نع خوپ نیسدم. نیستم دیگه.

من و نگاه خیره، تو و سکوت ـ من و اشک، تو و درد

خاطراتشونو که میخونم اشکام بدون صدا سرازیر میشن. صدا حرفا فضا و حتی هوایی که توش بودنو تصور میکنم. بعد صدای جیغایی که مادرا سر خاک بچه‌هاشون میزدن ـ صدای لبخند وقتی با مسیح از امیر حرف میزد ـ اون زن حامله رو سنگفرش ـ حال پریشون تک تکشون وقتی برای اولین و شاید آخرین بار همه چیو با همه‌ی همه‌ی جزئیاتش تریف کردن ـ توو ذهنم دوره میشه و دوره میشه و حسی شبیه زالویی که به قلبم چسبیده. اینکه چطور اونا تحقیر و دردو توو وجود اینا تزریق کردن و اینکه چطور اینا تاب آوردنو به نفس کشیدن ادامه دادن . . . و به اونی و اونایی فکر میکنم که انقد خودشونو نگه داشتنو انقدر دردو توو خودشون جا دادن که بعد از بیرون اومدن توو تنهائیاشون دور از چشم اونا ولی به جبر تقدیری که اونا براشون رقم زدن ـ ذره ذره اب نشدن نه! یهوئی ترکیدن/ تیکه پاره/ دود/ خاکستر/ تموم/ نااابود شدن.
یاد او میفتم و بوی تنش؛ روز رهایی. 
بوی تن آدما از یاد آدم نمیره. بعد از عمری حتی.
و این حافظه‌ی بویایی لعنتی میتونه آدمو نااابود کنه.
یاد آینه‌ای میفتم که رو سرم خورد شد.

مجام

یه موجودیه که همسان نداره. توو دنیا فقط یه نمونه ازش وجود داره. اونم مال منه. امشب داره کوچ میکنه ینی می‌کوچه. کلی‌ام توو کوله‌ش غصه داره. من؟ طبق معمول چیزی ازم برنمیاد که. فقط نگرانم. و امیدوار. شاید که فردا روز بهتری باشه . . .
سفرت سلامت رفیق

^_^

دوس داشتم برام بنویسه
مثلا مث احمد واسه آیدااا

یاسر

دائاش من مدت طولانی‌ایه از هیچ طریقی موفق نمیشم باهات تماس بگیرم. لطفاً اگه احیاناً اینجا رو میخونی و می‌تونی یه خبری از خودت بده که نگرانت نباشم. شایدم باید همچنان نگرانت باشم . . .
پ.ن. *** توو راه دور 
پ.پ.ن. به تخمم که خانواده رد میشه 
پ.پ.پ.ن. برادر جان

اسباب‌بازی

آب نور رنگ تیله آهنربا شیشه‌های رنگی پاندول تاس گویای کوچیک و بزرگ لگو کلیدوسکوپ پیشیا حیوونای کوچولوی پشمالو پارچه‌های نرم اسمارفا حتی، جوهر و مرکب خودنویس و قلم و خودکار، یه جعبه ابزار گنده‌ی پر، ساعتای عجیب غریب . . .

:(

کودک درونم مریضه.
چک‌چک
چک‌چک
چک . . .
یک حس ناتوانی وحشتناکی تمام وجودمو فرا میگیره وقتی مجبور میشم درک کنم یا باور کنم که من هم نمیتونم حال آدما رو بهتر کنم. شبیه حسی که موقع مواجه شدن با این حقیقت پیدا میکنم که بودن و نبودنم در احوال خراب اطرافیام فرقی خاصی به وجود نمیاره؛ گرچه، یا حتی اگر، خودشون اینطور فکر نکنن . . . 
و متاسفانه این نتیجه‌ی این نیست که شخص من خودمو انقدر مهم و قدرتمند میدونم که فکر میکنم حتما بایستی با بودن من یا با حرف و حرکت من حال همه خوب شه. این نتیجه‌ی طرز نگاه و انتظاریه که خود شماها به من/از من دارید. 
حرف زیاد دارم. مث نیاز به سکوت.
. . .

پوف

بده دیگه براش بمیری فک کنه تخمشم نیستی. بد نیس؟ بدم نیس فاجعه‌س. ولی خب هس دیگه. هس.

