگرگم برعکسشو. . .

:|

من شبا نباید زیاد فعالیت کنم چون نور نیست نمی‌تونم فتوسنتز کنم گشنه‌م میشه باس غذا بخورم کونم نمی‌کشه اذیت میشم. والا

نچ نچ نچ

یک ساااااااااال تمام گذشت 

کیسه بدم خدمتتون؟ خیلیم عالی :))

+ تختم یه جائیه که آسمونو میشه از توو پنجره‌ی بغلش دید. . .
ـ چه خوب
+ می‌تونیم ستاره‌ها رو از توش با هم نگا کنیم. . .
ـ تو آره ولی من که نه
+ چرا؟
ـ خب آسمون من توئی دیووونه ـ ماه من صورت توئه ـ ستاره‌هامم چشای قشنگ توئه

تأملات در لحظات عرفانی پیش از خواب

نه که در حدّ تیکه کلام ولی قائدتاً و در واقع رو زیاد استفاده می‌کنم. گرچه به جا و درست. . .

در ادامه‌ی خبرها ...

قائدتاَ کسی اینجا رو بخونه بایست بره از جایی که نخونده بیاد بالا نه که از اینجا بره تا جایی که نخونده پائین. این یه مطلب.
مطلب بعدی اینکه یا نخونید یا همشو بخونید چون این یه پکیجه به هم پیوسته‌س. 
مطلب آخر اینکه شومایی که کیونشو یا ذوقشو نداری کلشو بوخونی خب اصن جز خونواده‌ی گنجیشکیان نیستی پس همینکه قرنی یک  بار هم سر بزنی قدم رو تخخخمِ چشِمون گذاشتی. روی سخنم اصن با شوما نیس. 

Orc

تو که قابلیت اینو داری که شنا کنی بیا برو توو اقیانوس دلم اوضا احوالو از نزدیک مورد بررَسی قرار بده زیادم موج درست نکن تخم سکککک

شاهاب آسمون دلم

گف منو ببینی چیکار می‌کنی؟ گفتم بغلت می‌کنم. توو بغلم لهت می‌کنم بعدم می‌برمت لب دریا بعد بازم بغلت می‌کنم نازت می‌کنم با فرفری موهات بازی می‌کنم بوست می‌کنم بعد قربونت میرم بعدشم مچاله‌ت می‌کنم توو خودم تا خوابت ببره. ولی خب اول ِ اولشو بهش نگفتم. نگفتم وقتی ببینمش دستامو سریع میکنم توو جیبم و یه آرزو میکنم. . . نگفتم که شهاب آسمون دلمه! نگفتم که وقتی ببینمش یهو مث دخترک گل‌فروشی که توو سرما زیر سقف آسمون بی‌ستاره ، بی‌پناه و آواره واستاده و داره توو سیاهیای شب اون بالا دنبال خدا می‎‌گرده. . . ـ همونقد که اون با دیدن یه شهاب یهو انقــــــــــــدر ذوق میکنه که همه‌ی درداش یادش میره ، منم همونقد ذوق می‌کنم وقتی ببینمش. 

در جریان باشید

ولاه که من یه دونه حیوون خونگی بیشتر ندارم 

محض اطلاع‌رسانی

عرض شود که هنوز بیدارم

به دلیل پاره‌ای از درخواستها :ی

رو تخم چشام. علاوه بر داستان امدادرسانیم به سنجابا، اون *شری هم که در مستی نوشته بودم همون که توش سیگارمو داشتم سر و ته آتیش ‌می‌کردمو هم بازنشر می‌کنم براتون. الان میخوام اگه قسمت باشه یه چرتی بزنم. فعلاً. . .

در جریان امر هستید که

یه سری نظرات جدی و نیمه جدی سیاسی و بعضا اجتماعی و عمدتاً در مورد اخبار روز دارم که خیلی دوس دارم مطرحشون کنم ولی مع‌الاسف کیونشو ندارم و بدین ترتیب حرفا همچنان توو دلم و اینجا همین *شرنامه‌ای که هست می‌مونه و من الاه التوفیق.

