شیشهی سیرترشی از دستم افتاد شکست و من خیلی ریلکس انگار که شکستن شیشه اصن از قبل برنامهریزی شده بوده باشه زمینو تمیز کردم سیرای نریخته رو زمینو نجات دادم دمپاییمو شستم شیشه رو روزنامه پیچ کردم انداختم دور، زمینو خشک کردم با شوینده پاک کردم و دوباره خشکش کردم، پنجره رو باز کردم، لیوان چاییمو پر کردم، چراغو خاموش کردم، اومدم نشستم رو تختم و به این فکر کردم که احتمالاً چون سرشب جواب این بچهرو مختصر مفید دادم و مث همیشه لیلی به لالاش نذاشتم دلش شکسته و این شیشه الان به همین دلیل از دستم افتاد و شکست :)))