:'(

خواب دیدم تا آخرین نفرشونو هممه رو آزاد کردن، توو یه صف طولانی داشتن میومدن سمت ما. یهو یکی فرمان داد یهو یه عده‌ای همشونو به رگبار بستن. همشونو کشتن. من . . . هیچ کاری نتونستم بکنم. هیچ کاری.