^_^

یه بارم گف صدات بوی بهارنارنج میده

اینا توو زندگی من نباشن من از افسردگی میمیرم

فیلتر آبسردکن یخچالشونو اومدن خودشون عوض کنن زدن پکوندنش. اومده میگه یخچالمون آبش نمیاد به نظرت شیرموز بذارم توش درست میشه؟

هعی

دوس داشتم مث آقای نجار یه وروجک داشتم که وقتی کسی میومد پیشم برای اینکه دیده نشه میرف لای موعام یا توو لباسام قایم میشد. دارما. ولی خب توو موعام جا نمیشه، نامرئی‌ام بلد نیس بشه.

^_^

یه جوری صدام میکنه حس میکنم یه پرنده‌ی کوچولوی خوشرنگم :)

کم‌مصرف

به من میگه تویوتا ^_^
+ برای بقا به چه امکانات اولیه‌ای در اتاق خود نیازمندید؟
ـ  پنکه پنجره نوری در تاریکی
+ چقدر قانع
ـ راضی باید بود به رضای هم‌اتاقی.
+ ؟
ـ صدای پنکه اذیتش میکنه. 
ـ باد پنجره آلرژیشو تحریک میکنه. 
ـ باد پنکه عضلاتشو خشک میکنه. 
ـ نورم نمیذاره بخوابه و . . .

بی‌حافظه چون ماهی باید بود و فیلان

یه بار توی یه جشن نامزدی‌ئی، بعد از یه مدت درازی پسرعمه‌مو دیدم. همونی که رفیق شیش بچگیام بود و یه عمر مث دائاشم. همون. بعد یهو ابی گذاشتن.  اون زمانا ابی رو در حد پرستش دوس داش ینی واج به واج آهنگاشو دونه دونه رفتارا و حرکتاشو حفظ بود و تقلید میکرد، مدارکشم با فیلم و کاست و از این دست قضایا هنوزم همه موجوده و خلاصه از این دست روایات . . .  لبخند زدم و گفتم فلانی میدونی این مدت که نبودی هر وخ ابی میشنیدم یاد تو میفتادم. کراواتشو سف کرد و گف عه چرا؟ در موردش حرفی زده بودیم قبلاً؟ من پوکر فیس نشدم. خعیر. غمگین شدم. گفتم نه؛ چون دوسش داشتی. و او خیلی راحت کتمان کرد، شاید با نگاش یه فشی چیزی‌ام بار ابی بدبخت . . .
یه بارم وقتی بعد از مدتها با ب حرف میزدم بش گفتم هر وخ جایی نامجو میشنوم یاد تو میفتم. گف پس خاطره‌ی خوبی از خودم به جا نذاشتم. ولی خب ربطی نداشت. فی‌الواقع من به خاطر این با نامجو یادش میفتادم که فک میکردم اون دوسش می‌داشت و اعتراف میکنم که عربده‌های نامجو رو انحصارا به عشق او گوش میدادم. 
امیدوارم دوباره توو همچین موقعیتی قرار نگیرم و شما هم همینطور به حق پنش تن تن تن‌تن تتن تن ـ راستی از علیرضا آذر چه خبر؟ ـ اِنی وی در حال حاضر نظرم به کشیدن سیگار صورتی نزدیکتره.

:|

+ از آرزوعای محالت بوگو. شخصیاش.
ـ  بابام ازم راضی باشه؛ ننه‌م بدونه دوسش دارم
+ :|

mmm

یکی از مصائبشم اینه که غذا درست میکنه دلش میخواد به منم بده ولی نمیتونه 

^_^

این دو تا قشنگ به صورت عینی و عملی پویش زبان، سیر تکاملی خلق، تولد و شکلگیری واژه‌های جدیدو با اسم خودم دارن بهم نشون میدن. نمونه؟ از شراره و شری به شریچهره و شِرشِرو شه و شم و شِک و چه و چک تااااااا شریر و شِریک و هِمی شریک و شریسم و شریوفیلی و شریوفوب و شرتیک و شرجیک و . . .
پ.ن. اصلاح میکنم سه‌تان. مجا. مجا یه واژه‌های ترکیبی‌ای میسازه که الان یادم نیس ولی گاهی انقد پیچیده‌س که اصن یه وضی. 

