... امنم حصارت نیستم*

اه پلی لیستم رندوم رفت رو این آهنگ آرمان گرشاسبی که شعر افشین یداللهی رو میخونه که میگه یک روزمی‌آیی که من دیگر دچارت نیستم فلان. یادم افتاد موقع‌ رفتن همون وقتی که گفت میدونم دارم اشتبا میکنم ولی بائاس جدا شیم، اینم گف که شاید یه روز پشیمون شم ولی حالا تا اون روز! :))) به ولاه اگه تحریف کرده باشم :))
ببین یعنی من انقدر آدم امن و باثباتی‌ام که میدونه جدا شدن ازم اشتباهه ولی حالا به هر دلیلی دلش میخواد این اشتباهو بکنه و میکنه و فکرم میکنه میتونه بره هر وقت پشیمون شد برگرده! 
بیراه هم فکر نمیکنه البته. واقعیت اینه که برگرده اگه نیاز به کمک داشته باشه من کمکش میکنم ولی خب من راکون‌های وحشی‌ای که میان ازم غذا میگیرن، سنجابا، گربه‌های ولگرد، سگای بی‌خانمان، پرنده‌های تشنه توو گرمای تابستان و گشنه توو سرمای زمستان، گدای سر خیابان، معتادای کارتن‌خواب، بیمارای بدون بیمه و غیرقانونی، کیسای بستری توو بخش روان که بقیه ازشون میترسن و حتی پزشک معالجشونم حدالامکان بهشون نزدیک نمیشه و هر موجود زنده‌ی دیگه‌ای، اگه برام مقدور باشه رو هم همیشه کمک میکنم. ولی خب همونطوری که هیچکدوم از نامبردگان رو به زندگیم راه نمیدم او رو هم هرگز دیگر به زندگیم راه نخواهم داد.


* ته همون شعر افشین یداللهیه