دخ کردن هم فعل نوستالجیکیه

آرنجم نابود شد از هم پاچید ترکش‌وار منفجر شد گائیده شد وااااااااااااای آرنجم :((
بیاید یکی یه دونه سیلی بزنید توو گوش ِ گوشه‌ی این میز من دلم خنک شه. 

مجاب کننده با مهر

یادم رفته بود بگم از پیشیا عکس گرفته برام فرستاده و من که عاشق پیشیا هستم لبخند میزنم و میدونم که وقتی پیشیا رو میبینه یاد منم میفته. . .

ای جان ِ جان

یادم میفته رفته به خاطر من قوری دو نفره خریده که دوتائی چائی بخوریم ذوب میشم اصن. 

در رزمایش پرش افکار یا د یرنوشت

بعدالتحریر: چندان داغ نیست یعنی که از نوشته‌های قدیمی‌ست / در راستای شریولوژیست یعنی که محتوای خاص و جالب توجهی برای عموم، را درخور نیست


در آستانه‌ی سی سالگی زیر بارون ایستاده بود و در قطرات باران به دنبال چیزی که نبود میگشت: سیستم/ نظام/ قانون. . . ها اونوخ من یه چیزی مینویسم شما یه چی دیگه میخونید چرا؟ چون نوشته‌های من برای خونده شدن، نوشته نشده‌ن، نوشته‌های من برای شنیده شدن نوشته میشن.
فیبوناچی خیلی خوبه ها ولی بضی وختا بی مقدمه به مغزم تجاوز میکنه لامصب 
نوشته‌های منو هر کسی نمیتونه بخونه یا بفمه ولی اگه خودم بخونم، امکانش هس که یه تعداد رضایت‌بخشی تحت تاثیر قرار بگیرن
احمقانه‌س ولی دوستداشتنیه. 
در من دیوونه‌ای هست که من همیشه همه جا از همه و با همه‌ی تلاشم، قایمش نکردم نه؛ مهارشم نکردم من فقط انقدر گریمش کردم که جنونش توی ذوق نزنه. جنونش توی ذوق نزنه. جنونش توی ذوق نزنه. جنونش توی ذوق. . . ذوق. . . ذوق. . . ذق ذق میکنه یه چیزی توی سینه‌م. 
من چشمای بی‌نظیری دارم. 
وااااای هنوز داره بارون میاد. باید برم زیرش.
ریاضی و بازی با اعداد لذت‌بخشترین تفریح زندگی منه.
احساس میکنم نیاز دارم که آبتنی کنم.
من از بچگی عاشق آتیش بودم. 
من هیچوقت بچه نبودم. 
آب. آبان. آبدیده.
روح پیرترین و رندترین طبیب و ادیب و کتیب و خطیب و حسیب و بل حبیب دنیا، همیشه در کالبد کوچک ظریف تن من محبوس بوده و من همیشه عاشق کسی بودم که روحش از پسِ قرنها اما در قالب تن خودم نفس میکشید. میکشد. میکشیم. میکشم. میکش. . . 
شفیق و صدیق و حمید. کمم یه چیزی شبیه فریاد تنم.
اون آبدیده که گفتم خودمم.
باید با یه دلفین دوس شم.
اگه آبشش داشتم میرفتم وسط اقیانوس آرام زندگی میکردم. در عمیقترین نقطه‌ش. جائی که تیغ خورشیدم عرضه نداره بش برسه.
گفته بودم من مادرم؟ انقد بچه دارم که فقط از شمردنشون فکم درد میگیره. 
رسالت میدونی چیه؟
وختی میگم رسالت چی میاد توو ذهنتون؟
من خودم از جنس آبم، عشقم خاکی بود. برای همین بعد از اینهمه سال که از مرگ آتش میگذره همه چیزم انقد گلالوده. به کسر گاف کاف کاففف کاففف کافکا رو خوندید؟ مسخ که نماینده همه‌ی کافکا نیس. مسخ تجلی سرگذشت و برنگشت ایرانه. شما اون قصه‌ی منو نخوندید که. شما کافکا هم نخوندید. کافکا رو همیشه کسائی که نباید میخونن.
