ماجراهای خط هفتم و پیک آخر

داشت در اوج مستی سعی میکرد لاس بزنه. منم داشتم میخندیدم. یهو ح از اتاق برگشت و همچین یخده با حالت تهاجمی گف پ چی داری میخوری داداش؟ (منظورش این بود که چرا پسته‌هایی که جلوته نمی‌خوری) این بچه‌م هول شد ولی خودشو کنترل کرد خیلی صادقانه گف گه داداش. مثل همیشه دارم گه میخورم و آروم از بغلم پاشد جاشو تعارف کرد به ح :)))))