حالا کار ندارم با این کسشرا. مسئله اینه که من دوسش دارم. خیلیم دوسش دارم و سؤالم از طبیعت الان اینه که اصلاً چرا؟ جداً با اینهمه حجم از کار و گرفتاری و فکر و مسئله که من در حال حاضر توو زندگیم دارم، هیچ جای خالی و جالبی برای رومنس توش نیس. پس واقعاً چرا؟ چرا توو این شرایط باز انقدر ذهنم درگیرشه؟ جوابشم البته اینه که دست خودم نیس. دست دلمه. دلم گیرشه. و گیرشه دیگه کاریش نمیشه کرد ولی کاش به جای گیرش، کیرش بود...