حس خوبی ندارم بهتون.
احساس این ساکنای بدوی محلای قدیمی نوساز شده رو دارم.
چقد به خودتون فشار میارید وختی یه جمله‌ای رو نمیفمید. رد شید برید بعدی دیگه. تئوری فیزیک کوانتنوم که براتون توضیح نمیدم. حالا میدادم هم تازه مگه قرار بود حرکتی در این زمینه انجام بدید که دقت کنید و بفهمید چی دارم میگم؟ 
این رسالت چیز خوبیه ولی خب اگه سلام مثلا برای شما فقط معنی همون سلامو میده لفظ رسالتم ذهن مغشوش منو مخدوش نمیکنه.
ها سلام برای شما همون سلامه ینی؟ 
پدر و مادر من آدمای بی‌قراری هستن.
راستی من از بچگی همیشه دلم میخواس با یه شاهین دوس شم. پرنده‌ی شاهینو عرض میکنم البت. از اهلی کردن خوشم نمیاد ولی دوستی ربطی به اهلی شدن نداره. 
اینکه میگن تن آدمی شریف است به جان آدمیت، اگه مصرع دومشو نگن خیلی *شره به نظرم.
دو تا رفیق شاهین دارم. آدمیزدا شاهین‌نامن البت.
یه دفه به یکیشون یه چیزی گفتم گف *شر عظیمی بود.
اون شعره‌م *شر عظیمیه حالا.
برا کدوماتون جامعه و توس و نشاط و عصرآزادگان و صب امروز فقط یه سری کلمه‌ی بی‌ربط به همه؟
سلام برای شما سلامتی میاره ولی منو یاد خدافظی میندازه.
بعد از سلام و اتفاقاتی که افتاد ـ بیشتر اشتباه خود ما بود البته ـ که باعث شد کفتارها از هار بودنشون خجالت نکشن و وقاحتشونو بی‌پرواتر از قبل به نمایش بذارن. . .  . 
مسخره‌ترین اعترافیه که دارم میکنم ولی دلم برای در ساختمون تئاتر شهر تنگ شده. ینی فلاکت در حدی که آدم دلش برای یه در تنگ شه آخه؟ 
حالا باز در درسته ذاتش دره و مسخره‌س ولی باز چون درِ جای خوبیه طوری نیس، یه بار که نصوه شب داشتم تنهائی توو اوتوبان قدم میزدم دلم برای خس خس یا خش خش یا حالا هر چی، همون صدای کشیده شدن جاروی آشغالی در عمق سکوت روی آسفالت کوچه‌ی بچگیام هم تنگ شده بود.
به بچه‌هایی که مدرسه‌ی غیرانتفاعی میرفتن از بالا نگاه میکردم. دست خودم نبود حقیر میدیدمشون.
خودم خیلی زحمت کشیده بودم که از زیر بار این مصیبت رفتن نجات پیدا کنم و کردم.
پارک نیاوران خاطرات خوبی رو یادم میاره.
ترجیح میدادم بچه‌ی یه جایی مث هف حوض بودم مثلا و با افتخار میگفتم من بچه فلون جام تا اینکه آدرس یه جا دیگه رو بدم بگم پاتوقم اونجاس حالا کمانکه دروغم نباشه!
عشق من تنها آرمانش این بود که وقتی وکیل شد، فکری به حال زار کودکای کار و خیابون‌خواب کنه.
سه ماه و۵ روز بعد یه موجود وحشی عصیانگر داغون متوهم هیستریک شیزوفرن شده‌ی روانی که تن و روح جرواجر شده‌ی رنجورش هنوز بوی خون و منی و سوختگی و کثافت میداد، تحویلمون دادن.
من فقط میگفتم عی وای عی وای عی وای و ذره ذره آب میشدم از درون. 
