انقد دوست داشتم یه جایی وسط یه اقیانوس یا دریا اونجایی که هر طرف نیگا می کنی خبری از خشکی نیس، تو یه قایق یا رو یه کرجی از اونا که هاکل بریفین اینا داشتنا، رو اونا دراز می کشیدم و از صدا وتکونای آب لذت می بردم و نسبت به هیچ چیز و هیچ کس احساس مسئولیت نمی کردم و با خیال راحت هر وخ می خواستم می مردم و . . .