#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #مرد_میهن_آبادی #علی_کریمی
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #گهخوریهایحسینرحمانیدوست
#زن_زندگی_آزادی#مهسا_امینی #گهخوریهای سید محمد نبویان
دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون میگریست...*
صائب تبریزی
حق
مانا نیستانی ↑ |
*ارغوان شاخه همخون جدا مانده من، آسمان تو چه رنگ است امروز؟
شفیعیکدکنی
دست خودم نیس هنوزم نگرانش میشم...
♡
با یه همچین نوابغی سر و کار دارم
یه خانوم جدیدیم برای کارآموزی یا نمیدونم چی اومده توو بیمارستانممون، مثکه دو ساله اینجاس ولی فارسی یادش رفته. فرنگیم انقدر بلد نیس که قابل فهم باشه. زیبا نیست؟ بعد اولین سؤالش از من این بود که آیا مریضم ایرانی باشه میتونم فارسی دردشو بهش توضیح بدم یا خیر!
چه انرژیایی خب لامصب؟ :))
پ.ن. پرسیدما بعداً. ولی دیگه نگف :))
پایان سریال
مرسی اه/ قسمت ۳
سزاوار شکنجه/ قسمت ۲
میخواستم سرش غرغر کنم ولی متاسفانه متوجه شدم اگه ازم بپرسه چیکارت کردم که خوشحال نیستی یا دوس داشتی چیکار کنم که خوشال شی هیچ جوابی براش ندارم. در واقع مشکل نه اونه و نه شرایط. مشکل منم و خودم. دلیلشم که پیداس...
سری حقایق تلخ / وقایع تلختر/ عفونت عشق/ یا ترشح کثافت/ قسمت ۱
بذا باز یه واحدم شریولوژی بذارم براتون
آخر شبی یه دونهم از این عاشقانه نَرما بخونین حالتون خوب شه
فقط کاش حساب بانکیمم سینک میشد :))
گفته بودم بهم میگه وزارت امید واهی و اینکه نگران بودم حالا بچه از کجا بیارم بفرستم کانادا که شایسته پستم بشم :)) پسر ارشدم move کرده کانادا :)))))))
ترموستاتم خرابه دیگه چیکار کنم
پشت و جلوی روپوشم از گرما و شدت عرق خیس بود از نوک دم اسبیم و کش ماسکم داشت عرق میچکید بعد با ژاکت بافتنیای که رو روپوش تنش بود نگام کرد گف عرق کردی؟ گفتم نه با مریضا آب بازی کردم!
ظاهراً طالبی طالبم نبود
و رویایی هم که رفت...
یدالـٰه رویایی
سفربخیر آقای معروفی عزیز
به یاد سایه
اینم یکی از اون شعرای ابتهاجه که خیلی دوسش دارم. غزلی که وقتی شهریار بیمار بود براش سروده و شهریارم البته جوابشو نوشته ولی فعلا این تقدیمتون تا بعد :)
:)
برای ریحانه
من ندیده بودمش ولی وقتی ح تصادف کرده بود یک بار صدایش را شنیدم وقتی که وارد خانه شد و سلام کرد. هنوز خندیدنش و لحن و صدای مهربان حرف زدنش با را ح یادم هست و از زمین و آسمان دلگیرم که دیگر نیست. دنبال حکمت نگردید... چه حکمتی؟ چه عدالتی؟ چه انصافی؟ چرا اصلا مثلا من نه، چرا او؟ ولی خب چرا ندارد، دنیا بی انصاف است و زندگی بی رحم.
صبح مچاله و غمگین آمدم بیرون که هوایی بخورم، دخترکی دنبال توپ قرمزش دوید وسط خیابان و محو بزرگیِ کامیونی شد که از رو به روبه سمتش میآمد. پشت سرش دویدم از زمین بلندش کردم و باد محکم کامیونی که به فاصله مویی از کنارمان گذشت را روی صورتم حس کردم... به پیاده رو برگشتیم مادر دخترک سراسیمه و دوان دوان به ما رسید، دخترک پای مادرش را بغل کرد و گفت ماشین داشت زیرم میکرد ولی "ریحانا" نجاتم داد! مادرش توضیح داد ریحانا دوست خیالی دخترش است و هر وقت که خطری از بیخ گوشش میگذرد ریحانا کمکش کرده... داشت گریهام میگرفت بی کلام خداحافظی کردم و غصه خوردم.
... ... .