اگه اون *شری که گفتم. . . راجع به روح پیرترین و رندترین و فیلان‌ترین بیسار که توو تنمه. . . اون ؛ مث یه منشاء بی‌پایان انرژی در من نمیجوشید، نمیدونم چجوری و از کجا قرار بود اونهمه. . . عی وای عی وای عی وای 
ها راستی شما میدونید ای وای با عی وای فرق داره؟
بابام یه دوستی داشت اسمش حجت بود اسم پسرش آبی بود مثه رنگ چشاش.
یه دوستیم داشت که اسم کوچیکش یادم نیس، فامیلیشم به شما ربطی نداره، اسم پسرش سبز بود. ینی اسمش یاشار بودا ولی از اونجائی که اسما برای من رنگ دارن یاشار سبز بود. یه سبز چمنی خوشرنگ. 
من و یاشار از بچگی تا نوجوونی یه رابطه‌ی عاشقانه منحصر بفرد بی‌نظیر داشتیم. ابزار ایجاد ارتباطمون نگاه کردن توو چشا و لمس تن و گفتن و شنیدن حرف با صدا و کلمه نبود. از اولِ اولش تا آخرش نقاشی بود. 
گوگرد/ کبریت/ بوی چوب سوخته/ خسته شدم از نوشتن
عزت. وااای عزتم از اون اسمائیه که خرابم میکنه. آخی انگار عزتا همشون خوبن. شایدم همشون مظلومن. عزتِ فریاد زیر آب یادتونه؟ اگه منم یه دونه از اون عزت دسپاچه‌ها داشتم، اگه قیافشم مث همون جوونیای داریوش بود که دیگه اصن یه وضی. ولی خب اگه منم که اگه عزتی هم بود و اینا، بازم من جای معشوقش نمیشدم که به خاطر من بخواد حرکتی بزنه که؛ من توو اون سناریو ام یا میشدم ناجی اون یا مثلا یه چی مث همی الانم. کلا عرضه‌ی اینکه بیشینم کسی کاری برام بکنه رو ندارم. حالا اسمش عرضه‌س یا طاقته یا غرور زیادی‌ای که نمیذاره بذارم مدیون کسی باشم یا هر چی حالا. 
بریم خونمون؟
من آدم مسافریَم ینی باید خونه به خونه شهر به شهر برم پیش آدما، رسالتمو انجام بدم بعد بذارم برم و ادای اینو دربیارم که برام مهم نیست که اونی که ازش خدافظی کردم الان ازم متنفره و دلمو به این خوش کنم که عوضش زندگیش به سامانه.
وای چقد حرف.  روی قبرم بنویسید لاجرم منفجر شد از بس که حرف برای نگفتن داشت. . .
لازمه عذر خواهی کنم که الان حالتون بد شده؟
چون فرقی به حالتون نمیکنه عذر نمیخوام. 
خواهرم خیلی آدم عجیبیه. کلا گزینه گفتن حقیقتو برای اینکه نمیخواد دل آدما بشکنه فور اور دایورت کرده. هر دفه‌م حقیقتو گفته به خاطر فشار من روش بوده. بعدشم به عنوان کیفر کارم مجبور شدم یه دروغی بهش بگم بگه که هم حقیقت تلخی که گفته رو تکذیب کنه هم حال شنونده‌ی حقیقتو خوب کنه هم بهشون امید بده و هم قضیه به پیچیده‌ترین شکل ممکن دور زده و علاوه بر همه‌ی اینها مشکلی که منجر به فاش حقیقت شده بود به غیرممکن‌ترین صورت ممکن ینی بسیار مخملی و نرم و صورتی حتی حل شه.
یادتون باشه اگه یه روز آدم بزرگی شدم به خاطر اینه که یه سری از توانائی‌های متافیزیکیم رو به کار گرفتم. بشر توانائی‌های متافیزیکی زیادی داره که مع‌الاسف یا خوشبختانه راه کنترل و استفادشونو نمیدونه.

