یکی از چیزاییم که بدم میاد تهدیدا و تحریکا و دیسهای بعد از پایان روابط به اصطلاح عاشقانهست. از مهربانانههاش گرفته تا وحشیانههاش. تو حرف و دعوا یا تو آهنگ و نوشتهها، چسنالهها و درد دلا و...
چیزایی مثل هیچ کس تو رو به اندازه من... هیچ کس مثل من... هیشکی به خوبی من پیدا نمیکنی... بعد از من تو هرگز... نفرین به تو که... تو قدر منو ندونستی... مدیون منی... پشیمون میشی... الهی با هر کی باشی یاد من بیفتی... آب خوش از گلوت پایین نره، به زمین داغ بخوری... من فرشته بودم تو اهریمن... تو دلت از سنگ بود... تو لیاقت منو یا لیاقت عشق منو نداشتی... و و و
چرا آخه؟
عذر میخوام ولی شما گه میخوری دم از عشق میزنی و فکر میکنی عاشقی اگه بعد از هر اتفاقی که افتاده و نیفتاده و به هر دلیلی، کوچکترین منتی سر معشوقت میذاری!
عاشق کسیه که همه چیشو از نونش تا جونش داوطبانه و با اشتیاق برای معشوقش بده بدون اینکه هیچ و هیچ و هیچ توقعی داشته باشه الا جلب رضایت یار. بعد شمایی که حتی لبخند روی لب معشوقتو مدیون وجود مبارک و تعالی و تعالای خودت میشمری چطور روت میشه ادعای عاشقی کنی؟ شما اجالتاً دهنتو آب بکش بعد بیا تا ادامهشو بگم برات.
وقتی معشوق عاشقشو به هر دلیلی ترک میکنه یا حتی وقتی بهش خیانت میکنه یا به هر نحوی جفا یا ترک وفا میکنه، به صرف معشوق بودن حق داشته هر کاری کنه و جوری که دلش میخواد رفتار کنه. این قانون عشقه. در عین حال هر کردار و گفتاری که از معشوق سر بزنه در احساس و عشق عاشق نسبت به معشوقش فرقی به وجود نمیاره. عشق عاشق وابسته به هیچ فاکتور متغیری نیست. عشق اصلاً چیزی که تحت کنترل باشه نیست که چون حالا معشوق جفا کرده یا وفا نکرده کلیدشو بزنی خاموشش کنی، بیخیالش شی و... چه برسه به اینکه به نفرت تبدیلش کنی و بخوای با رفتارت یا حرفات یا شعرات و نوشتههات، آهنگات، آرزوهات یا دعات و... تهدید یا تحقیرش کنی.
ببخشيد من تحملم کم شده گاهی خیلی تند و رک واقعیتها رو میکوبم توو سر و صورت آدما. دست خودم نیست. خستهام از حماقت و جهالت و تزویر زیاد. از نفرت و بددلی و بدخواهی زیاد خستهام.
سوء تفاهم نشه، من خودمم بدم. ولی لااقل به بدیم واقفم. لااقل مفتخر و حق به جانب واینمیستم در همون حین مظلوم نمایی دیگرانو نفرین ناله کنم...
*انوری