میو

داشتم دعواش میکردم یهو چشمم افتاد به دستاش دیدم همینجوری که دراز کشیده داره خودشو یواشکی ناز میکنه! هیچی دیگه؛ مگه میشه توو اون وض دل از کف نداد و ادامه داد؟ اونوخ هی چپ و راست اصرار و فیلان که نه حیفه تو باااید بچه داشته باشی فلان. خو من جیگر تربیت دارم با این دل نازکم آخه؟ یه پیشی رو نمیتونم دو ثانیه مؤاخذه کنم چه برسه یه بچه رو یه عمرتربیت . . .