...

اینجا
      برای از تو نوشتن
                              کم است


دنیااااا
    برای از تو
                  نوشتن
                           مرا کم است


محمدعلی بهمنی

بی‌خیال شوید

عرضم توو حوضورتون که من خیلی توانائیای بشری و فرابشری دارم ولی قسمت موسیقیایی مغزم یه مقدار اندکی مشکل داره. تقصیر خودم نیست میدانم. میدانم بدین صورت که دانش ومعرفت و حتی شعورش را دارم ولیکن خروجی‌های موسیقیائی‌ام مختصری معیوبند. همین است که تمام کودکی و نوجوانیم هم شرمنده‌ی تک تک سازهایم شده‌ام. شرمنده‌ی سنتورم بیشتر از همه که قربانی خشم و دردم شد و کمرش شکست. و سه‌تاااارم سه‌تار نازنیم که بردندش و من فقط نگاه کردم. . .
میدانم پستم. به این پستی‌ام آگاهم. لیک فقط سه‌‌تار نبود که بردند. جانم را و جان جانانم را هم بردند. من شرمنده‌ی همه‌ی سازهای دنیام و آتشی که خاموش شد و من که مثل آتشفشان خاموشی بی‌غیرت و دمسرد پرپر شدن رازقی را به نظاره نشستم. 
اگر گفتم نمی‌دانم یا نمی‌توانم از من گذر کنید و به رویم نیاورید که از چهار سالگی و کمی پیشتر از خواندن و نوشتن، زبان موسیقی را به من آموختند و من. . . من هنوز نه توان خواندن دارم و نه شایستگی نواختن. . . 

^_^

+ تو فک میکنی کی هستی؟
ـ هم خاطره‌ی زنبق یک لحظه پس از رگبار

رها رها چو رویای محال هار هار

کتابامو بفروشم پولشو بریزم حساب این یتیم یتما خودمم این کوله‌‌هه که برای تولد بابک خریده بودم و نشد که بهش بدمو بندازم رو کولم راه بیفتم به دوره‌گردی. هر شهری‌ام که رسیدم یه کتاب بخرم روزا برم بشینم یه گوشه‌ی دنج بخونمش، عصرا بزنمش زیر بغلم برم ماجراجوئی، شبام بذارمش زیر سرم بخوابم، تمومم که شد بدمش دست بهترین آدمی که توو اون شهر بهش برخوردم و برم شهر بعدی. آدم ماجراجوئم بالاخره انقد خوش‌شانس هس که قبل از پیر و فرتوت شدنش بتونه ریق رحمتو سر بکشه. دیگه آدم چی بخواد از زندگی؟
کی حال داره بره سر کار با این اوضااحوال تخمی حالا
اسمم کاظمه توو خونه بهم میگن شری 

هیچ جسمی توانایی حرکت با سرعتی بیشتر از سرعت نور را ندارد

از سرخ‌گرانشی چیزی شنیدین؟ افق رویداد میدونید چیه؟ از سیاهچاله‌ها و کرم‌چاله‌ها چیزی میدونید؟ نمیدونید؟ خب شاید اگه مث من باهاشون کمی همذات پنداری می‌کردید . . . البته بهتر که مث من نیستید خوشبحالتون حتی.

ملالی نیست جز بی‌مرگی

وندر باب احوالاتم باید بگم دائم با خودم در کلنجارم و اندیشه که چرا و چطور این من هی تمام می‌شود و باز تمام نمی‌شود؟ مگه من واقعاً چقدم که انقد هر دم ایسپشن‌وار جان از قالب تنم به در میشه و در دم دوباره پُر؟

مثلاً شری در مرز انفجار

من گاهی مث الان واااااااااااااقعاً نیاز به سکوت و تنهایی دارم. من واقعاً به چند لحظه سکوت و آرامش اطرافم نیاز دارم و مرحمت کنید نیازو با تأکید بخونید و یادتون باشه واژه‌ها برای من اهمیت دارن و این یعنی من وقتی میگم نیاااز، نیاز با احتیاج زمین تا آسمون فرق داره! 

تأملاتم بعد از دوازده بار عطسیدن با صداخفه‌کن

همیشه یکی از انگیزه‌هام برای هر چه زودتر مستقل شدن و تنها زندگی کردنم این بوده که راحت توو خونه و هر ساعت از شبانه‌روز هرچقد میومد عطسه و سرفه می‌کردم بدون اینکه مزاحم کسی بشم یا کسی رو نگران کنم

غمگینم مث نگاه آخر

خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خعلی حالم بده. دلیل خاصی نداره ها. دلایل عام زیاد داره بیشتر. 
کاش این روزا همش یه خواب بد بود که وقتی تموم میشد همه چی مث قبل هنوز انقد بد نبود.

