ساعت دو و چل‌وچار دیقه‌س و من بر خلاف قاعده‌ی این ساعتا ـ هیچ خوب نیستم. این روزا کلا خوب نیستم؟ اره؟ اینو میخواستین بگین؟ چرا جدیداً از من خجالت میکشین؟ شماها که خجالتی نبودین. خب اره. طوری نیس که. واقعیته دیگه. این روزا کلاً خوب نیستم. ولی خب وقتایی که مینویسمش یا الان مثلاً، دیگه اصلا خوب نیستم. حله؟ حل چشات؟ اینو میخواستین بگین؟ خب باعشه. وای چقدر بدم. یک نفر خاص باید در یه وضعیت روحی خاص میبود و با همون حالش بهم میگف نگران نباش. من که نگران نیستم که. ولی خب دوس داشتم اونی که بهم میگه نگران نباش خودش نگران نباشه و چون خودش نگران نیس به منم بگه نگران نباش.