خاطره شد

میگم که با حواس من مث دم شیر نباس بازی کرد. الان مثلا من با حه بی‌اغراق واقعا هر ساعت و هر دقیقه خاطره دارم. حتما بیشتر از خودش ازش عکس دارم. تو فک کن یادداشتای خصوصی روزبه‌روز دوره سربازیش دست منه. قصه‌ی همه‌ی آدمای زندگیش. . . همه‌ی آمدورفتای زندگیش. . . چقد رفیق بودیم چقد رفیق بودیم چقد رفیق بودیم. . . یادم نمیاد حتی یه بار باهم دعوا کرده باشیم. انقد زیاد دوسش داشتم و به خوب بودنش اعتماد داشتم که به راحتی میتونستم رفاقتمونو با موی سفید و عصا و دندون مصنوعی :)) تصور کنم. واقعا دوسش داشتم. ولی خب یهو خاطرمو آزرد.