خیرشو ببینی ننه

پسرم منو ببر یه گاراج‌سل و به چند سنت آمریکایی بفروش

یه طوری

اونوخ اینکه این اسم اونو میشنوه یه طوری میشه و اون اسم اینو میشنوه یه طوری تر میشه ینی یه طوری شده قبلاً بینشون دیگه. 

M&M

یه گنجیشکم دارم ام‌ اند ام خیلی دوس داره حالا بعدا در موردش بیشتر مینویسم

الان خیلی بهتون فشار میاد کامنتدونی باز نیس نه؟ هاررررهارهار

برم استعفا بدم؟

بهشت

توی گودر یه اکانتی درست کرده بودم بیس سی تا خودی فالوش میکردن. فقط عکس شر میکردم توش بدون مشکل زمان و عبور خانواده‌ها و اینا

بگم؟

از القابم براتون بگم؟

شطروس فداکار

میرم خون بدم این شلوار شیش جیبامو میپوشم که تو هر جیبش یه سری پول خورد و ساعت و سنگ ریزه و آت آشغال بریزم وزنم بیاد بالا که به جرم سبکی کمک‌های انسان‌دوستانه‌مو رد نکنن

تازه اهدای خونم میکنم

مث ببعی نیستم ولی بالاخره یه فواید محدودیم دارم. حالا اتفاقی اصن.

همه‌شم که بد نیستم

میخواین از شاهکارای امروزم براتون بگم؟
به صورت تلفنی تنها با تشریح شکل احتمالی حروف، داروهای مامبزو از توو نسخه‌ی ناخواناش تشخیص دادم!

پوف

+ چن تا دوسم داری؟
ـ شری تا 

شریتا

تالا به این فکر کردین که یه آدم چقد باس مچاله شه تا توو بغل یه گنجیشک جا شه؟

دلمو به چی خوش کنم

شمام که همتون بگائید

سعی کنید توش قرار نگیرید

توو فارسی به عربی بهش میگن ذوالحدین!

دیلما

قبلنا. . . قبلنا هنوز یه چیزایی اینجوری نشده بود و چقد خوب بود 

فیلم بسازیم اسمشم بذاریم در تندباد باگ‌ها مثلاً

از زندگیم، از اخلاقام، از رفتارام، از کارام، از تصمیمام، از حرفام، از حرف زدنم ایضاً، از کارم، حتی از رفیقامم بدش میاد ولی شاید هیشکی‌ام قدّ اون توو دنیام دوسم نداشته باشه . . . 

بوالعجبا

حالا من ادعا که ندارم همیشه‌م اذعان داشته‌م آدم گهی‌ام ولی اینجور مواقع از حجم این پتانسیل بد بودنم در عجب میمونم که موجود بیش از حد مهربون و صبوری مث اینو انقد اذیت میکنه که اینجوری میگه . . . 

:|

بعد دیگه عارضم حضورتون که فرمودن:
تو با همه بد حرف میزنی
تو با همه بد رفتار میکنی
تو همه رو ناراحت میکنی
توهمه رو میسوزونی
تو همه رو ناراحت میکنی
تو . . . تو . . . تو. . . 
نمیشنیدم دیگه بقیه‌شو نمیدونم. شرمنده‌ی گل روتونم

جواب چیو آخه

دوسم نداره دیگه. هر چی‌ام دوس داشت گف بعد گف من جوابتو نمیدم ولی جوابتو می‌گیری!

پ.ن. **ـه هر کی فک کنه مخاطب خاص و این *شرا

اندر باب خاطرات آشغالی‌م

+ رفته بودم آشغالو بذارم سر کوچه یه دونه از این نگینای پیرسینگ نوک ممه پیدا کردم
ـ آخ آخ یه دیوثی خورده هسته‌شم انداخته دور
+ گذاشتمش یه گوشه که صاحابش برگشت پیداش کنه
ـ خوب کردی اون اصن مث نون برکت خداس نباید بره زیر دست و پا
+ عوووف منم برم پیرسینگ کنم پ 
ـ نه نه نکنیا! ممه فقط اورگانیکش خوبه 
+ :|