یکی دیگه از مصائبمم اینه که خیلی دلم میخواد برم به بابام بگم من دیگه نمیتونم، خستهم، کم آوردم برای همیشه. دیگه هدر رفتم تا ابد، خیلی عذر میخوام واقعا که امیدتو دارم رسماً ناامید میکنم ولی نمیکِشم دیگه. لطفاً خودت به کارات سر و سامون بده، کارارو جمع کن، تکلیف همه چی رو معین کن و به امید من و آینده و اینا نباش.
نمیتونم دیگه. نمیتونم. تسلیم.