شببخیر

داشتن در مورد شوق زندگی و اشتیاق زنده موندن حرف میزدن، من همینطور که نشسته بودم با خودم فکر کردم دیدم رو راستِ رو راست نمیخوام واقعا. هیچی از این دنیا نمیخوام. هیچیاااا. یعنی حتی اونیم که میخوامش و دوسش دارم حتی بدون اینکه بخوامم، نمیخوام. حالا نیست، میخوامش، دلم تنگ میشه براش، دوسش دارم ولی بود هم فرقی نداشت. فرقی نداشت که یعنی توو کل ماجرا فرقی نداشت. اونم توو بغلم بود نهایتا یه نفس عمیق میکشیدم بعد به این فکر میکردم که همه چیز چقدر پوچه و من چقدر هیچی نمیخوام. کلاً. چیزی. هر چیزی. هیچ چیزی. نمیخوام. از زندگی. اینم که میگم میخوامش خاطرشو میخوام نه خودشو. خودشو میخوام چیکار؟ با خودم خوشبختش کنم؟ چه تصور مسخره‌ای. یه زمانی‌ام فکر میکردم زورم میرسه میتونم و آدما رو نجات خواهم داد. از شرّ دیکتاتورا، از دست آدم بدا، از بدبختیا، از ناامنیا، بی‌عدالتیا، دردا، بیماریا، ترسا، تنهاییا، تاریکیا و خیلی چیزای دیگه. الان دیگه فقط اگه میتونستم کارای نصفه نیمه‌مو تموم کنم و کسایی که دوسشون دارمو یه سروسامونی بدم خوشال میشدم که اونم به گمانم تلاشی بی‌نتیجه‌س. آخرشم هیچ کاری واسه هیچکی نمیتونم بکنم. آخرشم هیچ دردی رو از هیچکی نمیتونم دوا کنم و تموم خواهم شد. به همین بیهودگی. میدونم میدونم احتمالا اگه رهاشون کنم همشون بالاخره یه جوری بال میزنن و نمیفتن اما میترسم که یهو حواسشون پرت شه یادشون بره درست بال بزنن یا وسط راه خسته شن یا یکی بخوره بهشون، اذیت شن، سقوط کنن، غصه بخورن، آسیب ببینن، بیفتن، زمین بخورن و تصور این چیزا نمیذاره رهاشون کنم. احمقانه‌س میدونم. میدونم هیچ چیز به من بستگی نداره و در نهایت من هیچ چیزو نمیتونم کنترل کنم ولی خب دوسشون دارم نمیتونم بیخیالشون شم. در عین حال واقعا خسته‌م. خسته‌م و هیچی نمیخوام. فقط میخوام نباشم. خوب بود زندگی واقعیم مثل فیلما و قصه‌ها قابلیت تحریف داشت. کاش میتونستم خودمو ینی وجودمو از اول از توو دنیا پاک کنم. ولی خب به جاش باز باید بخوابم، صبح بیدار شم، لبخند بزنم، انرژیایی که نمیدونم از کجا میان توو کیسه خالیم بین این و اون پخش کنم، امیدای امانتی رو به صاحاباش برگردونم، از فردا و روزای بهتری بگم که خب بله میان ولی برای من واقعاً نه جذابیتی دارن نه اهمیتی و چسب زخم. یه عالم چسب زخم و دسمال، یه عالمه آرامش، امنیت، قول... و یه عالم خشم و فریاد و بغض فروخورده... نه میتونم، نه میتونم که نتونم.