گرفتار شدیم والا

خواب دیدم با بابام رفتیم یه جا که واکسن بزنه، میخوان بهش یه واکسنی بزنن که من اسمشم تاحالا نشنیدم. منم عصبانی میخواستم برم یقه دکترو بگیرم بعد هی از این اتاق میرفتم بیرون به جای اینکه از اتاق دکتره دربیام دوباره وارد همون اتاق اولی میشدم :))