والاع

آئا من خونسردم بی‌تفاوتم آرومم آرامشم عصبیتون میکنه؟ چه کنم که برام مهم نیس؟ اگه خیلی عصبیتون میکنه مجبورتون نکردن که. برید پیش یکی که اینجوری نیس. 

من همونم که یه روز

موجود بلندآرزوئی بودم که به دنیایی بهتر ایمان داشت
پر از فریاد و شوق رسیدن، تجلی امید بودم و ایمان به خویشتن. توی باغچه‌ی پر از علفای هرز خوابزده نشده بودم هنوز. انقدر جون دادن گلای باغچه رو ندیده بودم هنوز که خودمم جون بدم شاید.

:|

من اینجوریم آقا. نمیخواین برین بخوابین.

هارهارهارو زعرمار

درددل‌لازم

دونخطه غم

ما که با همه یاغیگریمون خودمونو همیشه تسلیم کردیم. کاش لااقل این وسط استانداردای باباننه‌مونو براورده میکردیم . . .

عع

بعد این قضیه‌ش چیه زرت و زرت خواننده‌ها اسمشونو میذارن شری آیا؟

چی شده؟

یه نکته‌ای‌ام عرض کنم خدمتتون که این چرت و پرتا که توو درفتن، draft بائا، درفت، هاع. اینا نه که قرار بوده از اول اونجا باشن تا به وقتش و فیلانا. صرفاً به خاطر اینکه زمانی نوشته شدن که وسطشون خوابم برده یا بساطی شده که در لپتاپو بستم رفتم و اینا خودبخود آرشیو شدن. ب ب خودم حظ میکنم انقد از واجه‌های بیگانه استفاده میکنم. حبذا ـ به قول جفرـ که حق عربیم زایل نشه احیاناً.  

×_×

توو درفتم مقادیر معتنابهی نوت دارم که الان یا وقتی بیدار شدم احیاناً همه رو در طبق اخلاص بذارم. گفتم در جریان امر باشید نگید که چرا سرعت تولید و انتشار *شرش یوهو تصاعدی‌وار رفته بالا و احیاناً چرا انقد پرت و پلاتر از همیشه‌ن پستاش. هه هه پستاش یاد چه لغتی میندازدتون؟ جداً؟ خاعک :|

:)

عرضم خدمتتون که رفیقم رفیقای قدیم. شیش ماهه وخ نداشتم حرف بزنیم ولی عوض اینکه شاکی باشه خیلی شیک به اعلام مهمترین اخبار بسنده میکنه خعلیم عالی. پلک پلک خخخخ


تیله جون

تیله‌م حامله‌س

پنا بر خدا

این پست یکی مونده به آخری خاکبرسر خودش نقل مکان نوموده وگرنه جاش اون پایین مائینا سمت قهقرا بوده تا جایی که یادم میاد. گفتم در جریان باشید فک نکنید یهو دچار دژوو شدید. والاع

استخفرلا تف تف تف

+ چیکار میکنی؟
ـ  دارم تمرکز میکنم
+ [در حالیکه سه فازشم پرید] چیکا میکنی؟؟؟
ـ  تمرکز! کانسنتریت!
+ پوفففف [به دنبال دوربین برای زل زدن توش] تمرکزو دمرکس شنیدم :| :| :| :|

خیلی عذل میخوام ولی فیل توش

بله نیم ساعت داشتم تایپ میکردم به حول و قوه‌ی الاهی قربونت برم عشقم. 
اوا. اسمایلی لب گاز گرفتن و عشوه شتری و قص علی هذا نه کفتره نه بازا.
آمم عرض میکردم داشتم توو هوا تایپ میکردم. هیچی ننوشته. صفه خالیه. مرگ بهش. من چطوری دوباره اون نیم ساعتو تایپ کنم؟ تازه برا ناهارم میخوام برغ مریان درست کنم. پوف

گوی نه. تیله‌ی گنده!

بابام برام یه تیله‌ی گنــــــــده خریده

نوشابه خونواده با قرص نعنا توتون

ج.ا. خوشال باش خوشال باش به هدفت رسیدی