هنوز هر دم زخمی از نو سر باز می‌کند/ لعنت به این دل که میداند و باز به ناکس اعتماد می‌کند

سر صبح یکی از بچه‌ها پیغام داده بود و قدردانی کرده بود که تو چقدر کمکم کردی و چقدر مدیونتم و اینکه الان در این جایگاهم بی تو مقدور نبود و اینا. بابت موفقیت و رضایت از اوضاع و حال خوبش ابراز خوشحالی کردم و گفتم که با کمال میل توو روزای سخت کنارش بودم و چه خوب که گذاشت و تونستم کمکش کنم.
یادم افتاد سه هم که ناامید و مأیوس و خسته میشد بهش میگفتم اشکال نداره کسایی که الان خودتو باهاشون مقایسه میکنی، ازت پیشی گرفتن. تو الان داری خودتو آماده میکنی دورخیز کردی بعد به اونام میرسی ازشون جلو هم میزنی نگران نباش به کارت به تلاشت به راهت ادامه بده به هدفت فکر کن میرسی. میتونی. تازه منم مث همیشه همراهتم هرجا بخوای کمکت میکنم و... 
دم رفتن بهم گفت اشتباه کردم حرفاتو باور کردم و اگه تو نبودی الان شاید خیلی کارا کرده بودم. گفتم چیکار مثلاً؟ یه ذره فکر کرد دید چیزی به ذهنش نمیرسه برگشت گف حداقلش این بود که تو نبودی هر روز یکیو میکردم :))))))))) 
توو پرانتر: کسی که تا دم رفتنشم صرفاً با صدای نفس من هم دهنش سرویس میشد حالا بقیه شرایط به کنار!
گفتم خب میکردی من که هیچوقت اصراری به تعهد و رابطه نداشتم همیشه‌م بت گفته بودم هر وخ با هر کی خواستی برو به سلامت. گفت آره میدونم ولی آخه من از وقتی تو رو شناختم حتی از تصور بودن با کس دیگه‌م حالم بد میشد!
هنوز دوربین مخفی رو پیدا نکردم :|

پ.ن. ولی بی شوخی حیقتش خیلی بهم برخورد. حس کردم انگار منظورش اینه که من جلوی پیشرفتشو گرفتم یه جایی یا یه جوری مانع موفقیتش شدم که مسلماً اینطور نبود. هر چیم که تا اون زمان بهش رسیده بود با کمکا و پشتیبانیا و کلا ً برکت وجود من کنارش بود که نه تنها خودش که اطرافیانشم به خوبی اینو میدونستن. با این حال چیزی از درد حرفش کم نمی‌کرد.

همین دیگه.