خواب دیدم بنا به شرایطی با یکی ـ که یه مدتیه دیگه باهاش ارتباط ندارم ـ در یک جمع مشترک هستیم و به این ترتیب میتونیم ینی امکانشو داریم که باهم حرف بزنیم. خودمو به سمتش خم میکنم و با صدای آروم بهش میگم دلم خیلی برات تنگ شده بود! جوابش دقیقا یادم نیس فقط یادمه مث طرز حرف زدن اواخرش یه جواب مظلومانهی بدجنسانهی خشم خود در خود فرو بردهی سربالایی بهم داد که همونجا از دلتنگیم اساسا پشیمون شدم.
پ.ن. کسی که به تعبیر و تایید خود من خدای خوبی و مهربونی بوده مطمئنا باید دلیل خفنی داشته باشه که . . .